»رئيس جمهور کردستان«

يادداشتی پيرامون مقاله‌ای تحت همين عنوان، به‌ آقای قلم فرخ نعمت‌پور

ناصر ايرانپور

 

توجه‌: از آنجا که‌ کل مقاله‌ در اين سايت قابل ارجاع‌ است، از آوردن نقل قول به‌ جهت رعايت اختصار خودداری شده‌ است.

جمهوری کردستان، بدون ترديد، يکی از درخشان‌ترين صفحات تاريخ رهائي‌بخش ملی کُرد بشمار مي‌رود. اين جمهوری که‌ بيش از 60 سال پيش ‌توسط پيشروترين روشنفکران بخشی از کردستان ايران بنياد نهاده‌ شد، از بيش از 60 درصد کشورهای اکنون دنيا هم دمکراتيک‌تر بود. بارزترين شخصيت و رهبر آن قاضی محمد بود. تمام مصاحبه‌هايي که‌ در آن زمان از اين شخصيت بعمل آمده،‌ مؤيد اين واقعيت است که‌ وی انسانی دمکرات، انسان دوست و صلح‌طلب بوده‌ است. سخنان و مواضع وی دست کم نامترقيانه‌تر از مواضع شخصيتهای بنامی چون مصدق، نهرو، گاندی، ماندلا و غيره‌ نبوده‌ است. اما اينکه‌‌ وی به‌ مانند شخصيتهای برشمرده‌ شهرت جهانی نيافته‌ (خارج از استيلای دشمن بر ميهن و تاريخ ما) اين بوده‌ که‌ وی کُرد بوده‌، حوزه‌ی کارکرد و تأثيرگذاری آن از لحاظ جغرافيايي محدود بوده‌، و روشنفکران ما که‌ بخشی از آنها در مراحلی از تاريخ فاقد درک صحيح ملی ـ دمکراتيک بوده‌اند، اهتمامی به‌ شناساندن آن نورزيده‌اند.

آقای نعمت‌پور وی را به‌ دلايلی مذهبی معرفی مي‌کند. من خود را انسانی لائيک و هومانيست ميدانم. با اين وصف از نظر من اينکه‌ قاضی مسلمان بود و به‌ بسم‌الله‌ سوگند مي‌خورد، نه‌ از ماهيت دمکراتيک رهبری وی مي‌کاهد و نه‌ حتی از وی يک شخصيت مذهبی مي‌سازد. علظت مذهبی بودن وی حتی به‌ پای مصدق و گاندی، بارزانی و شيخ‌ عزالدين حسينی هم نمي‌رسد. در ضمن تا جايي که‌ به‌ حزب دمکرات کردستان ايران برمي‌گردد، هنوز هم که‌ هنوز است، برنامه‌های راديويي اين حزب با پخش آياتی از قرآن شروع مي‌شود، حزب دمکرات لائيک و سوسياليست و سوسيال دمکرات و هزاره‌ی سومی!!! حال اگر اين حزب با اين حرکت نا‌مأنوس، حزبی مذهبی نشده‌، چگونه‌ است قاضی محمد با چند کلمه‌ در وصيت‌نامه‌ (آن هم به‌ استناد يک نقل قول نامستند) مذهبی مي‌شود؟

اينکه‌ وی در بيدادگاه دربسته‌ و نظامی سلطنت به‌ جای ملتش به‌ محاکمه‌ کشيده‌ مي‌شود و در پاسخ به‌ اهانت قاضی و دادستان به‌ اين شيوه‌ پاسخ مي‌دهد ـ که‌ در مقاله‌ی فوق از آن سخن رفته‌ و نکوهش شده‌ است ـ را نه‌ تنها غيرطبيعی نمي‌دانم، بلکه‌ بسيار انسانی و به‌ غايت جسورانه‌ تلقی مي‌نمايم.

آقای نعمت‌پور از قاضی‌محمد ايراد گرفته‌ مي‌شود که‌ کلمه‌ی »عجم« را بکار برده‌ است. من بالشخصه‌ آن را در انطباق با ادبيات مردمی و محاوره‌ای آن هنگام و اکنون مي‌بينم که‌ مقصود از آن »غيرکُرد« بوده‌ است. همين قاضی محمد چندين و چندين بار روی دوستی و حُسن همجواری مليتهای ايرانی تأکيد داشته‌ است و بارها و بارها با نهايت ادب، نجابت و احترام در مورد آنها سخن گفته‌ است. قرارداد دوستی با آذربايجان گوياترين سند اين بشردوستی و دمکراتيسم بوده‌ است. آيا اگر چنين نمي‌بود، مي‌توانست حمايت چپها و سوسياليستها و دمکراتهای ايرانی زمان خود را جلب کند؟ بزرگ علوی، اديب و روزنامه‌نگار وقت که‌ با قاضی مصاحبه‌ نموده‌ است، چه‌ زيبا در مورد شخصيت والای اين انسان شريف و پيشرو سخن گفته‌ است، آن وقت روشنفکر چپ معاصر ما آن را ناسيوناليست و ... مي‌شناساند!!

مارکس و انگلس، بنيانگذاران »سوسياليسم علمی«، زمانی چنان تحقيرآميز در مورد روسها و همچنين ملل »کوچک« اروپا که‌ از نظر اين دو »شايستگی ايجاد نظام سرمايه‌داری و دولت‌ ملی را ندارند« سخن گفته‌اند که‌ امروزه‌ نژادپرستان هم از گفتن آن واهمه‌ دارند (بدون آنکه‌ اين دو شخصيت تحقير و توهينی را از سوی اين ملل متوجه‌ خود ديده‌ باشند، بدون اينکه‌ در زندان آنها بوده‌ باشند). مارکس ملت روس (و نه‌ دولت تزاری) را بارها توطئه‌گر ناميده‌ و ديگران را از اعتماد به‌ آنها برحذر داشته‌ است. در حاليکه‌ امروز کسی بر حق به‌ فکرش نمي‌رسد که‌ اين دو انديشمند بزرگ تاريخ را نژادپرست و ضدروس و ضد چک، ... قلمداد کند. تازه‌ اولين نظام بر اساس انديشه‌های آنها در همين کشورها برقرار گرديد.

مگر در همين ايران، طلايه‌داران فرهنگ و ادب پارسی چون صادق هدايت کم تحقيرآميز و توهين‌آميز در مورد ملل غير ايرانی، به‌ ويژه‌ عرب، سخن گفته‌اند (بدون اينکه‌ در زندان آنها بوده‌ باشند، بدون اينکه‌ از آنها به‌ شيوه‌ی مشابه‌ توهينی به‌ ملت خود را ديده‌ و شنيده‌ باشند)؟

طبيعی است که‌ اين مقاله را از زوايای مختلف نظری نيز مي‌توان مورد نقد قرار داد؛ مخصوصاً اينکه‌ »ستم ملی« (شووينيسم) همواره‌ يعنی انديشه‌ و پراکتيک ستم ملتی بر ملت ديگر. و در ايران، هم نام و آدرس ستمگر مشخص است و هم نام و نشانی ستمديده‌. و اما چنانچه‌ کسی بر عليه‌ اين ستم طغيان کند، به‌ منزله‌ی جنگ با ملت حاکم نيست، بلکه‌ با انديشه‌ و مکتب و اعمال‌کنندگان شووينيسم حاکم است. البته نمايندگان فکری اين شووينيسم مي‌توانند در دولت باشند، يا در اپوزيسيون. برای نمونه،‌ به‌ آن عريانی که‌ »پان‌ايرانيستها« و »اپوزيسيونی‌هايي« چون داريوش همايون و برخی ديگر از »مليونِ« شووينيست به‌ موجوديت و حقوق غصب‌شده‌ مليتهای ساکن ايران مي‌تازند، حکومتهای پيش و پس از انقلاب 57 نيز نتاخته‌اند...  

و اما در ارتباط با »اعتماد«: واقعيت امر اين است که‌ »شووينيسم« بارها با ترفند »ما همه‌ ايرانی هستيم«. »ما همه‌ مسلمانيم و بين برادران شيعه‌ و سنی فرقی نيست«، »کردها مرزداران غيور ايران هستند« و »آنها بنيانگذار تمدن و دولت ايران بوده‌اند«، »کردها از همه‌ ايرانی‌ترند«، »خواسته‌های کردها خواسته‌های ما هم است«، »ارتش تنها به‌ مرزها مي‌رود و به‌ امور داخلی کاری ندارد« »ما خواهان مذاکره‌ هستيم« و از اين دست با خواسته‌های مردم کردستان روبرو شده‌ است. و باز واقعيت دارد که‌ در طرف کُردی همواره‌ اعتماد به‌ »برادران هم‌تبار ايرانی« وجود داشته‌، اما اين رويه‌ نتايج بس ويرانگر و غم‌انگيزی را در پي داشته‌‌ است. اسماعيل‌آقا سمکو، قاضی محمد، دکتر قاسملو، هر سه‌ به‌ حاکمان »ايرانی« اعتماد کردند و به فراخوان‌ گفتگوی آنها پاسخ مثبت دادند. عاقبت اين اعتمادها را ديديم. شاه‌ »آريايي« حاضر شد، به‌ بهای نابودی بزرگترين جنبش کردی (»ايرانی‌تبار«) با صدام سامی بسازد. جمهوری اسلامی حاضر است با ترکيه‌ی ترک‌ و سوريه‌ی عرب‌ بسازد، تا مبادا سودی نصيب کردهای »آرياييِ« آن سو و اين سوی مرزها بشود. آری، فهرست »خيانت« به‌ برادران کُرد »ايرانی« بسيار طولانی است. همه‌ی آنها در ذهن و حافظه‌ی تاريخیِ بخشی از روشنفکران کُرد نقش بسته‌اند و نمي‌توانند در آينده‌ تأثيرگذار نباشند. در پايان اين پروسه‌ روشنفکر کُرد بايد بياموزد که در سياست نه‌‌ »اعتماد«، که‌ دو فاکتور منافع و توازن قوا هستند که‌ تعيين‌کننده‌ مي‌باشند...

به‌ هر حال، معتقدم که‌ مقاله‌ی فوق با ذکر گوشه‌ای وحشتناک کوچک از »واقعيت« در عين عدم ذکر بخشهای وسيعی از آن ـ به‌ احتمال قريب به‌ يقين بطور بسيار ناخواسته‌ ـ تصويری در مجموع بسيار زشت و ناهنجار را از اين شخصيت بزرگ و تاريخی کردستان به‌ مخاطبانِ به‌ ويژه‌ فارس‌زبان که‌ يقيناً اکثريت قريب به‌ اتفاق آنها يک صفحه‌ هم در مورد وی نخوانده‌اند، عرضه‌ مي‌کند. با اين وصف، بنا به‌ اعتقاد به‌ دمکراسی درج اين مقاله‌ را در اين سايت صحيح پنداشتم، به‌ ويژه‌ اينکه‌ از دور با برخی از نوشته‌های آقای نعمت‌پور ‌ آشنايی دارم و بر مبنای آنها ترديد نداشتم که وی در اين کار‌ نيت سوئی نداشته‌ است.

1 مه‌ 2007