احمد نجدت سزار[1]، رئـيس جمهور تركيه، اخيراً از امضاي يك حكم و دستورالعمل دولت كه مضمون آن «پاكسازيِ» ارگانهايِ دولتي بود خودداري نمود. اين مسئـله خشم نظاميان را برانگيخت و باعث گرديد كه كوريك اوغلو[2] ، فرماندة كل قواي تركيه، به پارلمان هشدار دهد، هر چه زودتر قانوني با مضموني مربوطه را كه بر اساس انتظارات و خواستههاي آنها تدوين شده باشد، به تصويب برساند. دخالتهاي ارتش در امور دولت و سياست صرفاً به مورد فوق ختم نشده، بلكه اين، تنها آخرين نمونة [آشكار شدة][3] اين دخالتها بوده است. [ارتش دخالتهاي خود را با استناد به «كماليسم» توجيه ميكند] و در اين راستا تنها خود را وارث واقعي و قانوني «كماليسم» و تعيين حدود و ثغور آن ميداند. اما [نيروهاي طرفدار] جامعة مدنيِ تركيه در حال درك اين واقعيت ميباشند كه اتفاقاً اين، دخالتها و نقش ادعايي ارتش است كه مانع رسيدن آن كشور به اروپا شده است.
اخيراً در تركيه 20 افسر بازنشسته جمع شدند تا طي مراسمي چهلمين سالروز «انقلاب دمكراتيك» 27 مه 1960 شان را جشن بگيرند. هر چند اين آئـينها در يك جامعة مدني دست كم تعجب برانگيز است، اما اين خود باعث نشد كه ژنرالهاي تركيه از آن روي گردانند. البته مراسم مزبور با يك سردي عمومي از جانب رسانههاي همگانيِ محلي روبرو گرديد. احتمالاً دليل اين عدم استقبال اين بوده كه روال برگزاري مراسم آنچنان ابتدايي و كودكانه بوده كه وسايل ارتباط جمعي آنرا فاقد تازگي و ارزش خبري يافتهاند: گذاشتن تاج گلي بر مزار آتاتورك، چند سخنراني مملو از تعارفات و غلوگويي و شاخ و بال دادن به سالهاي «درخشان» گذشته و بالاخره يك كنفرانس عمومي.[4] [...]
البته چنين صحنههايي تنها بايد آنهايي را متعجب سازد كه اطلاع چنداني در مورد فرهنگ حاكم تركيه كه طي قرنهاي متمادي شكل گرفته و همچنين در مورد اختيارات و امتيازات ويژة ارتش ندارندكه در جمهوري تركيه و حتي قبل از آن، در دورة عثماني، از آن برخوردار بودهاست، چه كه تاريخ اين كشور حكايت از آن دارد كه درباريان قدرتمند نظامي [...] همواره قادر بودهاند سلطانهاي خود را به قتل برسانند و يا دست كم سرنگون و عزل كنند. دخالتهاي نظاميان اكثراً متوجه تحقق يك هدف بوده: حفظ اختيارات و امتيازات خويش. البته اين اقدامات گاهاً هم - هر چند خيلي نادر - خصلتي پيشروانه داشتهاند.
آخرين اين موارد به مصطفي كمال برميگردد كه بعد از جنگ جهاني اول موفق شد، به ياري بخشي از ارتش نيروهاي اشغالگر يوناني را از خاك تركيه بيرون راند و در سال 1923 «جمهوري تركيه» را بنيان نهد. وي كه ملقب به «آتاتورك» به معني «پدر تركها» شده بود، اولين رئـيس دولت تركيه است كه بطور جدي در صدد برآمد، «دولت جوان» ترك را به سمت مدرنيسم سوق دهد. از 10 رِئـيس جمهور تاكنوني تركيه 6 نفر نظامي بودهاند. بعد از كودتاي افسران جوان «راديكال» در سال 1960، تركيه بطورلاينقطع شاهد توطئه و كودتاي نظامي بوده است. آخرين اين اقدامات به فورية 1997 برميگردد، آنهنگام كه دخالت آنها «تصاحب غيبي قدرت سياسي» نام گرفت. تنها 20 «توصية» نظاميان كافي بود، تا دولت نخستوزير اسلامگراي وقت، نجمالدين اربكان، سقوط كند. آنهنگام بخش معيني از رسانههاي همگاني تركيه اين اقدام نظاميان را ستوده و به اعطاي لقب «پاشا» به رهبران و ولينعمتان خود پرداختند، عنواني كه تا آنزمان فقط به ژنرالهاي امپراطوري عثماني داده ميشد.[5]
«پاشاهاي» اين جمهوري - از جناح راست به صحنه سياسي آمده باشند يا از جناح «چپ» - همواره پرچم «كماليسم» را در دست داشتهاند. از زمان مرگ آتاتورك در سال 1938 به اين سوي، واژة «كماليسم» زمين و زمان را در تركيه گرفته و تكيه كلام همه شده است: در تمام متون مربوط به قانون اساسي تركيه، در همة آن قوانيني كه بر اساس «كماليسم» تدوين شدهاند، در سخنرانيهاي سياسي و همچنين در سوگندهايي كه رئيس جمهور، نمايندگان پارلمان، قاضيها و كارمندان عاليرتبة دولت ياد ميكنند، بايد واژة «كماليسم» ذكرشود. هر موضع و فعاليت سياسي كه از اهميت داخلي وخارجي بر خوردار باشد، بايد با ديدگاههاي واقعي يا ادعايي «پدر تركها» پيوند داده شود و از چهارچوب آنها خارج نگردد.
با نزديك شدن موعد ورود تركيه به «اتحادية اروپا» جامعة تركيه به جنب و جوش تازهاي افتاده است [...]. در بين طيف سياسيون تركيه، در رسانههاي همگاني و در بين روشنفكران بحثي در حال شكلگيري است كه حكايت از تضاد عميقي ميكند كه بين دو جبهة «جـمهوريـخـواهان» و «دمـكراتـهـا» وجود دارد. «جـمـهـوريـخـواهـان» ميخواهند سيستم موجود را حفظ كنند، درحاليكه «دمكراتها» خواستار تغيير بنيادي آن هستند. جالب است كه هر دو به «كماليسم» استناد ميكنند، هر چند برداشتهاي كاملاً متفاوتي از آن ارائه ميدهند. از نظر «جمهوريخواهان» مهمترين جنبة «كماليسم» تأكيد بدون چون و چراي آن بر اهميت و نقش سياسي ارتش [در حل بحرانهاي سياسي داخلي] است، در حاليكه «كماليسم» براي «دمكراتها» آن پديدة تاريخي است كه از آن بناي يك سيستم سياسي بر مبناي آنچه كه در اروپاي غربي پياده شده، استنتاج ميشود. با نگاهي گذرا مشخص ميشود كه كدام نيرو دست بالا را دارد: توازن قوا بطور خيلي آشكاري به نفع «جمهوريخواهان» است؛ نيروهاي حاكم با قدرت و امتيازات ويژه از اين دستهاند. آنها مراقب رعايت جزميت و راستگراييِ «كماليسم» و آن ميراثي هستند كه طي قرون متمادي به يك سنت فرهنگي و سيستم فكري معيني تبديل شده است. نظاميان و «پاشاهاي» امروزي نفع خود را درحفظ و زندهنگهداشتن اين سنتها ميبينند. «دمكراتها» محتاطانه عمل ميكنند و در بين طيف خود از وحدت برخوردار نيستند. آنها موضعي تدافعي دارند و زياد سروصدا راه نمياندازند، بخشاً بر سر اجبار و بخشاً هم آگاهانه و حسابشده.
به هر حال آنها تحمل ميشوند و ميتوانند نظرات خود را در رسانههاي همگاني عنوان كنند، هر چند بصورت سربسته و با احتياط. هر روزنامهاي، هر فرستندة راديويي، هر ايستگاه تلويزيوني يكي-دو خبرنگار و تحليلگر با نظرات غيره رسمي و غير متعارف را به خدمت گرفته، احتمالاً به اين دليل كه ميخواهند حد معيني از عينيتگرايي و واقعبيني را به نمايش بگذارند. خبرنگاران فوق تنها به پاس شهرت و تواناييهاي شغليشان است كه تاكنون از يورش در امان ماندهاند. برخي از آنها با دانشگاهيان و صاحبان مشاغل آزاد گروهي را تشكيل دادهاندكه از ژانوية سال 2000 فعاليتهايي را براي «يك قانون اساسي مدني» آغاز نموده است. هدف آنها اين است كه در تركيه بحثي را حول يك قانون اساسيِ جديد شكل دهند، قانون اساسياي كه از بالا تجويز نشده باشد، چه كه همة قانونهاي اساسي تاكنوني تركيه از طرف نظاميان ديكته شدهاند. در مناطق مختلف تركيه گروههاي پشتيباني شكل گرفته اند. صفحة اينترنت اين تشكل تنها در مدت 3 ماه 40000 بار مورد استفاده قرار گرفته است.
از نيروهاي ديگر طرفدار جامعة مدني تركيه نيز تلاشهاي مشابهي، هر چند با ابزارها و انگيزه ديگر، ديده ميشود. «بنياد قانون اساسي 1961» كه از جانب فعالين كودتاي 1961 جمايت ميشود، [...] تلاش ميكند تا از طريق برگزاري سمينارها، انتشار مطالب و مداخله دادن پارلمان موجبات ليبراليزه شدن قانون اساسي سال 1961 را فراهم آورد. سنديكاي كارفرمايان تركيه بنام «توسياد»، با وجود اينكه جناحهاي مختلف محافطهكار و اصلاحطلب در آن عرض اندام ميكنند، برنامة متهوارانهاي را براي دمكراتيزه كردن تركيه ارائه داد كه با استقبال گرم اتحادية اروپا روبرو شد.
اينكه سازمانهاي طرفدار حقوق بشر و مطبوعات طرفدار حقوق كردها براي برقراري دمكراسي تلاش و فعاليت ميكنند، امري طبيعي است. تعجبآور اين است كه در ميان طرفداران پروپاقرص عضويت تركيه در اتحادية اروپا جريانات و حركتهايِ با گرايشات اسلامي نيز ديده ميشود، چرا كه آنها بر اين باورند كه تركية عضو اتحادية اروپا به همين سادگيها نميتواند چون گذشته آزاديهاي مدني آنها را زير پا بگذارد. [...]
به اين ترتيب دو گرايش كاملاً متفاوت بر بستري بس دشوار روبروي هم صفآرايي كردهاند.
اشتباه است چنانچه تصور شود كه «كماليسم» يك ايدئولوژي است، چرا كه آتاتورك قبل از هر چيز يك پراگماتيست بود. كمال به مثابة سياستمدار و در عين حال آرامانگرا، در سياستهايش كه با اتخاذآنها هدف نزديكي به دنياي پيشرفته را دنبال ميكرد، از مدلهاي مختلفي الهام ميگرفت: از انقلاب كبير فرانسه گرفته تا نظامهاي تماميتگراي دوران خود. اگر وي از يك ايدئولوژي معين پيروي ميكرد، جانشينان وي به اين سادگيها برخي از اصول اعتقادي وي را مورد تجديد نظر قرار نميدادند، براي نمونه نظام چند حزبي را جانشين سيستم تكحزبيِ و اقتصاد بازار آزاد را جايگزين اقتصاد دولتي و بودجهايِ وي نميكردند. جانشينان وي همچنين از حقوق اقليت ترك در خارج تركيه (قبرس، بلغارستان، يونان و غيره) و از خلقهاي مسلمان ساير كشورها (بوسنيها، كوسووئيها و چچنها) دفاع كردند و اين با پرنسيبهاي آتاتورك مغايرت داشت كه بر طبق آنها مجاز نيست با دفاع از شهروندان ترك و يا مسلمان فراسوي مرزهاي تركيه با كشورهاي ديگر اختلاف بوجودآورد و براي تركيه ايجاد مشكل نمود. «پدر تركها» بويژه هر گونه دخالت نظاميانِ شاغل را در مسائل سياسي ممنوع كرده بود.[6]
با اين وجود جانشينان آتاتورك - بعد از حذف همة آنچه را كه در «كماليسم» كهنه شده يافتند - از وي بت ساختند. بدين ترتيب از «كماليسم» يك دكترين دولتي سيقل دادند و حق تعبير و تفسير آن را هم تنها در انحصار خود نگه داشتند. آنها با توسل به اين حربه قادرند تمام اشكال حكومتي را كه خود مناسب تشخيص دهند و تصميمات و سياستهاي اتخاذشده را تئوريزه و توجيه كنند و هر آن كس را كه در اين رهگذر ترديدي از خود نشان دهد، مجازات نمايند. بنابراين يك نظرية سادهفرموله شده و براي خودشان تغييرپذير را به يك ارزش و حكم مطلق براي جامعه تبديل كردند. اين دكترين را ميتوان چنين خلاصه كرد: تماميت ارضي، اتحاد و يگانگي ملت و جمهوري لائيك. اينها اصولي هستند كه فيالنفسه درستند،[7] مشكل تنها اينجاست كه ارتش صرفاً خود را مدافع اين ارزشها و محق در تفسير آنها ميداند.
اينكه نظاميان در ايفاي چنين نقشي اصرار ميورزند، از يك كاست حكومتي حكايت ميكند كه نميخواهد از امتيازات ويژة خود صرفنظر كند.[8] اينان اين موقعيت برتر را از همان اوان جواني كسب ميكنند.كساني كه شغل افسري را براي آيندة خويش برميگزينند و از مرحلة سخت گزينش عبور كرده و پذيرفته ميشوند، در مدرسهاي كه به خود ارتش تعلق دارد آموزشهاي فكري و عملي ميبينند. مواد درسي و برنامههاي آموزشيِ اين مدارس نيازي به كنترل و موافقت وزارت آموزش و پرورش ندارند. در اين مدارس عالي افسري علاوه بر آموزشهاي نظامي، در سطح دانشگاهي دروس تاريخ، علوم سياسي، اقتصاد و جامعهشناسي نيز تدريس ميشوند. همچنين به آنها امكان اين داده ميشود به انتخاب خود زبانهاي خارجي را فراگيرند.
حقوقي را كه افسران شاغل دريافت ميكنند بسيار بيشتر از حقوق كارمندان همپايه در بخش دولتي ميباشد. مضافاً آنها اين امكان را دارند در فروشگاههاي ارتش به قيمت خيلي نازل خريد كنند، وام كمبهره براي خريد خانه بگيرند و از جاهايي كه در تفريحگاهها، هتلها و كلوبها بطور ويژه براي آنها رزرو شده، استفاده نمايند. اين، از نقطهنظر مادي. از لحاظ سياسي هم، قانون اساسيِ سال 1982 كه امروز معتبر است طوري تنظيم شده كه قدرت سياسي آنها تأمين و تضمين شود و شكل قانوني به خود گيرد. در اين راستا «شوراي امنيت ملي» ماهي يكبار تشكيل جلسه ميدهد. اين ارگان 10 عضو دارد كه پنج نفر آنها نظامي (چهار ژنرال و همچنين فرماندة نيروي دريايي) و بفيه غيرنظامي ميباشند.[9] خيليها «شوراي امنيت ملي» را به دليل قدرت سياسي بيش از حد و دخالتهاي مستمرش در كار دولت «كابينة دوم» نام نهادهاند. اين ارگان در مسائل مربوط به «امنيت ملي» «توصيههايي» را به دولت ارائه ميكند كه در عمل حكم دستوارت برگشتناپذير را دارند. و اين به اصطلاح «امنيت ملي»، همانطور كه اخيراً فرماندة كل قوا گوشزد داد، «همة مسائل مربوط به منافع عمومي، چه در عرصة سياست داخلي و چه در زمينة سياست خارجي را در بر ميگيرد».[10] آنها بحثهاي مطروحه و حتي گاهاً تصميمات اتخاذشده در شوراي امنيت را از انظار عمومي پنهان نگه ميدارند و اگر گاهاً هم علني شوند، اغلب در شكل و شمايل «پيشنهاد و توصيه». مثلاً آنهنگام كه نخستوزير اسلامگرا، نجمالدين اربكان، رفت تا 18 «توصية» شوراي امنيت را براي قلع و قمع «ارتجاع اسلامي» به پارلمان ارائه دهد، سقوط حكومتش قطعي شده بود. عجيب آنكه خود وي آن زمان چنين رفتار كرد كه انگار متوجه نشده كه كودتايي «غيبي» در راه است. پيداست وي فراموش كرده بود كه در زمان امپراطوري عثماني رسم چي بوده: هرگاه روزهاي پاياني حكومت سلطاني فرا ميرسيد، وي اين مسئله را از روي منجلهاي واژگون شدهاي درمييافت كه سران نظامي ترتيبش را ميدادند.
علاوه بر نكات ذكر شدة بالا، قانون اساسي امروز تركيه به نظاميان چنان اختياراتي را اعطا كرده كه در هيچ نظام دمكراتيكي قابل تصور نيست.[11] مثلاً فرماندة كل قوا در هرم دولتي مافوق وزير دفاع و ديگر اعضاي كابينه قرار دارد و از لحاظ رتبه دقيقاً بعد از نخستوزير و در آن مواردي كه به تصميمگيري در مورد مسائل حساس برميگردد حتي بالاي آن قرار دارد. همچنين موارد زير در حوزة اختيارات فرماندة كل قوا ميباشند: انتصاب و ارتقاء رتبة نظاميان، حفظ امنيت داخلي و خارجي كشور، تبيين سياست دفاعي و تصميمگيري در مورد توليد و خريد تسليحات نظامي، كه البته هزينههاي آن در بودجة كشور قيد نميشوند و بدين ترتيب از انظار مردم مخفي نگهداشته ميشود. از اين لحاظ تعجبآور نيست كه اين در يك مجلة خارجي است كه بايد بخوانيم كه براي مدرنيزه كردن نيروهاي ارتش در 15 سال آينده هزينه كردن 70 ميليارد دلار در نظر گرفته شده است Defense Week) ، 14 فورية 2000). از مدتها پيش چنين مرسوم بوده كه پارلمان تركيه حتي هزينههاي جاري ارتش را (كه در مورد جزئيات آن چيزي به مردم گفته نميشود، هر چند كه آنها يك سوم و حتي بيشتركل درآمدهاي دولت را ميبلعند) بدون هر گونه بحث و سوالي به تصويب برساند و تازه هر بار پيامهاي «رحـمت و تبريك» خود را نيز روانة فرماندة كل قوا كند.
ستاد فرماندهي، علاوه بر آنچه كه گفته شد، بر طبق قانون اساسي و ديگر قوانين بطور مستقيم و غير مستقيم بر امور دانشگاهي و بخشهاي مهم قوة قضائيه نيز كنترل اعمال ميكند. به جرايم جزايي كه موضوع آنها ابراز عقيده و فعاليت عليه دولت است دادگاههاي امنيتي رسيدگي ميكنند كه تا چندي پيش نظاميان عاليرتبه در آن شركت جسته و به قضاوت مينشستند. نمايندگان مجلس، استادان دانشگاه، دادستانها، قاضيها، وكلا، همة آنها مكلف هستند آن تعريف تنگ و محدود از آزاديهاي مدني را بپذيرند كه در مقدمة قانون اساسي تركيه آمده است: «عقايد و بياناتي كه مخالف منافع ملي تركيه [...]، بر عليه سنتها و ارزشهاي معنوي خلق ترك و يا مخالف اصول اعتقادي و اصلاحات آتاتورك [...] باشند، از جمايت قانون برخوردار نخواهند بود.» اين اصول در بند سوم قانون اساسي قدري بيشتر، البته نه الزاماً دقيقتر، برشمرده شدهاند: «تجزيهناپذيري كشور، استقلال ملي، نظم عمومي، منفعت عمومي، آداب و رسوم خوب، بهزيستي عمومي». بند 14 فراتر نيز ميرود و «سوءاستفاده» از حقوق و آزاديها را ممنوع اعلام ميدارد، حتي آنهايي را كه خود قانون به رسميت شناخته است. همانطور كه پيداست، انسانها نه تنها به خاطر اعمالشان، بلكه همچنين به خاطر ابراز عقايد و نظراتي كه «مضر» تشخيص داده ميشوند، محاكمه و مجازات ميگردند. حتي در بند 13 قيد شده است كه «تحقيقات و نشر مطالب علمي»، چنانچه با ارزشهاي بنيادي ذكر شده منطبق نباشند، از جانب هيئت رِئيسة دانشگاه ممنوع ميشوند،.[12] تحديدات قانوني با استناد به اصول «كماليسم» همچنين در برخي قوانين ديگر كه از سال 1982 (سال به مرحلة اجرا در آمدن قانون اساسي كنوني) به تصويب رسيدهاند، نيز وجود دارند، مثلاً در قانون انتخابات، در قانون احزاب و در قوانين و موازين مربوط به تشكلهاي صنفي.
نفوذ سياسيِ نيرومند «پاشاها» همچنين از بنيه بسيار پر قدرت مالي آنها ناشي ميگردد:[13] ارتش صاحب يك شركت بزرگ سهامي با شاخههاي متعدد ميباشد. كنسرن مزبور «اوياك» نام دارد و صاحب تقريباً 30 شركت در بخشهاي صنعت، بازرگاني و صادرات ميباشد. حوزههاي فعاليت اين كنسرن صنايع ماشينسازي، توليد سيمان، صنايع غذايي، صنايع نفت و مواد شيميايي، صنعت توريسم، بانكها و بيمهها و خريد و فروش املاك و سوپرماركتهاي زنجيرهاي و همچنين شركتهايي در زمينة تكنولوژي مدرن ميباشند. حدوداً 30000 نفر در اين مجتمعها مشغول به كار هستند، آنهم بدون احتساب شركتهاي همپيمان. «رنو اوياك»، معروفترين عضو اين مجموعه، به تنهايي سالانه ظرفيت توليد 160000 دستگاه ماشين را دارد.[14] «اوياك» بعنوان يكي از 3-4 كنسرن بزرگ تركيه اهميت بسزايي براي اقتصاد ملي اين كشور دارد و از سرماية بزرگي برخوردار ميباشد. اين سرمايه پولهايي است كه از پرداخت 10درصدي حقوق تمام شاغلينِ ارتش در صندوق بازنشستگي انباشته شده اند و همچنين درآمد شركتهاي «اوياك» است كه شايع است جزء سودآورترين شركتهاي تركيه ميباشند. البته چنانچه اين ادعا حقيقت هم داشته باشد، پديدة خارقالعادي نيست، چرا كه «اوياك» نه مالياتي ميپردازد و نه عوارضي. رقباي «اوياك» در بخش خصوصي از اين قضيه بعنوان «رقابت نابرابر و غير مجاز» نام ميبرند. البته سرماية كلان در اين مورد سكوت اختيار كرده، چرا كه «اوياك» وي را در معاملات پر سودش شركت داده است. «اوياك» اينكار را به دو دليل مشخص انجام داده است: نخست اينكه نفع خود وي نيز در آن نهفته است و دوم به دلايل تاكتيكي. پرفسور طه پارلا از دانشگاه بوسپوروس استانبول در تحقيقاتش دريافت كه شركاي «اوياك» جزء پردرآمدترين شركتهاي تركيه ميباشند، مـنجـمـلـه كنسرنهاي خانوادهاي «كُج» و «ساباجي» كه در بخشهاي صنايع و تجارت حاكم و خطدهنده هستند، همچنين «تاشكند» كه پسرخواندة بانكها ميباشد. مجموعة اين شركتهاي شريك و بهمپيوسته افسران بازنشسته را با اعطاي پستهايي - مثلاً در شوراي نظارت اين شركتها - تأمين مالي [تطميع] ميكنند، بخشاً به اين دليل كه پاسخ عنايتها و الطاف نظاميان را داده باشند و بخشاً هم به اين دليل كه ميخواهند رابطةشان را به افسران هنوز شاغل پا بر جا نگه دارند.
به بياني ديگر: جبهة محكم و ريشهداري بين نظاميان عاليرتبه، سرماية كلان داخلي و بينالمللي و همچنين دستگاه اداري تركيه وجود دارد و اينها در عين حال سه ستون كنسرن «اوياك» را تشكيل ميدهند. در كنار اين، «بنياد تقويت نيروهاي نظامي تركيه» وجود دارد كه 30 شركت متعلق به ارتش تركيه را در خود جايي داده است. اين شركتها همان امتيازات و حقوق ويژه را دارند كه «اوياك» از آنها برخوردار است. بنياد مزبور 20000 نفر را به كار اشتغال داشته است. اين شركتها تنها در زمينه توليد تسليحات نظامي كار ميكنند و از اين طريق 10000 نفر ديگر را كه در شركتهاي توليد قطعات مورد نياز اين بنياد كار ميكنند، مشتغل ساخته اند. سودهاي اين شركتها و كارخانجات نظامي به ميزان 80 درصد به صندوق پساندازي ريخته ميشود كه ميزان انباشتههاي آن دهها ميليارد دلار تخمين زده ميشود. پرفسور طه پارلا از آن بعنوان شيوة سوالبرانگيز و نادرستي براي انباشت سرماية (نظامي) در تركيه نام ميبرد كه با متدها و منشهاي بخش خصوصي (در جوامع مدني) فرق اساسي دارد.
ارتش، سرماية كلان و بروكراسي دولتي از جمايت وسيع قانون برخوردارند، علاوه برآن يك فاكتور ديگر نيز در افزايش نفوذ آنها دخيل است، آن هم زماني است كه توازن و تناسب نيروهاي سياسي در تركيه باز هم بيشتر به نفع ائتلاف سهگانة فوق تغيير مييابد، هر آينه كه نيروهاي سياسي [چون احزاب] تضعيف شده و در ميان مردم اعتبار خود را از دست ميدهند. و اين واقعيتي است كه ما در گذشته بارها شاهد آن بودهايم. اين امر باعث ميشود كه احزاب، پارلمان، حكومت و رسانههاي همگاني لب بر زبان نگشايند، هر گاه كه ارتش حق و قانون را زير چكمههاي خود لگدمال ميكند، بطور مثال كسي اعتراض نكرد، آنگاه كه «پاشاها» حاضر نشدند به پارلمان متن قراردادهايي را نشان دهند كه با اسرائيل بسته بودند، يا آنهنگام كه نيروهاي ارتش تركيه بدون اطلاع دولت به شمال عراق لشكركشي كردند و جنگ بزرگي را بر عليه نيروهاي حزب كارگران كردستان (پ. ك. ك.) آغاز نمودند. ارتش حتي قادر گشت خودسرانه جلو به تعويق انداختن انتخابات را بگيرد كه به هر حال اكثريت مجلس خواستار آن شده بود. ارتش همچنين مانع آن شد كه پارلمان بندهايي از قانون مجازات كيفري را حذف كند كه باعث تضعيف حقوق فردي و مدني اشخاص در مقابل دولت شدهاند. و بالاخره ارتش مانع آن شد كه رسواييهاي نيروهاي نظامي، بويژه آن جناياتي كه درجنگ عليه كردها مرتكب شدهاند، تحت تحقيق و بررسي قرار گيرند.
در تركيه هميشه سعي شده ظاهر قضايا حفظ شود [و مردم و افكار عمومي پي به اصل ماجرا نبرند]. به اين خاطر دستورهاي ارتش اغلب در هيبت «توصيهها« و «آرزوها» ظاهر ميشوند كه اين يا آن عضو ستاد فرماندهي طرح ميكنند. احتمالاً پشت پرده كمتر از اين اهرمها و ابزارهاي فشار هارمونيك و متواضعانه اثري باشد.
از بخت خوب ارتش، مشكلات بزرگ تازهاي پيدا شدهاند و جاي تهديداتي را گرفتهاند كه قبلاً بهانهاي براي حقانيت بخشيدن به نقش مركزي ارتش بودند. وحشت از اتحاد شوروي و كمونيسم جاي خود را به شبح «بنيادگرايي اسلامي» و «جداييطلبي كردي» داده است و با علمكردن آنها «پاشاها» بعنوان مدافعان برحق و آزمودة حكومت غيرديني و تماميت ارضي معرفي ميشوند.
طبيعتاً مبارزان پ.ك.ك. نيز بهانه و مدرك لازم را براي به تأييد رساندن تئوريهاي حاكم به ارتش و دولت دادند، آنهنگام كه مسلحانه تلاش كردند يك حكومت مستقل كردي در شرق تركيه برپا كنند و از اين گذشته خود را پيرو ماركسيسم-لنينيسم معرفي كردند. اما آنهنگام كه حزب عبدلله اوجلان از خواستهاي حداكثر خود دست برداشت و بارها پيشنهاد مذاكره براي خودمختاري و يك راه حل فدراليستي داد، آنهنگام كه تنها خواستار برقراري دمكراسي در تركيه و تأمين حقوق ابتدايي كردها در آن شد، آنهنگام كه بارها آتشبس يكجانبه اعلام كرد، تمام اين تلاشها با بيتوجهي نظاميان روبرو و بعنوان نيرنگ جنگي قلمداد شدند.[15] روشنفكران كرد و ترك كه براي احقاق حقوق دست كم فرهنگي كردها تلاش ميورزيدند، به اتهام «تجزيهطلبي» و «همكاري با پ.ك.ك.» به محاكمه كشيده شدند. به اين ترتيب جنگي كه 1984 شروع شده بود تا دستگيري عبدلله اوجلان در فورية 1999 ادامه يافت. بيلان اين جنگ 15ساله: اعمال شنيع و فجيع از هر دو طرف، ويران شدن تقريباً دو هزار روستاي كردنشين، بيرون راندن و آوارهشدن صدها هزار روستائي كرد از خانه و كاشانةشان، دستگيريهاي دستهجمعي و شكنجهها، و همچنين ترور و قتلهايي كه از طرف «باندهاي تروريستي» وابسته به دولت انجام ميشدند.[16] اين جنگ بيمعني (كه پيداست راه حل مسئلة كرد نيست) عواقب ويرانگري را به دنبال داشته است، آن هم از چندين لحاظ: اين نزاع مسلحانه نه تنها باعث محدود شدن حقوق شهروندي و مدني آحاد جامعه شده است، بلكه مخارج آن كه 150 ميليارد دلار تخمين زده ميشود، رشد و توسعة اقتصادي كشور را هم به عقب انداخته است و باعث كاهش سطح زندگي مردم شده و به جاي «تقويت اتحاد و يگانگي ملت» تضادها و اختلافات را قوت بخشيده است.
مسئلة پ.ك.ك. از يك لحاظ با مناقشة بين ارتش تركيه و اسلاميستها هم پيوند خورده است: آنهنگام كه كودتاچيانِ سال 1980 سركوب چپهاي راديكال را آغاز نمودند، چپي كه سازمانهاي كرد را هم در بر ميگرفت، ارتش اسلامگراها را كه به عنوان اهرمي بر عليه كمونيسم قلمداد ميشدند، تقويت نمود. در همين راستا دولت، تعليمات ديني را به درس اجباري مدارس ابتدايي و دبيرستانها تبديل كرد و به حزب رفاه اجازة فعاليت داد - دقيقاً همان جرياني كه بعد از پيروزيهاي انتخاباتيش در سالهاي 1994 و 1995 از جانب نظاميان بعنوان دشمنان سوگندخوردة تركيه قلمدادگرديدند. اينكه درك اين جدال آسان نيست به اين برميگردد كه قضية تقويت اسلاميها در خود متناقض و غيرشفاف است. موضوع از جـمـلـه به تعريف مفهوم و مقولـة «لائيسم» برميگردد كه در تركيه نه به معني جدايي دين از دولت، بلكه به مفهوم حل كردن دين در جامعه، كنترل و در صورت لزوم استفادة ابزاري از آن توسط دولت ميباشد.[17] «ادارة امور ديني» [اوقاف] كه از بودجة هنگفت دولتي هم برخوردار است از جـمـلـه مسئول ادارة حدوداً 500 مدرسة به اصطلاح «امام خطيب» ميباشد. اين مدارس غيردولتي عليالقاعده بايد به تعليم و تربيت روحانيون اسلامي بپردازند، اما عملاً ديده ميشود كه اين مدارس محل آموزش ديني صدها هزار كادري است كه بعدها در ادارات دولتي و يا در بخش خصوصي پستهاي مهم را اشغال خواهند كرد. «ادارة امور ديني» همچنين از مالياتهاي دولت هزاران مسجدي را ساخته تا درازمدت باعث رشد «اسلام مترقي» شوند، اسلامي كه با اصول «كماليسم» منطبق باشد. به موفقيت اين پروژه اكنون ديگر بحق ميتوان شك كرد. جداً جاي سوال است كه چرا ذكر دين در شناسنامه اجباري اعلام شده است، با وجود اينكه در قانون اساسي قيد شده كه «هيچ كس را نميتوان مجبور ساخت اعتقاد ديني خود را آشكار سازد». آيا در تركيه «اسلام دولتي شده»، آنچنانكه مدافعان سيستم كنوني عنوان ميكنند، يا اينكه «اسلامي كردن دولت» در جريان است، آنطوركه مخالفان دولت گوشزد ميكنند؟ بالاخره جايگاه واقعي حزب اسلامگراي فضيلت كه آنها چنين نفرينش ميكنند، كجاست، همان حزبي كه بعد از كودتاي «غيبي» سال 1997 جاپاي حزب ممنوع شدة رفاه را گرفت؟ به هر حال دبير كل اين حزب يكي از سياستمداران كهنهكار و نمايندگان قديمي پارلمان تركيه ميباشد و در يك ائتلاف چپ و همچنين يك ائتلاف راست سمت معاون نخستوزيري را داشته. حتي حزب جديدالتأسيس فضيلت را هم نميتوان «بنيادگرا» ناميد. درست است كه حزب مزبور گرايشات اسلامي دارد، اما اين حزب همان قدر اسلامي است كه دمكراتمسيحيهاي اروپا مسيحي ميباشند. حزب مزبور هم نظام جمهوري را ميپذيرد و هم «بر طبق الگو و مدل فرانسوي» اصل جدايي دين از دولت را، آنطور كه بنيانگذارش فرموله كرد. اين حزب هم به پلوراليسم پايبند و هم به حقوق و آزاديهاي فردي. حزب فضيلت همچنين آن خلائي را پر ميكند كه قلع و قمع دهها سالـة چپ بر جايي گذاشته است.[18] حزب نامبرده براي [جذب] بازندگان نظام حاضر فعاليت ميكند، كه شامل كارگران و طبقات پاييني جامعه در شهر و روستا ميباشد، بويژه در نواحي حاشيهاي كشور با فرهنگ آناتوليك و اسلامي خاص خود. بدين ترتيب حزب فضيلت نقطة حساسي را نشانه رفته است، مخصوصاً به اين دليل كه - هر چند غير مستقيم - قدرت و دخالت سياسي ارتش را زير سوال ميبرد.
يكي ديگر از نقاط ضعف تركيه - و به اين اعتبار نقطه قوت حزب مزبور - انكار هويت [ملي-فرهنگي] كردها از جانب دولت ميباشد. اين مسئله باعث شده كه حزب نامبرده در مناطق كردنشين، آنجا كه احزاب كردي اجازة شركت در انتخابات را ندارند، بيشترين رأي را بياورد. بهر حال، آن مسئلة مركزي كه بر سر آن در تركيه دعواست، جدايي دين از دولت نيست [آنطور كه نظاميها مدعي هستند].
با توجه به واقعيات پيشگفته قطعاً قابل درك است كه فرماندهي ارتش اعلام ميدارد كه خطراتي را كه از جانب كردها و اسلاميهاي آناتولي بطور برابر متوجه تركيه بوده حتي بعد از درهم شكستن پ.ك.ك. و شكست حزب فضيلت در آخرين انتخابات، بر طرف نشدهاند. ادامة اين «تهديدات» دليل در پيش نگرفتن دمكراتيزهكردن تركيه اعلام ميشود، با وجود اينكه اتحادية اروپا از سالها پيش، بويژه از كنفرانس هلسينكي در دسامبر 1999 بطور جدي خواهان آن بوده است. ولي اكنون تركيه مكلف شده در عرض پنج سال شرايطي را بوجود بياورد كه به «پيششرطهاي كپنهاگ» شهرت يافته است. تنها بعد از در پيش گرفتن اين پروسه است كه با تركيه در مورد عضويت آن در جامعة اروپا مذاكره ميشود.[19] پر واضح است، حتي اگر آنكارا اين شرايط را جدي هم بگيرد، اجراي اين رفورمها آسان نخواهند بود، چرا كه اينكار مستلزم زيرورو كردن بنيادي آن سيستمي است كه بسته است و ريشهدار.
برگردان از نسخة آلمانيِ نشرية ماهانة
»» Le Monde diplomatique ««
شمارة سپتامبر 2000
نويسنده مقاله: Eric Rouleau
برگردان و ويراستار آلماني آن: Edgar Peinelt
تيتر آلماني مقاله:
Die „Paschas” als fragwürdige Erben des Kamalismus. Türkei: Das Kräftemessen zwischen Militنr und Zivilgesellschaft
· ترجمه مقالة فوق تنها با هدف ارتقاء آگاهي علاقمندان از رويدادها و بحران تركيه انجام گرفته و الزاماً به منزله تأييد جهتگيريهاي آن از سوي مترجم نميباشد، بويژه آن بخش كه به ارزيابي بسيار خوشبينانه نويسندة مقاله از نقش و عملكرد احزاب اسلامي و همچنين جريان موسوم به «دمكراتها» در تركيه برميگردد. در ضمن تيتر مقالـه فيالواقع «تركيه: زورآزماييِ نظاميان و [نيروهاي طرفدار] جامعة مدني – ‹پاشاها› به مثابة وارثان سوالبرانگيز كماليسم» بوده، كه من آنرا با توجه به مضمون و پيام مقاله قدري تغيير دادهام. - مترجم.
[1] Ahmed Necdet Sezer
[2] Kivrikoglu
[3] به منظور ررواني و تسهيل در درك مطلب توضيحاتي در داخل كروكيها آورده شدهاند. همچنين توضيحاتي را كه اضافي تشخيص دادهام، به دليل تلخيص حذف نمودهام، هرآينه بر اين باور بودهام كه اينكار لطمهاي به متن مزبور وارد نميآورد. اين بخشها با علامت [...] مشخص گرديدهاند. - مترجم.
[4] كنفرانس مزبور از جانب نوعمان اسين (Numan Esin)، سروان سابق ارتش، سازماندهي شده بود. وي رئيس «بنياد قانون اساسي 1961» است و در اين مقام به تاجر [!] موفقي مبدل گشته است.
[5] رجوع كنيد به Panayotis Gavras: The role of Military in Turkish society در Department of Near Eastern Studies ، پاياننامة دكترا در دانشگاه Princeton، آوريل 1989.
[6] با يك استثنا: شركت فرمانده كل قوا در جلسات شوراي وزيران امري طبيعي و قانوني است.
[7] حتي اين «احكام» هم از ديدگاه دمكراتيك و پذيرش حق تعيين سرنوشت ملل نميتوانند مطلق و تغيير ناپذير باشند. تجربه همين چند سال اخير نشان ميدهد كه مثلاً «حفظ تماميت ارضي» در مقابل ارادة آزاد انسانها نه عملي است و نه اصولي. تنها ايدئولوژيهاي تماميتخواه و شووينيستي هستند كه به ماندن خاك يك منطقة مشخص تحت حاكميت اين يا آن دولت خارج از ارادة مردمي كه بر روي آن زندگي ميكنند، ابديت و تقدس ميبخشند. - مترجم.
[8] رجوع كنيد به Mehmet Ali Birand: Shirts auf Stee. An Anatomy of the Turkish Armed Forces، لندن 1991. كتاب بيراند در نوع خود بينظير است. اثر مزبور تحقيقي در خود ارتش است و مبتني بر مصاحبههايي با نظاميان رتبههاي مختلف ارتش ميباشد. اين مصاحبهها تنها با اجازة قبلي ستاد فرماندهي ميسر گشتهاند و چاپ آن مستلزم حذف بخشهايي از آن بود. اما بيراند كتاب خود را بدون سانسور چاپ كرد و به همين خاطر مورد خشم و غضب نظاميان واقع شد، چيزي كه هنوز ادامه دارد.
[9] اعضاي نظامي «شوراي فرماندهي كل قوا» فرماندهان نيرويهاي زميني، دريايي و ژاندرمري و همچنين يك ژنرال كه عملكرد دبير كل شورا را دارد، ميباشند و اعضاي غيرنظامي آن رئيس جمهور، نخستوزير، وزير دفاع، وزير كشور و وزير امور خارجه. هر چند كه دبير كل حق رأي ندارد و در مواردي كه رأيها برابر باشند، رأي رئيس جمهور (بعنوان رئيس شورا) تعيين كننده است، اما در واقع نظاميها قدرت غالب اين شورا هستند. همين تازگيها فرماندة كل قوا، كوريك اوغلو، اعلام داشت كه ارتش حتي ميتواند 100 نفر غيرنظامي را در شوراي امنيت ملي بپذيرد، چرا كه «تصميمات نه با اكثريت آرا، كه با توافق همديگر» است كه گرفته ميشوند.
[10] لسآنجلس تايمز، 9 مارس 2000
[11] رجوع كنيد به Umit Sakallioglu: The Anatomy of the Turkich Military’s Autonomy در Comparative Politics ، جلد 29، شمارة 2/1997 (نويسندة مزبور پرفسور دانشگاه بيلكندِ آنكارا ميباشد).
[12] بنابراين تعجببرانگيز نيست كه هيچ اثر جامع علمي، هيچ تز دكترايي در مورد تقش و جايگاه ارتش تركيه وجود ندارد كه از جانب تركها نوشته شده باشد. دليل آن نه تنها بغرنجي و غيره شفاف بودن اين موضوع است، بلكه قبل از هر چيزاين واقعيت است كه محققين جرأت پرداختن به آن را ندارند.
[13] رجوع كنيد به Taha Parla: Mercantile militarism in Turkey 1980-1998, New Perspektives on Turkey ، استانبول، پائيز 1998.
[14] عنوان اختصاري «اوياك» (Oyak) مخفف Ordu Yardumlasma Kurumu بوده و به معني «صندوق بازنشستگي نيروهاي نظامي» ميباشد. هلدينگ (Holding) مزبور [كه تقريباً تنها سرماية مورد نياز بخش خصوصي را تأمين ميكند و خود رأساً در بخش توليد فعاليت ندارد] در ژانوية سال 1961 از طرف نظاميان بوجود آمد كه در ماه مه 1961 قدرت را به دست گرفته بودند. البته «اُوياك» رشد اصلي خود در فعاليتهاي صنعتي و بازرگاني را مديون ليبراليزه كردن اقتصاد تركيه در سالهاي بعد از كودتاي 1980 ميباشد.
[15] رجوع كنيد به Kendal Nezan: Appelle an Ankara sind nur fromme Wünsche در Le Monde diplomatique، مارس 1999 و همچنين به Michel Verrier: Die Türkei macht den Kurden den Prozess در ژوئن 1999.
[16] آن زمان فاش شد كه آن دستگاه اداري كه قتلهاي اين باند تروريستي را مورد حمايت قرار ميداد، مناسبات و عملكردهاي فاسد و مافيايي داشته است.
[17] رجوع كنيد به Umit Sakallioglu: Parameters and Strategies of Islam-State Interaction in Republican Turkey در نشرية Journal of Middle East Studies (Cambridge) ، شمارة 28/199. نويسندة اين اثر به اين نكته اشاره ميكند كه اين خود آتاتورك بود كه براي نخستين بار اسلام را وسيله قرار داد، آنهنگام كه در جنگهاي ميهنياش به «جهاد» فراخوان داد، تا اُمرا، رهبران مذهبي و كشاورزان را به طرف خود بكشاند.
[18] رجوع كنيد به Wendy Kristiansen: Die doppelte Identitنt der Türkei در Le Monde diplomatique، شمارة فورية 1999.
[19] رجوع كنيد به Niels Kadritz: Griechen und Türken entdecken die Vorteile guter Nachbarschaft.، در Le Monde diplomatique، شمارة ژوئن 2000.