اين وصلهها به جنبش ملی دمکراتيک کردستان نمیچسبند!
ـ يادداشتی کوتاه پيرامون ادعاها و اتهامات آقای سام قندچی در مورد حزب دمکرات کردستان ايران ـ
ناصر ايرانپور
آقايی به نام سام قندچی در نوشتهای تحت عنوان "کنگرة مليتهای ايران فدرال فرونت حزب دمکرات کردستان" "کنگرة مليتهای ايران فدرال" را جبهة حزب دمکرات کردستان و اين حزب را هم نژادپرست و فاشيست معرفی نموده است. بنده به عنوان يک ژورناليست منفرد و مستقل و چپ و طرفدار فدراليسم اتهامات شنيع و بیاساس و غيراخلاقی آقای سام قندچی را شديداً رد و آن را در بهترين حالت نشانی بر آشفتگی و پارادوکسيکال فکری وی و همچنين نشانة افلاس ايشان در مقابل شووينيسم و فاشيسم به قول خودشان "يک ملت خواندن ايران" میدانم و کنگرة مليتهای ايران فدرال را تشکلی دمکراتيک و ضرور و پاية اصلی نهاد "شورای ايالتهای ايران" و يا "مجلس سنای ايران" در ايران فدرال آينده میدانم.
اکنون چند سالی است که دو حزب دمکرات در کردستان ايران فعاليت دارند که يکی از آنها "حزب دمکرات کردستان ايران" نام دارد و ديگری "حزب دمکرات کردستان" (همانطور که دوجين سازمان فدائی داريم و کسی مجاز نيست نام آنها را جعل کند و به جای همديگر بکار ببرد). اولی در "کنگرة مليتهای ايران فدرال" است و اما دومی نه، دست کم هنوز نه و اميدوارم در آيندة نزديک وی نيز به اين ائتلاف بپيوندد. اما اين آقا تفکيکی قائل نشده است و بدين ترتيب هر دو حزب را متهم به نژادپرستی و فاشيسم نموده است. و اين درحاليست که هر دو حزب نامبرده ذرهای از آن چيزی که ايشان به آنها نسبت میدهند، نبوده و نيستند. اگر انتقادی هم به دو حزب دمکرات بوده، اتفاقاً از اين منظر و زاويه بوده که زيادی از حد "ايرانی" بوده و در مورد مسألة کُرد اهمال نموداند. جالب است که حکومت اسلامی و اشخاص فاشيستی چون "کتانة سلطانی"، نويسندة کيهان سلطنتطلبان در سالهای پيش, هم تاکنون چنين اتهام شرمآور و ضداخلاقی و کاذبی را متوجه احزاب کردستان ايران ننمودهاند. حزب دمکرات کردستان ايران و حزب دمکرات کردستان، هر دو احزابی چپ و دمکراتيک بودهاند و نه تنها قومگرا و فومپرست و "نژادپرست" (!!) نبودهاند، بلکه به اندازة بيشترين تعداد از احزاب به اصطلاح "ايرانی" و در واقع فارس، ناسيوناليست کُرد هم نبودهاند.
مبارزة ملت کُرد متوجه هيچ ملت و قوم و گروه زبانی معينی نبوده و نيست. رزم خستگیناپذير وی تنها متوجه ايدئولوژی شووينيسم بوده است و بس. صدالبته اين مکتب ارتباط بلاواسطهای با مردم فارسزبان نداشته و ندارد، همانطور که يقيناً آن اتهامی که ايشان متوجه حزب دمکرات میکنند، را متوجه مردم کردزبان ايران نمیسازند.
در ايران شووينيسم قومی فارس (که جعلا "ناسيوناليسم ايرانی" ناميده شده) بر کُرد و آذری و بلوچ و عرب و ترکمن اعمال میشود. حملة ايشان بايد متوجه اين شووينيسم باشد و نه آنانی که بر عليه آن طغيان نمودهاند. احزاب کردستان ايران و به ويژه هر دو حزب دمکرات کردستان (ايران) مردم و روشنفکران چپ و دمکرات فارسزبان را در اين مبارزه در کنار خود میبينند. هيچ کس و نيرويی قادر نيست آنان را در مقابل غيرکُرد در ايران قرار دهد.
همانطور که مبارزه بر عليه مردسالاری ستيز با من مرد نيست (و برعکس، من مرد نيز خود را در اين مبارزه شريک میدانم)، مبارزة کُرد و آذری و عرب و بلوچ و ترکمن نيز بر عليه مردم زحمتکش و شريف فارسزبان نيست، بل تنها و تنها در ضديت با تفکرات آسيميليستی و فاشيستی و شووينيستی حاکم میباشد (و در اين مبارزه روشنفکران فارسزبان نيز بايد سهيم باشند).
روزی در جلسهای خانمی فمينيست خطاب به بقيه گفت: "از هر مردی حالم به هم میخورد، همة مردان از يک قماشند..." در پاسخ گفتم: "شما اشتباه میکنيد، نه هر مردی پاتريالشاليست است و نه هر زنی فمينيست. مبارزه بايد بر عليه ايدئولوژيها و فرهنگ پاتريالشاليستی و مردسالاری باشد و نه مردها و در اين مبارزه من هم با شما و در کنار شما هستم... " همين حکم در مورد مبارزه بر عليه شووينيسم موسوم به "ناسيوناليسم ايرانی" نيز صدق میکند. آنانی که اين شووينيسم به نامشان اعمال میشود، بايد بيشتر از ديگران در اين مبارزه مشارکت کنند. اين مبارزه "تنفرآفرينی" بين اقوام نيست، بلکه به زيرسوالبردن آن پديدهها و مکانيمسهايی است که در درازمدت چنين تنفری را ممکن است پديد آورد.
کنفرانس بلژيک که من نيز افتخار شرکت در آن را داشتم، همايشی بسيار مفيد بود و در آن در مورد چيزی جز ضرورت بنای يک ساختار فدراتيو در ايران سخن به ميان نيامد و محض اطلاع ايشان آقای مهتدی هم به درستی به عنوان نمايندة کنگره سخن گفتند (هر چند نمايندگان عاليرتبة حزب دمکرات کردستان ايران نيز در آن شرکت داشتند و سخنرانی نمودند).
و اينکه در تشکل "کنگرة مليتهای ايران فدرال" نمايندگان جريانات فارسزبان موسوم به "ايرانی" شرکت ندارند، خود نشانی ديگر بر نفوذ شووينيسم و آری، فاشيسم در ميان اپوزيسيون میباشد. بخشی از اين اپوزيسيون هنوز درک نکرده است که دوران استعمار بسرآمده، خودآگاهی ملی در ميان مردم غيرفارس ايران رشد نموده و اين مردم ديگر تنها حاضرند به عنوان عضوی کاملاً برابر حقوق با نمايندگان جريانات به اصطلاح "ايرانی" در اين همايشها شرکت کنند و پيششرط و قيموميتی نمیپذيرند و همين است که هراس در دل انسانهايی چون حضرت قندچی ايجاد نموده است.
تنفر ايشان از حقخواهی و برابریطلبی حزب دمکرات کردستان ايران در تضادی آشتیناپذير با پيشدرآمد مطلبش قرار دارد که گويا آنانی را که ايران را "يک ملت" میخوانند "فاشيستی" میداند و با عنايت به تنوع اتنيکی ايران فدراليسم را مطرح مینمايد.
حزب دمکرات کردستان ايران (هر دو بخش آن) يکی از باسابقهترين و بااعتبارترين احزاب دمکراتيک و چپ ايران میباشد و حقاً نقش بس بزرگ و مهمی در مبارزه برای استقرار دمکراسی در ايران ايفا نموده است و به همين اعتبار در آينده نيز در کنار کومله يکی از پايههای اصلی يک جبهة جپ و دمکراتيک برای برپايی يک نظام دمکراتيک، سکولار و فدرال را تشکيل خواهد داد. هيچ (به قول آقای قندچی) "فرونت" دمکراتيکی بدون مشارکت حزب دمکرات کردستان و کومله در حال و آيندة ايران متصور نيست. همين واقعيت است که موجب شده که جريانات سياسی و افراد مورد خطاب آقای قندچی وقعی به فراخوان ايشان ننهند. ايشان را نيز دعوت میکنم، از لجاجت خردستيزانة خود در عناد با نيروهای اصلی جنبش کردستان ايران دوری جويند. اين امر، هم به سود ايشان است و هم به سود شعار فدراليسمی که ايشان نيز داعية جانبداری از آن را دارند. جالب است که اشخاصی صاحبنظر از جناح راست جامعه و اپوزيسيون اکنون ديرزمانی است اين واقعيت بديهی در ارتباط با جنبش کردستان ايران و مشخصاً حزب دمکرات کردستان ايران را پذيرفتهاند و اما آقای قندچی هنوز در اين برزخ ادعا و واقعيت گرفتارند.
آلمان فدرال، 13 آوريل 2009