در افشای شُوينيسم!
ـ در حاشية گفتگوی »صدای آمريکا« با دکتر منوچهر گنجی ـ
ناصر ايرانپور
مهمان برنامة »تفسير خبر« صدای آمريکا در روز 31 آوگوست، کاربدست معلومالحال دوران حکومت پهلوي، آقای دکتر منوچهر گنجی، بود. وی که عنوان »مبارزه برای دمکراسی در عرض 28 سال گذشته« و »مدافع حقوق بشر« را نيز يدک میکشيد، به »اظهار لطف« در مورد »اديان و اقوام« ايران و همچنين به توپبارانهای اخير مناطق مرزی کردستان عراق توسط حکومت اسلامی ايران پرداختند که ذيلاً آن را به اختصار برای اطلاع افکار عمومی بازگو مینمايم. چنين فرمايشاتی در گذشته از سوی شوينيستهايی چون آقای داريوش همايون نيز تکرار شدهاند. مضحکتر بودن گفتههای اين »حقوقدان« در اين است که وی خود را »مدافع حقوق بشر« و »مبارز راه دمکراسی« ملقب مینمايند. به اعتقاد من برخورد شفاف و قاطعانه با چنين تشعشعات شوينيستی و فاشيستی وظيفة همة روشنفکران و نيروهای چپ و دمکرات ايران ميباشد.
* * * * * *
اين آقای »دکترای حقوق بينالملل« که به گفتة خودش از 17 سالگی در [حکومت فدرال] آمريکا بوده، پنداری در زندگی شخصی و تحصيلیاش ابداً چيزی در مورد حقوق مليتها، اقليتها، خودمختاری، فدراليسم، حق تعيين سرنوشت و از اين قبيل نديده و نشنيده است. بزرگترين حقوقی که اين »حقوقدان« برای مردم غيرفارس ايران قائل هست را (تازه آن هم در زمانی که در اپوزيسيون باشند و نه در حکومت؛ چه که دوران قبل از انقلاب 57 را که وی نيز يکی از وابستگان آن بود تجربه نموديم) بدين ترتيب عنوان ميکند: »کردها در گذشته مسائلی داشتند که نمیخواهند تکرار شود. خوب حق هم دارند. چه اشکال دارد که استاندار کردستان از کردها باشد؟ چه اشکال دارد که معلم از خودشان باشد؟ مثلاً در تبريز اگر معلم آذری باشد، شاگرد کلمهای را به فارسی نفهميد، خوب اين معلم اين کلمه را به ترکی در کنار فارسی برايشان توضيح دهد.« (نقل به مضمون) سپس با قاطعيت و عصبيت خشمآلود لب مطلبش را میگويد: »ولی من بعنوان يک ايرانی با جدايیطلبی مخالفم. من با جدايیطلبی مخالفم، حال از طرف هر کی که باشد...« بدين گونه ايشان از موضع تنها صاحبخانه و تنها صاحب ملک و تنها حاکم شرع با دهها ميليون انسان غيرفارس ايران برخورد میکنند و حتی حق مستعمره را در داخل ايران برای آنها قائل نمیشوند. ايشان به اين اکتفا نمیکنند و روز روشن کذب میگويند و جعل و مهمل ميبافند و ميفرمايند که »همه ميدانند که [چون] راديو کردستان آزاد در آنجا [کردستان عراق] هست، آنها [کردها] ميخواهند کردستان ايران را به کردستان عراق بچسبانند. میبينيم که اين مسئله دو سو دارد [و حکومت اسلامی بی جهت اين کار را نکرده است].« وی که پنداری در تمام مسائل موجود دنيا با حکومت اسلامی در ستيز است، در ارتباط با برخورد اين دولت با مليتهای غيرفارس ايرانی يک استثنای »کوچک« قائل میشوند و به صراحت از دولت حکومت اسلامی برای حمله به کردستان عراق پشيبانی ميکنند و گناه را گردن حکومت عراق و کردها مياندازند و هشدار میدهند که »به صرف تضعيف حکومت اسلامی نبايد با برخی از دولتها و تجزية ايران موافق بود....« وی همچنين از شخصی که يک »قاضی« حکومت اسلامی را ترور کرده، به سفارت آمريکا در دبی رفته، از سوی اين سفارت به دولت امارات تحويل داده شده و بالاخره توسط حکومت اسلامی اعدام شد را مورد حمايت قرار میدهد و در عوض بلوچها و آذریها و کردها را بطور ضمنی متهم به تروريسم میکند و صريحاً مُهر تأييد بر اعمال حکومت اسلامی در مقابل حقطلبی اين مليتها میگذارد.
آنانی را که موفق به ديدن اين برنامه نشدهاند دعوت مینمايم به منبع ذيل مراجعه بفرمايند:
.http://www.voanews.com/persian/NewsTalkram.cfm?CFID=124814365&CFTOKEN=81315757
* * * * * *
شناخت و افشای شوينيسم و فاشيسم و ناسيوناليسم سنخ »ايرانی« هنوز يکی از معضلات اساسی و وظايف عاجل نيروهای دمکراتيک و ترقيخواه ايرانی باقی مانده است. به ويژه وظيفة جنبش چپ و سراسری ايران میدانم که در مقابل چنين تفکرات توهينآميز، تبعيضگرايانه، ضددمکراتيک که اتفاقاً به وحدت مسالمتآميز و داوطلبانه و عادلانة مردم و مليتهای ساکن ايران لطمات جبرانناپذيری وارد آورده و ميآورد، از لحاظ نظری، عملی و تبليغی بايستند و آنها را افشاء کنند. يقين داشته باشيم که چنانچه چنين تفکرات فاشيستی و راستروانهای که به نام »ايرانی« و »دفاع از وحدت و تماميت ارضی ايران« صورت میگيرد، در صحنة سياسی آيندة ايران باری ديگر تفوق يابند، اين بار يکپارچگی ايران ديگر برای هميشه به گذشته تعلق خواهد گرفت. بنابراين پاسخ به خواستهای برحق مردم غيرفارس ايران شوينيسمی که جعلاً »ناسيوناليسم ايرانی« نام گرفته، نيست. چنين مکتبی ايرانيان غيرفارس را در مطالبة حقوق سياسی، فرهنگی، اقتصادی، ... خود در ايران تنها مصرتر نموده و محتملاً به اين استنتاج میرساند که برای رفع تبعيضات فراوان راهی جز جدايی نيست. و اين هشداری صريح به همة دمکراتهای ايرانزمين است که نگذارند، انسانهايی چون منوچهر گنجیها با انديشههاي ارتجاعی و شوينيستیشان يکهتاز ميدان گردند. بايد باری ديگر تأکيد داشت که نه حقطلبی مليتهای زيردست، نه ساختارهای فدراتيو و دمکراتيک، بلکه دقيقاً چنين انديشههايي بوده که منجر به جنگهای ويرانگر (از جمله جنگ جهانی دوم) شده و تخريب همزيستی مسالمتآميز خلقها در مثلاً يوگسلاوی سابق را به همراه داشته است. ايران تافتة جدابافته نيست؛ اين قانونمندی برای کشور ما نيز صدق میکند. به بيانی صريحتر: کشور ما هم در معرض چنين مخاطراتی قرار دارد. لذا بايد هشيار باشيم و از افشا و ستيز فکری و نظری با شوينيسم و مروجانی چون منوچهر گنجیها و داريوش همايونها غافل نمانيم. و اين قبل از همه رسالت آنانی است که نمیخواهند ايران به سرنوشت کشورهايي دچار شود که در آنها اقليتهای ملی راه جدايي در پيش گرفتهاند و حاکميتهای ملی خود را بوجود آوردهاند. چرا که مدافعان راستين حفظ چارچوب کنونی کشور ايران تنها آنانی میتوانند باشند که در ضمن احترام صريح عملی و نظری به حق تعيين سرنوشت خلقها و مليتها و اقوام ايرانی، از ماندن داوطلبانة آنها در ايران بر بستر برابری حقوقی کامل آنها در چارچوب يک نظام دمکراتيک و فدرال و سکولار پشتيبانی میکنند، نه آنانی که بليهانه و به شيوهای شوينيستی در تقابل با خواستهای ملی مليتهای غيرفارس ايران بر طبل »حفظ تماميت ارضی« و »مخالفت با جدايیطلبی« ميکوبند، آن طور که منوچهر گنجی و همکيشان وی میکنند.
سوم سپتامبر 2007 ـ 13 شهريور 1386