حمايت جنبش کردستان از "جنبش سبز"؟!
توپ هنوز در زمين "جنبش سبز" است!
ـ مصاحبة راديو و سايت "کردانه" با ناصر ايرانپور، تحليلگر، روزنامهنگار و مترجم ـ
کاک ناصر، اولين سئوالم در رابطه با مطلب شما به نام "نه انعطاف، نه انفعال" است که در ارتباط با دو حزب دمکرات کردستان (ايران) نگاشتهايد. هدف شما از اين نقد کوتاه چه بوده است؟
هدف بنده از اين نقد مشارکت در بحثی است که از چندی پيش بين دو ديدگاه علیالظاهر متضاد در خصوص موضوع تعارض و تعامل احزاب کردستانی با جمهوری اسلامی آغاز شده است.
اما پيش از پرداختن به موضوع ميل دارم مراتب خوشحالی خود را از جو سالم اين بحثها به استحضار برسانم. هر چند اين رهبران و سرآمدان دو حزب منشقق از همديگر هستند که در مورد يکديگر نظر میدهند، اما با اين وصف اين کار در فضای متمدنانه و صميمانه صورت میگيرد. نه آقای حسن شرفی، نه آقای خالد عزيزی و نه آقای کمال کريمی ضمن نقد ديدگاه و رويکرد طرف مقابل، کلامی ناهنجار بر زبان نياوردند. حال که ما تنش آنها را به باد انتقاد میگيريم، جا دارد که اين تعامل و برخورد متمدنانه را مورد تحسين قرار دهيم و خواهان استمرار آن بشويم.
شما در اين مطلب، مسئلة مذاکره و برخورد هر طرف را به شيوهاي رد کردهايد و هم حرفهاي آقاي عزيزي را دراين شرايط نادرست دانسته و هم موضع آقاي شرفي را نشانهاي از شکست سياست انفعال آنها در اين شرايط تاريخي ارزيابی نمودهايد. مي توانيد کمي بيشتر اين مسئله را بشکافيد؟
البته.
دفاع مسلحانه در کردستان در زمان و شرايط معينی صورت گرفته است و ضمن تبعات و عواقب منفی چند کارکرد مثبت نيز داشته است: ايستادگی و مقاومت در کردستان را به يک اصل و فرهنگ تبديل نموده است؛ مانع حل و آسيميلهشدن مردم در فرهنگ تحميلی و ارتجاعی حکومت اسلامی شده است؛ رژيم را بخاطر وحشتش از پيوستن مردم به جنبش مسلحانه تا حدی از اعمال بربريت بيشتر بر عليه مردم کردستان برحذر داشته است؛ عملاً منجر به اين گرديد که دامنة اعزام جوانان کرد به مسلخگاه جنگ هشت سالة ايران و عراق محدود گردد؛ باعث شناخت بيش از پيش مردم از ماهيت رژيم شد؛ اعتباری نازدودنی برای مردم آزادة کردستان در ميان مردم مابقی ايران بوجود آورد و غيره. علیالخصوص نبايد از ياد ببريم که احزاب کردستانی جرياناتی صرفاً اپوزيسيونی نيستند، بلکه ملتی تحت ستم ملی را نمايندگی میکنند و عملاً بخش و يا بازوی رزمی آن میباشند. لذا دفاع مسلحانهی آنها مضمون و ماهيتی ديگر میيابد. به همين دليل هم راه حل نظامی هيچگاه بطور مطلق مردود نگرديده است.
با همهی اين احوال امر مذاکره با حکومت مرکزی هيچگاه از سوی احزاب کردستانی، به ويژه حزب دمکرات کردستان ايران، بطور مطلق مردود اعلام نشده است. و اين سياست و موضعی علیالاصول درست بوده است، آن هم به دلايلی که در خود نوشتة مورد اشارة شما به اختصار برشمردهام. از جملة اين دلايل اين است که احزاب کردستان خواهان حل مسألة کرد در چهارچوب ايران هستند و نه خارج از آن. اين امر توافق با حکومت مرکزی را الزامی میسازد. مبارزة مسلحانه همواره در خدمت اين هدف قرار داشته است. خود دکتر قاسملوی زندهياد نيز در يکی از سخنرانیهايش که همين چند ماه پيش چند بار در "تيشکتیوی" پخش شد، خطاب به پيشمرگان حزب میگويند که "هدف ما از اين مبارزة مسلحانه نه سرنگونی رژيم، بلکه آزار آن تا زمانی است که خسته میشود و تن به مذاکره میدهد".
همانطور که مستحضر هستيد، اين انسان فکور و وارسته در تلاش برای حل مسالمتآميز معضل ملی (که من آن را معضل شووينيسم مینامم) هم بود که توسط خفاشان اسلامی ايران در خون غلطيد. حتی پس از آن هم حزب دمکرات کردستان ايران هيچگاه اصل مذاکره را رد نکرد و تنها شرايط و چهارچوبی برای آن قائل گرديد. لذا آنچه که آقای عزيزی میگويند، در راستا و چهارچوب کنونی حزب قرار داشته است و نکتة تازهای در آن وجود ندارد.
آنچه که اين کلام کاک خالد را غريب میسازد، شرايطی است که در آن اين سخنان ايراد میشود. اين سخنان نابهنگام بود و نادقيق و چون انعطافی توهمزا به نظر آمد. در شرايط کنونی بايد جمهوری اسلامی را با تمام نيرو به عقبنشينی در مقابل مردم وا داشت و حتی در صورت ممکن کمر به برچيدن هميشگی آن بست.
اما آنچه را که بيانية رهبری حزب دمکرات کردستان ايران و کاک حسن شرفی نيز میگويند نيز چنان منصفانه و جای باور نيافتم و چون پوششی برای مواضع اشتباه و انفعالگونة آنها در رويدادهای اخير تلقی نمودم. آنچه که ما در ايران شاهد آن بوديم طغيان تودههای بپاخواسته بر عليه رژيم اسلامی ايران بود و حزب دمکرات کردستان ايران هنوز سرگرم ور رفتن با اين استدلال سادهانگارانه و تقليلگرايانه بود که "سران جنبش سبز فرقی با هم ندارند" و فلانی "رئيس مجلس بوده" و آن ديگری "نخستوزير'. اين چنين سياست کردن را از حزب دکتر قاسملوی سياستورز بعيد دانستم.
برای برخی ديگر از استدلالات آقای شرفی نيز پاسخهايی دارم، اما از پرداختن به آنها پرهيز میکنم. البته آنچه را که ايشان در ارتباط با بندهای 15 و 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی گفته را بسيار منطقی دانستم، مبنی بر اينکه "حکومت برای اجرای مڤاد معوقة خود چه نيازی به ما دارد. خودش برود اجرايش کند." من به فرمايشات ايشان میافزايم که حکومتی که از خودش شرم نمیکند قوانين خود را سی و يک سال تمام زير پا بگذارد، يقيناً از من و شما هم شرم نمیکند. لذا اشاره به اين مسأله حداکثر بايد از اين زاويه باشد، نه آنطور که کاک خالد مطرح ساختهاند.
در ضمن اين ايراد کاک حسن شرفی را نيز که از کاک خالد میگيرند، مبنی بر اينکه اين حرفها در شرايطی که مردم اين گونه توسط حکومت سرکوب میشوند، چه معنايی دارد، بجا میدانم.
اما همانطور که پيش از اين نيز گفتم اين سياست هميشگی حزب دمکرات کردستان ايران بوده است. چنانچه اين کار برای کاک خالد ايراد دارد که تنها از آن سخن گفته است، نمیتواند برای دکتر قاسملو بدون ايراد باشد که به پای عملی آن رفت، آن هم در شرايطی که حکومت تازه هزاران انسان شريف و دگرانديش را کشتار جمعی کرده بود و دکتر قاسملو حتی اصول و شروطی را که خود تدوين و رهبری حزب تصويب نموده بود، رعايت ننمود. من خود را شيفتة دکتر قاسملو میدانم، اما اين حرکت وی که بر اساس يک ارزيابی اشتباه از ماهيت و نيات پليد رژيم بود را نيز قابل انتقاد میدانم.
بر اساس اصول اعلام شدة حزب دمکرات مذاکره در تاريخ و استراتژيک حزب دمکرات کردستان ايران چه جايگاهي داشته است؟ با توجه به تحليل و بررسي تاريخي حزب دمکرات در رابطه با مذاکره و اعتقاد حزب به مذاکره به عنوان يک روش اصولي چرا شما مطرح کردن مذاکره از طرف کاک خالد عزيزي را نادرست ميدانيد؟ مگر براي بدست آوردن امتيازات بيشتر نبايد در شرايطي که رژيم ضعيف هست اين کار را کرد و مگر اين نبود که دکتر قاسملو هم در شرايطي که رژيم در بن بست جنگ بود، با آنها مذاکره نمود؟
به برخی از اين نکات فوقاً اشاره کردم. اينجا همين را فقط اضافه کنم که خود قاضی محمد نيز برای حل اين معضل به تهران رفت و با سران رژيم وقت ايران مذاکره نمود. نتيجة اين منش آشتیجويانه و مسالمتآميز طرف کردی را آن رژيم نيز با اعدام قاضی محمد داد.
به اعتقاد من بايد اکنون ديگر اين تجربه و استنتاج را داشته باشيم که ضمن تأکيد بر اصل مذاکره، مذاکره با حکومت اسلامی ايران به ويژه با عنايت به تغيير شعار حزب دمکرات کردستان ايران و ديگر احزاب کردستانی از "خودمختاری" به فدراليسم و با توجه به پيشينة ننگين رژيم اسلامی در اين حوزه منتفی گردد و اين با صراحت کامل بيان شود.
روح زمان را درک کنيم و استراتژی و تاکتيک و شعارهای خود را با درنظرداشت آن تعيين کنيم و اشتباه رهبران احزاب کردستان عراق را که در شرايط بسيار بد بعد از جنايات وحشتناک رژيم عراق در حلبجه به استقبال پيام و روبوسی صدام رفتند را تکرار نکنيم.
به نظر شما برخورد احزاب کردي با مسئله انتخابات رياست جمهوري چه بعد و چه قبل از انتخابات در جهت منافع ملت کرد بوده است؟
من بالشخصه شرکت در اين به اصطلاح "انتخابات" را با توجه به دلايلی که در چند نوشته برشمردم، توصيه نمودم. بر همين اساس سياست حزب دمکرات کردستان را صحيحتر از موضع حزب دمکرات کردستان ايران تلقی کردم. اما اين رويدادها به هر حال روندی را طی کرد که مخالف و موافق شرکت در "انتخابات" را غافلگير نمود؛ به نظر من هم آنانی که قبل از "انتخابات" تبليغ میکردند که اين، سناريويی نگاشته شده از سوی رژيم است و اين چهار کانديد در اساس تفاوتی با هم ندارند، در اشتباه بودند، چه که آنها نه برای رژيم و نه برای مردم يکی نبودند (و واقعاً هم نيستند) و هم آنانی در اشتباه بودند که تصور میکردند که رژيم به هر حال ـ به مانند خاتمی ـ آنکه را که مردم برگزينند، میپذيرد، چون در غير اينصورت دعوت آنها برای شرکت در اين کارزار معنايی نمیداشت. اما رژيم اسلامی وقيحتر از آن است که حتی مخالفانش هم تصورش را میکردند.
اما اينکه پيروزی کدام کانديد در راستای منافع ملت کرد است، موضعی شفاف دارم: پيشاپيش بگويم که سرنگونی حکومت اسلامی ايران و برپايی حکومتی دمکراتيک، سکولار و فدرال را در راستای منافع ملت کرد و مابقی ايران میدانم. لذا بايد پيگيرانه برای تحقق اين آرمان کار کرد. اما اين امر میتواند از راههای مختلفی صورت گيرد و بايد همة امکانات و عرصهها را به خدمت آن گرفت که "انتخابات" در جمهوری اسلامی در شرايطی و به جهت تعميق تضادهای رژيم و به عقبراندن آن میتواند يکی از آنها باشد. من معتقد بودم و هستم که نفس اينکه حضرت آقای دکتر احمدینژاد، گزينة آقای خامنهای، سر جای خود نشانده شود و هر بار چشممان به رخسار "مبارکش" نيافتد، موفقيت است و اتفاقاً اکثريت مردم ايران هم، همانطور که بعدها مشخص شد، همين ارزيابی را داشتند.
به هر حال بارها گفتهام که ادامة سلطة احمدینژاد را در تضاد با مصالح مردم کردستان میدانم؛ ايشان عنصری امنيتی، اجرايی و نظامی در کردستان بوده است و طبق قراين عضو تيم دوم ترور دکتر قاسملو بوده است. به همين دليل مردم کردستان حسابی گشوده با ايشان دارند. مضاف بر اين، پيروزی جناح مخالف، به ويژه شخص کروبی، نويد شرايط متعادلتری را در دوزخ جمهوری اسلامی میداد و اين هم به نفع روشنگری و رونقيابی فضای مدنی کردستان میبود. مردم ايران کسی را که مدعی شود که زندگی در ايران در زمان صدارت خاتمی و احمدینژاد فرقی با هم نداشته است، جدی نمیگيرند.
و بالاخره از ياد نبريم که برای نخستين بار کانديدی به ميدان آمده بود که به هر حال بخشی از خواستهای مليتهای غيرفارس ايران را مطرح کرده بود. حتی اگر اين کار به جهت نيرنگ صورت گرفته باشد (که صد البته چنين نيست)، باز بايد موضعی صريح و جانبدارانه از آن اتخاذ مینموديم (که بخشاً نيز نموديم). همانطور که ديديم رژيم اسلامی کروبی را صرفاً به خاطر اين برنامهاش سخت مجازات نمود، از اين طريق که بطور مصنوعی و با تقلب آراء داده شده به وی را وحشتناک پايين آورد. خود اين امر اصولیبودن جانبداری از وی و اشتباه بودن يکسان شمردن وی با احمدینژاد را نشان میدهد.
با توجه به سابقه مبارزاتي مردم کرد که از سال 58 با رژيم جمهوري اسلامي شروع شده است، آيا احزاب کردي توانستهاند در جنبش مدني مردم ايران بنام جنبش سبز مبارزات خود را پيوند دهند؟ به نظر شما رهبران و نيروهاي فعال جنبش سبز بايد به سراغ ملت کرد و احزاب کرد و نيروهاي فعال مدني کرد بيايند و يا احزاب کرد به سراغ آنان بروند؟
نخست اينکه بايد متذکر شوم که جنبش مدنی مردم ايران در جنبش سبز خلاصه نمیشود. به عبارتی ديگر جنبش مردم ايران چه به لحاظ پايگاه و خواستگاه تودهای و چه به لحاظ افق و مطالبات بسيار گستردهتر و ژرفتر از جنبش سبز است که سرانش هنوز از حصار بسيار تنگ تعهد به جمهوری اسلامی، قانون اساسی آن و حتی ولايت فقيه خارج نشدهاند. عمدهترين مطالبة جنبش مردمی ايران آزادی و سکولاريسم است که هر دوی اينها در جمهوری اسلامی قابل تحقق نيستند.
اما در ارتباط با پيوند مورد اشارة شما با جنبش کردستان بايد بگويم که اين در درجة نخست وظيفة اين جنبش مدنی مرکز است که اين ارتباط را برقرار سازد، چه که به هر حال به لحاظ زمانی مؤخرتر است و بخشاً همان شعارهايی را مطرح میسازد که سی سال است با وضوحيت و جامعيت بيشتری در صدر مطالبات جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان ايران قرار دارند. برقراری اين پيوند نيز بايد از طريق طرح و يا پشتيبانی از مطالبات مردم کردستان از سوی اين جنبش مدنی مرکز انجام گيرد.
واقعيت امر اين است که مردم کردستان با گمان به اين جنبش مینگرند و اين در درجة نخست ريشه در شعارهای تاکنونی سران جنبش سبز، چون موسوی، دارد که تاکنون لام تا کام در مورد ستمهای رواداشته شده بر مردم کردستان چيزی نگفته است. پيوند جنبش کردستان با هر جنبشی در ايران جادة يک طرفه نيست که طرفی پشتيبانی و طرفی ديگر سکوت اختيار کند. هر دو بايد از مطالبات همديگر پشتيبانی کنند که تاکنون از گرايشهای مختلف موسوم به جنبش سبز، صرفنظر از برنامهی انتخاباتی آقای کروبی، چيزی در اين حوزه ديده نشده است و در بهترين حالت در بخشهايی از آن شاهد نوعی سکولاريسم ناسيوناليستی بودهايم که تنها وجه سکولاريسم آن میتواند مورد قبول جنبش کردستان قرار گيرد و وجه ناسيوناليستی آن اتفاقاً در تعارض با منافع، مصالح و مطالبات مردم کردستان قرار دارد. بايد توجه داشته باشيم که رژيم ايران رژيمی به جهت جنسی، قومی و مذهبی شووينيستی است و کافی نيست که تنها شووينيسم جنسی و مذهبی آن زدوده شود و اما وجه قومی ـ ملی اين شووينيسم باقی بماند و يا حتی عمدهتر نيز گردد.
به هر حال، تصور میکنم که کردستان تاکنون دين خود را به خوبی ادا کرده و توپ در زمين جنبش سبز قرار دارد. با اين وجود سياست کردی در مقابل آن نه بايکوت و تحريم و تقبيح آن، بلکه نوعی همزيستی مسالمتآميز با آن در مبارزه با رژيم، البته در کليت آن و با مطالبات معين خود میباشد. جنبش کردستان بخشی جدايیناپذير از جنبش دمکراسیخواهی ايران بوده و خواهد بود. آنچه جنبش سی و يک سالة کردستان در پی آن است، بطور کامل در راستای آمال و مصالح کل مردم ايران قرار دارد. لذا قبل از اينکه سخن از ايرانی کردن فضای سياسی کردستان رانيم، بايد از کردستانی کردن فضای سياسی ايران سخن گوئيم و برای آن تلاش ورزيم.
در ضمن نبايد زحمات رسانههای گروهی کردی که در عرض اين هفت ماه با تلاشهای پيگير و خستگیناپذير و فداکارانة خود شب و روز به انعکاس اين حرکتها پرداختند و با دعوت از روشنفکران و فعالان ايرانی صدای آنها را نيز به مردم ايران رساندند، ناديده گرفت. ای کاش، سخنگويان "جنبش سبز" چون گنجی و بازرگان و سروش و امثالهم که در خارج از کشور هستند، يک دهم اين کار را برای جنبش کردستان انجام میدادند و همچنان سکوت معنادار پيشه نمیکردند.
کنشگران کردستان مواضع آنها را زير ذرهبين گرفته و هرگونه همکاری عملی را منوط به موضع روشن آنها در قبال جنبش ملی ـ دمکراتيک کردستان میدانند. آنچه که مسلم است، بنيانهای فکری سرآمدان "جنبش سبز" هنوز نمیتوانند مورد پذيرش آنها باشند. دوستانی نقد آنها را شروع نمودهاند (برای نمونه نگاه کنيد به نوشتة دکتر سعيد شمس تحت عنوان " خواستههاي حداقلي جنبش سبز و حقوق ملل غير فارس") و در آينده نيز شاهد روشنگری بيشتر در اين خصوص خواهيم بود. آنچه که مسلم است ـ و اينجا موضع هميشگی جنبش کردستان ايران، آنطور که من آن را درک نمودهام برای بار چندم تکرار میشود ـ چک سفيد برای سران جنبش سبز نيز صادر نمیشود. (بحث مفصل در اين خصوص را به آينده موکول میکنيم.)
جنبش مدني سبز چه دستاوردي براي ملت کرد داشته است؟
بزرگترين دستاورد جنبش اخير مردم ايران برای کردستان اين بوده است که مردم مابقی ايران اکنون به وجه باز هم بهتری پی به ماهيت واقعی رژيم جور و ستم بردهاند. نفع مردم کردستان در اين نهفته است که مردم مابقی ايران اين رژيم و ماهيت ضدمردمی آن را بشناسند. دومين دستاوردش به لرزهدرآمدن رژيم است. من بعنوان يک کنشگر کرد اشک شادی بر چشمانم جاری شد، آنگاه که ديدم چگونه مردم تهران و ديگر شهرهای بزرگ ايران ستون و ارکان و نمادهای اصلی رژيم را چنين قاطعانه آماج يورشهای خود قرار دادهاند. دستاورد ديگر اين جنبش اخير فراگيرترشدن خواست مليتهای غيرفارس ايرانی میباشد که سرآغاز آن با برنامة کروبی بود. و بلاخره مردم ايران به عينه ديدند که تمرکز قدرت سياسی و اقتصادی و فرهنگی چه عواقب مخربی را برای کشور ما ببار آورده است. نظام دمکراتيک آيندة ايران از کانال تمرکززدايی ـ از جمله تحت تأثير اين جنبش و تجارب آن ـ خواهد گذشت.
اگر بخواهيم به ميدياي خارج کشوري ايراني(کردي و فارسي) در رابطه با پوشش خبري و تحليلي جنبش سبز نگاه واقعي بيندازيم چه رسانههايی بهتر کار کردهاند؟
الحق که همة تلويزيونهای کردی در کنار "صدای آمريکا" و "بیبیسی" نقشی بسيار مثبت و کليدی در انعکاس تظاهراتها و اعتراضات مردم و همچنين افشای ماهيت خبيث و خونخوار رژيم ايفا نمودند؛ از تيشکتیوی بگير تا تلويزيون کومله. اما نمره نخست را به "ئاسوسات" میدهم که تلاشهای بیوقفهاش تحسينبرانگيز و سروربخش بود. بايد به مسؤولان و مجريان و کارمندان اين تلويزيون و تلويزيونهای ديگر "دست مريزاد" گفت و از آنها سپاسگزار بود. اين خدمت بزرگ آنها جای شايستهای در تاريخ کردستان و ايران خواهد داشت.
در ميان رهبران و چهره هاي سياسي کرد چه کسي توانسته است پس از انتخابات صداي مردم کرد در رسانهاي فارسي زبان و خارجي در رابطه با جنبش مدني سبز باشد و شما به آن فرد نمره قبولي ميدهيد؟
بسياری تلاش کردند و تلاشهايشان قابل تحسين است. اما نمرة اول را به آقای عبدالله مهتدی میدهم که با مواضع فعالانه و صحيحش نقش بسيار مثبتی در اين خصوص ايفا نمودند.
19 ژانوية 2010