كوچ مرگ‌‌آور به سوي آلِپّو

قتل‌عام بيش از يك ميليون ارمني توسط تركهاي عثماني در اولين نسل‌كشي قرن بيستم

 

نوشتة كلاوس ويگرِ‌فه

ترجمة ناصر ايرانپور


 

گاربيس هاگوبيان از سگ نفرت دارد، آن هم از آن زمان كه با چشمان خود ديده كه چگونه حيوانات ولگرد جسد پدرش را كه از فرط خستگي جان سپرده بود، تكه پاره كردند. هاگوبيان مي‌گويد: «پدرم هر چه را كه از غذا توانست فراهم كند، فراهم كرد و به من داد كه از گرسنگي نميرم و زنده بمانم. وي خود را قرباني نمود.»

گاربيس آن هنگام هنوز 8 ساله بود، شايد هم 9 ساله، دقيقاً نمي‌داند، چون تمام مدارك هويتي مربوط به خانواده‌اش گم شده‌اند؛ در جايي در بين راه طولاني، بين روستاي ارمني‌اش به نام جالگارا در نزديكي بورسا در غرب تركيه و موصول در عراق امروزي ـ آنهنگام كه وي و خانواده‌اش، چون تعداد بيشماري ارمني در جريان يك كوچ اجباري مرگبار، در طول جنگ جهاني اول با پاي پياده از امپراطوري عثماني رانده شدند.

سرگذشت رنج و مشقت هاگوبيان از بهار 1915 آغاز مي‌شود، آن زمان كه تركهاي انيفورم‌پوش در جالگارا پيدايشان شد و به ارمني‌هاي اين روستا دستور دادند خود را براي انتقال به مكاني ديگر آماده سازند. خانوادة هاگوبيان نيز بايد حاضر مي‌شد.

گاربيس در اين زمان به مدرسه مي‌رفت، اين را امروز بخاطر مي‌آورد ـ و همچنين اين را كه وي پس از يك پياده‌روي چندين روزه به سوي يك اردوگاه، براي اولين بار در كوتهايا شاهد جان‌سپردن برخي از همراهان بود: ارمني‌هايي كه از گرسنگي يا تشنگي جان مي‌باختند. كسي به وضعيت اين اخراج‌شدگان كه از تمام اطراف در فضاي آزاد گردآورده شده بودند، رسيدگي نمي‌كرد.

چيزي نگذشته بود كه فرمان تشكيل گروههاي پياده‌روي به اين انسانهاي بي‌دفاع داده شد. آنها سپس در گرماي داغ هفته‌ها از راههاي پرگردوخاك و بي‌درخت و مسيرهاي خشك و كوهستاني به سوي خاورجنوبي رانده شدند. طول كاروان رنج‌آوري كه خانوادة هاگوبيان با آن در حركت بود، چند صد متر بود. اما روز به روز كوتاهتر مي‌شد. هر كس كه ديگر توانايي اين راهپيماييِ اجباري و طولاني را نداشت، در طول مسير جان مي‌سپرد.

صحنه‌هاي دهشتناكي در ذهن اين كودك نقش بستند: تهاجم تركها و كردهايي كه رانده‌شدگان را تاراج مي‌كردند؛ ضرب‌وشتم زنان حامله، زناني كه در اثر اين ضربات جنين‌هاي خود را از دست مي‌دادند؛ جدا كردن مادر و خواهرش از وي، آن زمان كه ژاندارمهاي ترك قبل از رسيدن آنها به آلِپّو در سورية امروز، كاروان را تقسيم نمودند. گاربيس ديگر هرگز آنها را نديد.

لااقل او، پدر و يك خواهرِ ديگر وي تا موصول دوام آوردند. در آنجا بين روستاهاي عرب‌نشين تقسيم شدند، معذالك تنها گاربيس بود كه از اين همه مشقت جان سالم بدر برد. يك خانوادة عرب وي را بعنوان نوكر پذيرفت.

 تنها آن زمان كه آمريكائيها، بريتانيايي‌ها و فرانسويها امپراطوري عثماني را كه در جنگ جهاني اول متحد قيصر آلمان، ويلهم دوم، بود، در سال 1918 شكست دادند، رنجهاي هاگوبيان پايان گرفت. ورود سواره‌نظامهاي هندي در موصول كه شيريني و شكلات به داخل جمعيت مي‌انداختند، تا امروز جزو زيباترين لحظات زندگي طولاني وي بوده‌اند.

گارپيس هاگوبيان در پاريس زندگي مي‌كند و ناچار است اينروزها آنچه را كه آن زمان بر روي رفته است بارها تعريف كند. چون وي جزو معدود كساني است كه در مورد نخستين نسل‌كشي بزرگ قرن پيش مي‌توانند شهادت دهند؛ قتل‌عام ارمنيان در امپراطوري عثماني در 90 سال پيش.

«جنبش تركهاي جوان» كه از افسران غرب‌گرا و كارمندان دولتي دوروبر وزير جنگ، انورپاشا، و همچنين وزير كشور وقت و وزيركبير سالهاي بعد، طلعت‌پاشا، تشكيل شده بود، خواب يك تركية بزرگ بدون اقليتهاي حائز اهميت را ديده بودند. و آنها اين خواب را بيرحمانه به واقعيت مبدل نمودند.

ارمنستان امروزمناطق مسكوني اصلي
 ارامنه  از قرن 6 ميلاديپليس در قسطنطنيه، يعني استانبول امروز، شب‌هنگام 24 آوريل 1915، 235 سياستمدار، ژورناليست، بانكدار و روشنفكر ارمني را دستگير نمود ـ اين روز از آن زمان به اين سو روز يابود آغاز كشتار جمعي ارمنيان ناميده شد. مردان با مشت و لگد داخل اتوبوسهاي نظامهاي چپانده شدند، در روز بعد آنها را از پايتخت بيرون بردند و تقريباً همه را به ضرب كتك و شكنجه كشتند. انور و طلعت با اين كارشان علناً مي‌خواستند كل رهبري اين اقليت را از ميان بردارند.

سال 1915 تقريباً دو ميليون مسيحي گريگورياني ارتدوكس در محدودة حكومت مطلقگراي بوسپوروس زندگي مي‌كردند. اكثر آنها بعنوان كشاورز و پيشه‌ور در آناتولي، يعني در محل اسكان خود از 3000 سال پيش، كار و زندگي مي‌كردند. چند صد هزار نفر آنها هم در طول سده‌ها به مناطق ساحلي كوچ كرده بودند و در آنجا تجارت مي‌كردند. اما در اواخر جنگ اول جهاني، يعني سه سال بعد از تاريخ فوق‌الذكر، در مناطق مسكوني مركزي، ديگر ارمني‌اي وجود نداشت.

آنچه كه بر آنها رفت را نه تنها بازماندگان اين جنايت بزرگ، بلكه همچنين پرستاران، صنعت‌كاران، ديپلماتها و افسران آلماني كه بعنوان مشاوران نظامي در خدمت متحد خود، تركية عثماني، بودند، شهادت دادند.

براي نمونه و. شپيكر كه در قطار بغداد شاغل بود، در 27 ژولاي 1915 به كنسول آلمان در آلِپّو گزارش داد: «تمام مردم بسنييه مركب از 1800 زن و كودك و تعداد كمي مرد اخراج گرديدند؛ مدعي ‌شده بود كه آنها را به اورفا حمل مي‌كنند. اما آنها را در كنار رود گوكسو ... مجبور ساخته‌اند لباسهاي خود را بكنند، سپس همة آنها را بيرحمانه ‌كشته‌ و به رودخانه انداخته‌اند.»

آلما جانسون، پرستار يتيمخانة «اتحاد كمك‌رساني آلمان براي امور خيريه مسيحيان در خاور»، در پائيز 1915 در مورد اخراجهاي موش يادداشت كرده: «آن هنگام كه ما از خانه‌هايمان دور شديم، دو ژاندارم را براي محافظت به ما دادند، هر دوي آنها مسائلي را براي ما تعريف ‌كردند كه موي بدن انسان را راست مي‌كنند: مرداني را كه زنده گرفته بودند در بيرون شهر تيرباران كردند. زنان و بچه‌ها را به دهات اطراف بردند و صدها نفر از آنها را در خانه‌ها چپاندند و سپس خانه‌ها را آتش زدند.»

كنسول آلمان، ويلهلم ليتن، آنچه را كه در 31 ژانوية 1916 در جاده‌اي بين ديرال‌ ـ سور و تيبني، واقع در سورية امروز، مشاهده كرده بود، چنين بر روي كاغذ آورده:

ساعت 2: سمت راست: 5 گور تازه. 1 مرد ملبس. با قسمت تناسلي عريان.

ساعت 2 و 5 دقيقه: سمت راست: 1 مرد، زير كمر و بخش تناسلي خونين عريان.

ساعت 2 و 7 دقيقه: سمت راست: 1 مرد، جسد پوسيده.                

ساعت 2 و 8 دقيقه: سمت راست: 1 مرد، كاملاً با لباس، پاره‌گي بزرگ در پشت و دهان، سر به طرف پشت فشار داده شده، صورت از فرط درد از قواره افتاده.

ساعت 2 و 10 دقيقه: 1 مرد، نيم‌تنة بالا ملبس، نيم‌تنة پائين بخشاً خورده شده.

ساعت 2 و 25 دقيقه: سمت راست جاده: 1 زن، بر روي پشت دراز كشيده، نيم‌تنة پايين قسماً خورده شده، تنها استخوانهاي ران خوني از پارچه بيرون آمده‌.

اينها صحنه‌هايي هستند كه امروزه ما از بوسني و رواندا مي‌شناسيم: رودها هزاران بدن پف‌كرده را با خود مي‌برند؛ در دره‌هاي پرت گورهاي دسته‌جمعي از اجساد پوسيده‌شده ديده مي‌شوند؛ اعضاي بدن در كنار جاده‌ها بطول چندين كيلومتر انباشته شده‌اند.

آن دوران نيز خيلي‌ها برخورد رهبري قسطنطنيه حول طلعت باهوش و بي‌رحم را كه از پست كارمندي ادارة تلگراف به اين سِمَت رسيده‌ بود، بعنوان وداع با تمدن تلقي كرده بودند. وينستون چرچيل كه 1915 وزير نيروي دريايي بريتانيا بود و سالها بعد نخست‌وزير اين كشور شد، آن را «كشتار جمعي ننگ‌آور» ناميد.

قرن بيستم با يك فضا و تحرك خوشبينانه آغاز شده بود. مردم به يك آيندة طلايي مملو از ترقي و رفاه اعتقاد پيدا كرده بودند. اما كشتار جمعي ارمنيان باعث گرديد كه اين خوشبيني از ميان برود. اشكهاي لينسماير، مهندسي كه در قطار بغداد كار مي‌كرد، مي‌ريزد، آن سان كه در راس‌ال‌ـ‌آين يك هزار و پانصد زن و كودكي را مي‌بيند كه در گرماي بالاي 40 درجه بي‌پناه رها شده‌اند و دارند از گرسنگي جان مي‌دهند. وي نوشت: «من تصور نمي‌كردم كه در قرن ما همچون چيزي بتواند اتفاق بيافتد.»

جملة «ديگر هرگز!»ي كه بازماندگان اردوگاههاي كار اجباري بوخنوالد آلمان سال 1945 سوگندش را خورده بودند، در همان زمان تعقيب ارمنيها نيز شنيده مي‌شد. حقوقدان لهستاني، رافائل لمكين بعد از اين كشتار، قانوني را «عليه از بين بردن گروههاي ملي، ديني و نژادي» تدوين نمود، اما اين پيشنهاد پژواك چنداني نيافت. نظرات لمكين تنها بعد از جنايتهاي «هولوكاوست» آلمانيها بود كه بازتاب پيدا كرد. واژة «جينوسايد» را وي ساخت كه تركيبي از «جينوس» يوناني (به معني «جنس») و «سايدرة» لاتيني (به معني «كشتن») مي‌باشد. بر مبناي طرح وي در سال 1948 كنوانسيون سازمان ملل براي پيشگيري و مجازات كشتار جمعي تدوين گرديد كه امروز مبنايي است براي پيگيري جنايات جنگ در دادگاه بين‌المللي لاهه، براي نمونه در دادرسي بر عليه ميلوشوويچ و ديگران كه گويا در جنگ يوگسلاوي باعث و باني كشت‌وكشتار بوده‌اند.

احتمالاً كشتار ارمني‌ها حادثة كليدي قرن بيستم مملو از جينوسايد مي‌باشد. چون همعصران وقت مشاهده نموده‌اند كه بيشترين جنايتهايي كه در حق ارمني‌ها انجام گرفت مورد پيگرد قانوني و مجازات قرار نگرفتند. هر چند تحت فشار متفقين دادگاههاي تركيه 17 تن از عاملين اصلي‌ دوروبر طلعت را به مرگ محكوم نمودند، اما تقريباً هيچكدام از آنها بدليل فرار مشمول مجازات قرار نگرفتند. برخي از آنها حتي بعدها وزير هم شدند.          

به هر حال، ستايش و تمجيدي كه ناسيونال‌سوسياليستها و نازيهاي آلمان سالها بعد، از تركهاي جوان مي‌كردند، بسيار بزرگ بود. ايدئولوگ اصلي ناسيونال‌سوسياليستها، آلفرد روزنبرگ، در سال 1926 از تركهاي جوان بعنوان متحدين باوفا ياد كرد و قربانيان را تقبيح نمود.  وي اظهار داشت كه گويا ارمني‌ها ـ همچون يهوديها ـ در جنگ اول جهاني به نيروهاي متحدين پشت كرده‌اند و به همين خاطر «برخي از سختگيريها در مورد آنها» اجتناب‌ناپذير بوده است. گويا هيتلر در سال 1939 در يك سخنراني براي رؤساي ارتش آلمان انتقادهاي احتمالي از كشتار شهروندان غيرنظامي لهستاني را با اين «استدلال» رد مي‌كند كه «چه كسي امروز از نابودي ارمني‌ها سخني به ميان مي‌آورد؟».

رهبري تركهاي جوان تلاش مي‌كرد اين جنايت بزرگ را بعنوان تغيير محل سكونت ارمني‌ها پنهان سازد و ادعا كند كه اين كار به دليل جنگ ضروري بوده است و در جريان آن تنها چند نفر مرده‌اند! چيزي كه ديپلماتهاي وقت آلمان «كذب محض» ناميده‌اند، چه كه مردان ارمني اكثراً در محل زندگي خود به قتل مي‌رسيدند و بازماندگان آنها به همراه زنان و كودكان ابتدا به آلِپّو و سپس گله‌وار به كوير سوريه و ميزوپوتاميا رانده مي‌شوند. تقريباً 200.000 نفر در آنجا قرباني اعدامهاي دسته‌جمعي شدند. 400.000 ديگر در پياده‌رويهاي مرگ‌آور يا در اردوگاههاي غيرمسقف از ميان رفتند.

پس از شكست نظامي دولت عثماني در جنگ جهاني اول، وزير كشور تركيه تعداد قربانيان را 800.000 نفر اعلام نمود. اما سفارت آلمان در قسطنطنيه رقم قربانيان را تقريباً دو برابر آن تخمين مي‌زد. ارمنيان نيز تا امروز چنين رقمي را مطرح مي‌كنند.

و اين درحالي بود كه امپراطوري عثماني سده‌ها برخورد بهتري به نسبت حكومتهاي اروپايي با اقليتهاي ديني داشت. البته مسيحيان و يهوديها در آنجا هرگز از حقوق مساوي با ديگر شهروندان برخوردار نبوده‌اند. اينكه معتقدان به اين اديان از پيشرفت جهشي اقتصاد بهره ويژه مي‌بردند و بخشاً بر بخشهاي كاملي از اقتصاد غلبه داشتند، آنها را نامحبوبتر نيز مي‌كرد. پيش از اين نيز در جريان كشت‌وكشتاري كه در آخرين دهة قرن بيستم صورت گرفت، حداقل 200.000 ارمني به قتل رسيده بودند.

رقيبان اروپايي وقت، به ويژه روسيه كه در آن، قبل از جنگ اول جهاني، قريب يك ميليون ارمني زندگي مي‌كردند، از سركوب مسيحيان در تركية آن زمان بهره گرفته تا امپراطوري پوسيدة عثماني را تضعيف كنند. بزودي اقليت ارمني بعنوان ستون پنجم مسكو شناخته شد.

مسألة به اصطلاح ارمني ظاهراً زماني داشت حل مي‌شد كه تركهاي جوان در سال 1908 قدرت را به دست گرفتند. بسياري از كساني كه به قتلهاي دسته جمعي دست زدند، پيش از آن ـ يعني زمان حكومت سلطانها ـ در فرانسه زندگي مي‌كردند. جنبشي كه بر اساس اسم مجلة «لاژن تركي»، «تركهاي جوان» نام گرفت، درصدد بود، امپراطوري عثماني را از طريق مدرنيزه كردن آن بر طبق الگوي غربي نجات دهد و حتي در مقابل درخواست خودگرداني ارمني‌ها، روي خوش نشان داد.

اما بين سالهاي 1908 و 1913 اصلاح‌طلبان خودناميده ناچار شدند تقريباً تمام بخش اروپايي اين امپراطوري را تسليم كنند: بلغارستان، بوسني‌ ـ هرزگوين و كرِتا؛ مسلمانهاي اين مناطق دسته‌دسته اخراج مي‌شدند. نگراني قطعاً موجهي بخاطر احتمال استفادة تزار از مسألة ارمني‌ها براي تجزية آناتولي وجود داشت. و اين، احساس اضمحلال قريب‌الوقوع را در اين امپراطوري بوجود آورده بود.

كم‌كم ميراثي كه خارج‌نشينان ترك غرب اروپا همراه خود آورده بودند، تأئيرات خود را مي‌گذاشت: آرزوي بنياد يك دولت ملي از لحاظ قومي هم‌دست. نويسندة ترك جوان، هاليد اديپ اديور، بعدها نوشت: «اين احساس كه تركها بايد ديگران را از بين ببرند، قبل از اينكه خود از بين بروند، بسرعت گسترش يافت.»

ايدئولوگهاي ترك علاوه بر اين، تبليغ كشور مشترك همة خلقهاي ترك بين تراكين در غرب و چين در شرق را مي‌كردند. از نظر آنها ارمني‌ها كه در دو سوي مرزهاي عثماني و روسيه سكونت داشتند و مناطق مسكوني آنها مانع در ميان سرزمينهاي اسلامي ايجاد كرده بود، در اجراي اين نقشه مزاحم بودند.

بعدها ژنرال ترك، محمد وحيب، در مقابل ارمني‌ها گفت كه: «ما بالكان را ترك كرديم و مجبوريم سمت شرق گسترش يابيم. برادران ما در داگستان، تركستان و آذربايجان هستند. شما ارمني‌ها جلو راه ما قرار گرفته‌ايد. شما بايد كنار برويد و منطقه را به ما تحويل بدهيد.»

تاريخ‌نگاران در مورد اين سؤال جدل مي‌كنند كه آيا حتي قبل از جنگ جهاني اول هم يك قرار و بخشنامة مركزي براي از ميان بردن ارمني‌ها وجود داشته يا نه. به هر حال نشانه‌هايي وجود دارند كه بر وجود همچون بخشنامه‌اي دلالت دارند. براي نمونه تركها در بين خود ارمني‌ها را «غدّه» يا «گله‌اي از بيماران واگيردار» مي‌ناميدند كه مي‌بايد از بين بروند.

بسياري از مدارك ناپديد شده‌اند. تصميمات مهم را يك دوجين مرداني در كميتة مركزي حزب تركهاي جوان مي‌گرفتند.

برخي از محققين برآنند كه در ابتدا «تنها» بيرون راندن ارمني‌ها از سرزمينشان برنامه‌ريزي شده بود، به همان شيوه كه در طول جنگ جهاني از طرف تزار در مورد يهوديان امپراطوري روسيه عملي گرديد. بدين ترتيب، به نظر آنها قراري براي جينوسايد ارمني‌ها صادر نگرديده بود. به ويژه اينكه تركها در طول تاريخِ امپراطوري عثماني بارها اقليتهاي قومي را از مناطق از لحاظ استراتژيك مهم به مناطق ديگر منتقل و در آنجا اسكان مي‌دادند و چنين به نظر مي‌رسد كه اولين دور اخراجهاي پرتلفات ارمني‌ها از سرزمينشان در پائيز 1914 و خلع سلاح سربازان ارمني در نتيجة همچون تدابيري رويي داده‌ باشند.

اما در بهار سال 1915 وضعيت نظامي تركهاي عثماني بغرنج مي‌شود. در شرق، نيروهاي نظامي عثماني در حال فرار از چنگ ارتش تزار بودند، سپس در 19 فورية 1915 حملة بريتانيايي‌ها به داردالن شروع مي‌شود؛ سقوط قسطنطنيه قريب‌الوقوع به نظر مي‌رسد. در پايتخت حتي قطارهايي براي فرار طلعت آماده شده بودند.

اما اندكي بعد معلوم شد كه اين هراس بي‌دليل است؛ چه كه بخت جنگ بزودي به سود تركهاي عثماني برگشت. با اين وجود هيستري‌اي كه بوجود آمده بود باعث جان‌گرفتن تثوري توطئه شد كه بر اساس آن ارمني‌ها هم‌پيمان دشمن هستند.

هر چند كه تنها يك اقليت كوچك از ارمني‌ها برعليه حاكميت عثماني‌ها برخواسته بود، انبارهاي اسلحه برپا نموده بود و داوطلبانه دوش‌به‌دوش روسها مي‌جنگيد، مع‌الوصف نفرت نخبگان ترك بر عليه كل ارمني‌ها افزايش يافت و به قول محققين هانس‌ ـ لوكاس كيزر و دومينيك شالر  «به يك حساسيت» تبديل شد. بهاالدين ساكير، يكي از سازمان‌دهندگان اين جينوسايد، گفته بود كه «از دشمن داخلي به اندازة دشمن خارجي بايد هراس داشت». به دستور اين شخص ارمني‌ها را همچنين از مناطقي كه از لحاظ استراتژي مهم هم نبودند بيرون راندند و به قتل رساندند.

اجراي اين كشتار جمعي را يك سازمان ويژه، يك واحد شبه‌نظامي از 30.000 زنداني، اعم از تُرك و كُرد، برعهده گرفتند كه از مناطق عثماني در اروپا رانده شده بودند. اين افراد تحت فرمان ارتش بودند و از جانب افسران ارتش يا منشي‌هاي حزب تركهاي جوان رهبري و هدايت مي‌شدند. واحدهاي منظم ارتش تركيه و عشاير كُرد در اين كارزار نيروهاي شبه‌نظامي عثماني را مورد حمايت قرار مي‌دادند.

تا چه اندازه جزئيات اين جينوسايد از طرف دولت مركزي برنامه‌ريزي شده بود و چه هنگام اين امر بطور خودبخودي در خود اين مكانها بوجود آمده، بطور قطع و صددرصد مشخص نشده است. يك كاروان چند هزار نفري از ارمني‌هاي ساكن ارزروم ابتدا از طرف 300 سرباز متوقف مي‌گردد و به كماه كه در چند كيلومتري آن محل واقع است هدايت مي‌شوند. در آنجا يك افسر فهرستي حاوي 200 نام را بيرون مي‌آورد و دستور مي‌دهد كه اين عده را از جمع جدا كنند، به آن طرف ببرند و از سوي سازمان ويژه تيرباران كنند. مابقي مي‌بايست به راه ادامه بدهند.

سپس، 150 كيلومتر جنوبتر، نظاميان اين كاروان را تحويل چند تن از رؤساي [عشاير] كُرد مي‌دهند. آنها هم رانده شدگان را به كوهها مي‌برند و همة آن مرداني را كه زبان كُردي نمي‌دانستند، به قتل مي‌رسانند. مابقي با زنان به راه ادامه مي‌دهند. بخش بزرگي از آنها از مشقت راه از بين رفتند.

برخلاف نازيهاي آلمان كه كودكان يهودي و حتي يهودياني كه مسيحي شده بودند را هم به قتل مي‌رساندند، تركها و كُردها اكثراً كودكان و زنان همراهي را كه بعدها به زور مسلمان شدند زنده نگه مي‌داشتند ـ اغلب براي اينكه آنها را مورد استثمار قرار دهند. ژاندارمهايي كه كاروان رانده‌شدگان را همراهي مي‌كردند، زنان جوان را به كُردها يا به حرمسراهاي ترك مي‌فروختند. كاركنان صليب سرخ در كماه شهادت مي‌دادند كه رانده‌شدگان در ورودي محلات مي‌ايستادند و تركها مي‌آمدند، تا بچه‌ها را با خود ببرند. انگار «بازار ناب برده‌داري» داير شده است، تنها با اين تفاوت «كه بابت برده پولي پرداخت نمي‌شود».

لااقل كودكان به اين شيوه از جينوسايد جان سالم بدر بردند.

اينكه تركهاي جوان با آن تندروي راسيستي دولت صنعتي مدرن و حساب‌شده كشتار ننمودند، چيزي كه بعدها «هولوكاوست» را به جنايت منحصر به فرد قرن تبديل نمود، براي تاريخ‌نويسان روشنگر ترك از اهميت برخوردار است. البته اين مساًله تغييري در ماهيت و ارزيابي اخلاقي اين جنايت ايجاد نمي‌كند، چون بسياري از تركها و كُردها از اين جينوسايد سود بردند ـ تقريباً به همان شيوه كه آلمانيها از جنايت «هولوكاوست» بهره بردند. به هراج گذاشتن لباسهايي كه رانده‌شدگان با خود نبرده بودند، مثلاً كفشهاي بچه‌ها، هراجهاي هامبورگ كاملاً بمباران شده را به شيوة ناخوشايند در اذهان زنده مي‌كند كه در آنها وسايل خانه‌هاي يهوديان رانده شده را به فروش مي‌رساندند.

تركهاي جوان تعيين كرده بودند كه ارمني‌ها اجازه دارند داراييِ منقول خود را با خود ببرند. به همين جهت بسياري از مسيحي‌ها تلاش نمودند كه خانه‌ها و وسايل منزل خود را بفروشند، و همسايگان از اين موقعيت بد ارمني‌ها براي قاپيدن ارزان‌ اين اشياء سودهاي كلان بردند. كريستيان گرلاخ، محقق جينوسايد، مي‌گويد كه دولت مركزي عثماني، نخبگان محل و مردم عادي با هم به رقابت سختي براي دستيابي به مايملك ارمني‌ها پرداخته بودند.

اما غارت، پس از آن و در حين كوچ‌اجباري مرگبار نيز همچنان ادامه يافت. گاربيس هاگوبيان تعريف مي‌كند كه كاروان آنها از طرف مردم دهاتي كه از آنها ‌گذر مي‌كردند به مانند لاشخورها تاراج مي‌شد. بارها قربانيان مثله مي‌شدند، چون مهاجمين گمان مي‌كردند كه مقتولين طلا و جواهرات را قورت داده‌اند و يا در سوراخهاي بدن مخفي كرده‌اند.

در مورد ميزان دارايي غارت شدة ارمني‌ها تنها تخمين‌هايي وجود دارند. طبق يكي از داده‌هايي كه در اختيار كنفرانس صلح ورساي گذاشته شده، اين مبلغ به پنج ميليارد يوروي امروزي مي‌رسد.

البته تاكنون بحثي در مورد جرم و مسئوليت جمعي تركها صورت نگرفته است. كارشناسان جينوسايد چون مهران داباگ، بنا را بر اين مي‌گذارند كه اين كوچهاي اجباري مرگ‌آور تنها به اين دليل ممكن بوده است «چون آمران و عاملان متعلق به طيفهاي وسيع جامعه بودند». مقبوليت جينوسايد در بين مردم تركيه همچنين از پرونده‌هاي آلماني مربوط به تركيه در حين جنگ اول جهاني برمي‌آيد كه اخيراً ولفگانگ گوست، عضو سابق هيئت تحريرية مجلة «شپيگل»، منتشر نموده است (ولفگانگ گوست: «جينوسايد ارامنه در 16/1915. اسناد آرشيو سياسي وزارت امور خارجة آلمان». انتشارات تسو كلامپن ـ شپرينگه؛ 676 صفحه؛ 39 يورو و 80 سنت).

اين اسناد براي آنكارا منبع كاملاً ناخوشايندي مي‌باشد، چون نمي‌تواند آنرا بعنوان «تبليغات ارمني‌ها» نديده بگيرد، چنانچه مثلاً معاون كنسول آلمان در موصول، والتر هولشتاين، ناظر اين بوده كه گشتي‌هاي ژاندارمري در دياربكر و ماردين مردم را فرا مي‌خواندند، ارمني‌ها را به قتل برسانند. هولشتاين ادامه مي‌دهد كه وي در تمام طول مسافت جنوب نوسايبين «رفت و آمد مسلمانهاي با شمشيرهاي خميده را ديده كه تنها مشغلة آنها «ارمن‌ها» بوده است.

كمي جنوبتر، كارمند قطار بغداد، شپيكر، نيز ناظر موثقي بوده كه شهادت مي‌دهد كه چگونه «هر روز ارامنه از طرف مردم غيرنظامي قتل‌عام مي‌شوند و اجسادشان روزهاي متمادي در گورها ... باقي مي‌مانند».

تجاوز دسته‌جمعي هم بخشي از رنجهاي كاروان بزرگ بوده است. يك ارمني كه يك كارمند آلماني وي را قابل اعتماد ارزيابي مي‌كند، اظهار مي‌دارد كه «يك چهارم زنان آن كارواني كه به آلپو مي‌رسد، از طرف ژاندارمهاي همراه ترك و كُرد در طول روز يا شب به زور به كناري كشيده شده و مورد تجاوز قرار گرفته‌اند».

اطلاعاتي در مورد برخي از كاروانهاي رانده‌شدگان در دست است كه حاكي از آن است كه آنها از تقريباً هر دهي كه رد مي‌شدند زنان مورد تجاوز اهالي قرار مي‌گرفتند.

البته همدردي و دخالت جسورانه به نفع اين ارامنه نيز از طرف كُردها، تركها و عربهاي بيشمار وجود داشته است. خيلي از بازماندگان بعدها تعريف نموده‌اند كه خانواده‌ها آنها را مخفي كرده‌اند، اگر چه به نسبت مخفي نمودن يهوديان توسط آلماني‌ها در «رايش سوم»، براي مسلمانها بطور غير قابل قياس مشكل‌تر بود، در مقابل كشتار جمعي مسيحي‌ها ايستادگي كنند. هر كس كه به ارامنه ياري مي‌رساند ممكن بود، خانه يا جانش را از دست بدهد. به ويژه اينكه طلعت حتي دستور قتل فرمانداران و استانداران را نيز صادر نموده بود، در صورتيكه آنها از اجراي فرمان ديپورتاسيون (كوچ دادن اجباري) سرباز ‌زنند.

فرزندان بازماندگان بعدها از والدين خود مي‌پرسيدند كه چرا مقاومت نكردند، چه كه تنها چند ژاندارم، ارامنه را در اين مسيربدفرجام همراهي مي‌كردند. مقاومت چند روستاي ارامنه كه فرانتس ورفل در رمانش «چهل روز موسي داق» به تصوير مي‌كشد، تنها جزو استثنائات بوده‌اند.

هاگوبيان بخاطر مي‌آورد كه انسانها در كاروانش «چون گوسفنداني» مي‌نمودند كه در راه رفتن به قصابخانه هستند. اما اين خانواده‌ها كجا مي‌توانستند با فرزندان، سالمندان و بيماران بگريزند، افرادي كه بدون سلاح بودند، ديگر تواني در بدن نداشتند و از ميان كويرها و كوههايي تلو مي‌خوردند كه نمي‌شناختند.

از ابتداي تابستان 1915 تنها يك قدرت وجود داشت كه مي‌توانست جلوي اين قتل‌عام جمعي را بگيرد: رايش آلمان.

آلمان، مهمترين هم‌پيمان امپراطوري عثماني، در سال 1882 شروع كرده بود به متحدش كمك نظامي اعطا كند و ارتش آن را نوسازي كند. تقريباً 800 افسر و چند هزار سرباز آلمان در حين جنگ اول جهاني در ارتش تركيه خدمت مي‌كردند. پاول گراف ولف مترنيش، سفير آلمان در قسطنطنيه، چنين گفته بود: «آنچه كه آنها (تركها) انجام مي‌دهند، حاصل تلاش ماست، كار افسرهاي ماست، توپهاي ماست، پول ماست. بدون كمك ما اين قرباغة باد كرده بلافاصله فرو مي‌ريزد.»

اين ديپلمات به حكومت قيصر خود در برلين فشار مي‌آورد، به اين قتل‌عامها پايان بخشد. اما ويلهلم دوم نمي‌خواست ناخشنودي متحد خود را برانگيزد. صدراعظم رايش، تئوبالد فون بتمان هولوگ، به اعتراض مترنيش چنين پاسخ داد: «تنها هدف ما اين است، تركيه را تا انتهاي جنگ در طرف خود نگه داريم، مهم نيست كه در اين حين ارامنه از بين مي‌روند يا نه.»

عاملان ترك در طول جنگ و بعد از آن تلاش نمودند، گناه و مسئوليت اصلي را به گردن آلماني‌ها بياندازند. ولف مترنيش و ديپلماتهاي ديگر ناظر اين بودند كه تركهاي جوان شايع كرده بودند كه آلماني‌ها «طالب اين كشتار همگاني هستند».

واقعاً هم چند تني از افسران با ديپورتاسيون (بيرون راندن) ارامنه از مناطق جنگي موافقت كرده بودند، بعضي از نظاميان حتي جينوسايد را تحسين نمودند. هانس هومان آلماني، رايزن نيروي دريايي در قسطنطنيه و دوست انورپاشا، قضاوت مي‌كند كه اين برخوردها «تند، اما مفيد هستند».

جرم از همه سنگين‌تر اين است كه افسران آلماني ـ بعنوان بخشي از نيروهاي نظامي ـ در قتل‌عامها نيز شركت جسته‌اند. نايب‌سرهنگ بوتريش بعنوان رئيس بخش راه‌آهن در مقر اصلي فرماندهي عثماني حداقل يك حكم ديپورتاسيون را امضاء نموده است. سرگرد ابرهارد گراف ولفس‌كيل فون رايشنبرگ  با توپخانه‌اي كه از آلمان وارد شده بود منطقة ارمنيان در اورفا را به توپ بست.

اما تاكنون هيچ سند معتبري در دست نيست كه دال بر اين باشد كه رهبري رايش آلمان از تركهاي جوان خواسته باشد، در يك منطقة 2500 كيلومتر دور از آلمان يك اقليت مسيحي را از بين ببرند. و به اعتقاد كارشناسان بيانات ضد ارمني و ابراز همدردي با ارمنيان در اسناد داخلي آلماني تقريباً هم‌تراز بوده‌اند.

البته پس از پايان جنگ (اول جهاني) ادارات برلين به تعداد زيادي از تركهاي جوان براي فرار از دست متفقين ظفرمند ياري رساندند. وزير كشور عثماني، طلعت، كه سفير ولف مترنيش «روح [عامل اصلي] پيگردهاي ارمني‌ها» ‌ناميده بود، خود را در مركز پايتخت رايش (آلمان) پنهان نموده بود. وي به نويسندة ترك اديپ آديور گفته بود كه آماده است براي كاري كه كرده است بميرد. آنچه كه وي مي‌داند اين است كه براي آن مي‌ميرد. همين طور هم شد: يك جوان ارمني وي را 1921 در خيابان هاردنبرگ به ضرب گلوله كشت.

ضارب دادگاهي شد، اما بر خلاف انتظار عموم از طرف دادگاه تبرئه گرديد.

آن زمان، در سالن دادگاه دانشجوي حقوق يهودي‌تباري به نام روبرت كمپنر نشسته بود و جريانات و حوادث را به دقت دنبال مي‌كرد. كمپنر بعدها نوشت كه در اين دادرسي براي نخستين بار اين اصل به اجرا درآمد كه «قطعاً كشورهاي خارج هم قادرند بر عليه جينوسايد به مبارزه برخيزند و اين، دخالت در امور داخلي كشورها محسوب نمي‌شود».

آن زمان كه نازيها به قدرت رسيدند، كمپنر ناچار گشت به ايالات متحده مهاجرت كند. 1949 به آلمان بازگشت ـ اين بار بعنوان نايب رئيس شاكي آمريكائيها براي دادگاهي نمودن جنايتكاران جنگي در نورنبرگ.

گريز از تاريخ

تركيه هنوز هم 90 سال پس از شروع جينوسايد ارامنه، گذشتة تاريخي خود را نمي‌پذيرد. هر كس به طور علني معترف شود كه كوماندوهاي ويژة ترك بين 1915 و 1916 به دستور حكومت بيش از يك ميليون عضو اقليت مسيحي را در مارشهاي ديپورتاسيون از آناتولي به خاور ميانه به قتل رساندند، ريسك اين را مي‌كند كه به دادگاه كشيده شود، همانطور كه اين مسأله براي اورهان پاموكِ نويسنده پيش آمده است.

وي در شهر آناتولي قيصري بخاطر «اتهامات بي‌اساس به هويت تركي، ارتش تركيه و كشور تركيه در كليت خود» مورد مواخذه گرفته است، چون وي فراخوان داده است، سكوت شكسته شود. جنايت انجام شده به نام ملتِ از لحاظ اتنيكي هم‌دست همين امروز هم از طرف ناسيوناليستهاي چپ و راست كوچك جلوه داده مي‌شود. احمد نجدت سزار، رئيس جمهور تركيه، مدعي است كه اتهام كشتار جمعي بي اساس مي‌باشد و «احساسات ملت ترك را جريحه‌دار مي‌سازد». طيپ اردوگان نيز هفتة پيش گفت كه «در تاريخ تركيه هيچ فصلي وجود ندارد كه ما مجبور باشيم بخاطر آن احساس شرمندگي كنيم».

هر جا كه در اين روزها از كشتار جمعي ارمنيان ياد مي‌شود، مسئولين تركيه تلاش مي‌كنند، انديشيدن در مورد آن را ممنوع سازند. براي نمونه سركنسول تركيه، آيدين دوروسوي، از نخست وزير ايالت براندنبورگ، ماتياس پلاتسك، درخواست كرد كه اشاره به قتل‌عام ارامنه از برنامه‌هاي آموزشي ايالت مربوطه برداشته شود. آن هنگام كه فراكسيون دمكرات‌مسيحي‌ها و سوسيال‌مسيحي‌ها در فورية امسال درخواست نمود كه پارلمان فدرال آلمان بايد به مناسبت 24 آوريل ـ روزِ آغاز كشتار جمعي ارامنه در سالِ 1915 ـ از قربانيان اين جنايت ياد شود، سفير تركيه، محمد علي ايرتمجليكا، اعتراض نمود. محتملاً مجلس فدرال آلمان در اين هفته در مورد اين جنايت بحث كند، اما در مورد جرم و تقصير مسئولان آن رأي‌گيري نكند. البته همچون راًي‌گيري اضافي هم خواهد بود، چه كه جرم و مسئوليت تاريخي اين جنايت مدتهاست كه روشن شده است.

 

 

هفته‌نامة آلماني «شپيگل»، شمارة 16، 18 آوريل سال 2005.

 

Klaus Wiegrefe

Todesmärsche nach Aleppo
Im ersten Genozid des 20. Jahrhunderts brachten Türken mehr als eine Million Armenier um.
Flucht vor der Geschichte: Historisch ist die Schuldfrage unstrittig


 

 

توضيح مترجم: پارلمان فدرال آلمان در 21 آوريل 2005 كشتار جمعي ارامنه كه در 24 آوريل 1915 شروع شد و در پي آن بيش از يك ميليون نفر كشته شدند را با وجود اعتراض شديد دولت تركيه به بحث و گفتگو گذاشت. تمام فراكسيونهاي پارلمان از تركيه خواستند اين جنايت بزرگ را چون بخشي از تاريخ خود بپذيرد، با آن برخورد روشنگرانه و صادقانه كند و از آن درسهاي لازم را بگيرد. پارلمان همچنين به نقش و مسئوليت رايش آلمان در اين جنايت كه به نداهاي انساني سفارت اين كشور در استانبول وقعي ننهاده بود پرداخت و آن را تقبيح نمود.