نه‌ انعطاف! نه‌ انفعال!

ناصر ايرانپور

 

 

در روزهای اخير مصاحبه‌ای از سوی آقای خالد عزيزی، دبير کل حزب دمکرات کردستان (حدک) که‌ در آن گفته‌ بود، آماده‌اند با حکومت اسلامی بر سر  اصول 15 و 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی به‌ تفاهم برسند، بحثها و اعتراضاتی را در سطح افکار عمومی کردستان برانگيخت، تا جايی که‌ حزب دمکرات کردستان ايران (حدکا) خود را بخاطر تشابهت اسمی ناگزير ديد، طی اطلاعيه‌ای اعلام دارد که‌ اين موضع ارتباطی با آنها ندارد و صرفاً مختص به‌ حدک، يعنی بخش منشقق از آنهاست. آقای حسن شرفی، معاون دبير کل حدکا نيز طی بحثی اين موضع آقای خالد عزيزی را رد نمود. خود آقای خالد عزيزی هم طی مصاحبه‌ای مجدد با "کردکانال" گفته‌های خود را تدقيق يا تعديل نمود و اظهار داشت که‌ بحث وی تنها در مورد فرضيات و "اگرها" است و در شرايط کنونی و تحت سلطه‌ی حکومت اسلامی امکان تحقق آنها وجود ندارد.

 

به‌ اعتقاد راقم اين سطور:

1.   اظهارات آقای خالد عزيزی بطور کامل در چهارچوب مواضع و ادبيات 30 سال اخير حدکا قرار داشته‌ است و نکته‌ی تازه‌ای در آن وجود ندارد. اين موضع بارها و بارها از سوی شخصيتهای بارز اين حزب چون زنده‌يادان دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی و همچنين آقايان عبدالله‌ حسن‌زاده‌ و مصطفی هجری در مقاطع و به‌ مناسبتهای مختلف تکرار شده‌ است. اگر دوستان در حدکا  مايلند، می‌توانيم نقل‌قولهای مربوطه‌ را جهت يادآوری آنها رديف کنيم.

2.   در اين موضع از منظری به‌ لحاظ اصولی و پلميکی اشکال زيادی نيست؛ مگر نه‌ اين است که‌ حزب دمکرات (هر دو بخش آن) خواهان حل مسأله‌ی ملی کرد در چهارچوب ايران است و رسالت اوليه‌ی خود را به‌ مثابه‌ی منطقه‌ای بودنش نه‌ سرنگونی حکومت مرکزی (حال هر اسم و ماهيتی هم که‌ داشته‌ باشد)، بلکه‌ دستيابی به‌ حقوق ملی کرد در توافق با آن قرار داده‌ است؟ اين پيام تحت شرايطی حتی می‌توانست جبهه‌ی کروبی ـ موسوی را تقويت و رقبای آنان را تضعيف کند. تکيه‌ بر اين دو بند در شرايط رکود جنبش نيز می‌توانست فوايدی را در برداشته‌ باشد، بدين معنی که‌ قادر بود يکی از محورهای يورش به‌ رژيم را  تشکيل دهد. اين استدلال که‌ "رژيم ارزشی حتی برای مهمترين سند خويش، يعنی قانون اساسی که‌ در آن مثلاً تدريس زبانهای "اقوام" ايران بلامانع تشخيص داده‌ شده‌ است، نمی‌گذارد"، حکومت اسلامی را بيشتر افشاء و ايزوله‌ می‌کند.

3.   اما در حال حاضر نه‌ با رکود و افول جنبش مردمی، که‌ با عروج و صعود آن روبرو هستيم. لذا طرح مسامحه‌ با رژيم، در شرايطی که‌ خشونت لجام‌گسيخته‌ی آن خيابانهای ايران را غرق خون کرده‌ است، اشتباه‌ و نابهنگام و غيرعينی و زيانمند است. جنبش مردمی ايران در حال اعتلا است و نه‌ تنها مردم کردستان، بلکه‌ اکنون ديگر حتی مردم شهرهايی چون تهران و اصفهان و شيراز (خاستگاه‌ اوليه‌ی رژيم) نيز شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" سر می‌دهند. بنابراين همانگونه‌ که‌ ديديم حکومت به‌ شدت به‌ لرزه‌ افتاده و در حال تدافعی قرار گرفته‌ است. آيا در شرايطی که‌ اين حکومت به‌ حق زير آماج ضربات شديد مردم ايران و افکار عمومی جهان قرار گرفته‌ است، طرح آمادگی حدک برای ديالوگ اشتباه نيست؟ آيا اين شعار غيرواقعی حامل پيام اشتباهی برای همه‌ی آنانی نيست که‌ کمر به‌ نابودی حکومت جور و ستم بسته‌اند؟

4.   حکومت اسلامی ايران در عرض سه‌ دهه‌ی اخير نشان داده‌ است که‌ به‌ جهت جوهر به‌ شدت ضددمکراتيک و ضدکردی آن قادر نيست، تن به‌ مطالبات دمکراتيک مردم کردستان بدهد. اين ديگر بايد به‌ ويژه‌ برای کنشگران حدک که‌ در پيروی از همين توهم چند بار بهای سنگينی پرداختند، روشن شده‌ باشد. پس تکرار اين توهمات از بهر چيست؟

5.   استراتژی هر دو  بخش حدکا اکنون ديگر صرفاً "خودمختاری برای کردستان" نيست، بلکه‌ پايه‌ريزی نظام فدرال در پهنه‌ی ايران است و اين، امر همه‌ی مردم ايران و لازمه‌ی آن سرنگونی جمهوری اسلامی ايران می‌باشد. اگر خواسته‌ها تنها به‌ "خودمختاری کردستان" ختم می‌شد، طرح مذاکره‌ی طرف کردی با دولت مرکزی زمانی می‌توانست موضوعيت داشته‌ باشد. اما برنامه‌ی احزاب کردستان تغيير بنيادی در نظام سياسی بشدت غيردمکراتيک، متراکم و متمرکز ايران را نشانه‌ رفته‌ است. آيا ديالوگ با رژيم در اين شرايط و با اين برنامه و هدف نيز در‌ تناقض نيست؟

6.   اين گفتار آقای عزيزی در تعارض با مواضع حدک حول و حوش "انتخابات رياست جمهوری ايران" و رويدادهای پس از آن و ارسال نيروی رزمی به‌ داخل نيز قرار دارد. چه‌ که‌ ما اتفاقاً در چند ماه‌ اخير شاهد بوديم که‌ اين حزب مواضع بسيار فعالانه‌ و مسؤولانه‌ در قبال آنچه‌ در ايران گذشت، گرفت. اين ادعا را اما در مورد حدکا که‌ دبير کل آن، آقای مصطفی هجری، همچنان بر موضع انفعالی خود پا می‌فشارد، را نمی‌توانيم بکنيم. اطلاعيه‌ای هم که‌ آن حزب (طرف آقاي هجری و آقای شرفی) در پی اظهارات آقای خالد عزيزی داده‌ است، به‌ ابهامات و ناروشنی‌های موجود دامن زده‌ است، آن هم از چند لحاظ: نخست اينکه‌ اين عزيزان مشخص نکرده‌اند که‌‌ اين کدامين نيروهای سياسی داخل (!!) هستند که‌ از آنها خواهان عدم انعطاف در قبال جمهوری اسلامی شده‌اند، اما تاکنون برای مردم ناشناخته‌ مانده‌اند. دوم اينکه‌ توضيح نداده‌اند که‌ چرا خود آنها (حدکا) ـ حال که‌ چنين "نرمی" و مصالحه‌ای را با‌ جمهوری اسلامی رد می‌کنند ـ دست کم در کلام از دور اخير مبارزات مردم ايران دفاع نکرده‌اند و سوم اينکه‌ چرا در چهارچوب‌ فرهنگ سياسی سالم و دمکراتيک دست کم برای آن دسته‌ از پرسشگرانشان که گويا‌ ابهام برايشان بوجود آمده‌ است، روشن ننموده‌اند که‌‌ نام "آن جمع" چيست و نفرموده‌‌اند که‌ آنها تحت عنوان "حزب دمکرات کردستان" کار و تلاش نموده‌ و حزب مستقلی هستند. در ضمن معلوم نيست که‌ اين معترضين و منتقدين چه‌ نيروهای سياسی "آگاه‌" و "سازش‌ناپذيری" هستند که‌ پس از سپری شدن سه‌ سال تمام از دوپاره‌ شدن حدکا هنوز خبردار نشده‌اند که‌ حدک حزب ديگری است و آقای خالد عزيزی ارتباطی با بخش موسوم به‌ حدکا ندارد!

لذا به‌ باور من نه‌ سخنان منعطفانه و توهم‌زای آقای خالد عزيزی و نه‌ موضع منفعلانه‌ و ابهام‌آور حدکا، بلکه تنها‌ مشارکت فعالانه‌ و اتخاذ يک سياست قاطعانه‌ در مبارزات اخير مردم برای برچيدن حکومت اسلامی ايران در کليت خود می‌تواند به‌ سود توده‌های بپاخاسته‌ی مردم ايران باشد.

آلمان، سوم ژانويه‌ی 2010