در راه دستيابي مشترک به تبييني نوين از هويت ملي
چند نامه و يک توضيح پيرامون مقالهای به قلم آقاي "سمکو رحيمي" تحت عنوان
"دلهرهي عليرضا نوريزاده از مطرح شدن خواستههاي واقعي ملت کرد در کنگرهي چهاردهم حزب دمکرات کردستان"
ناصر ايرانپور
چند روز پيش، از سوي شخصي به نام آقاي "سمکو رحيمي" مقالهاي تحت عنوان فوقالذکر در سايتهاي انترنتي انتشار يافت که در آن، نويسنده به شيوهاي ناشايست نظرات آقاي نوريزاده را "نقد" نموده و به آقاي سيروس ملکوتي، مجري و مسئول بخش فارسي تلويزيون تيشکتيوي، نيز ـ باز به شيوهاي زشت ـ تاخته بود. من طي سطوري در بخش "نظر بدهيد" مربوط به همين مقاله به زباني صميمانه آقاي رحيمي را به سبب مضمون و لحن مقاله مورد شماتت قرار دادم. در پي آن آقاي رحيمي مطلبي را در همان بخش مربوط به نظرات خوانندگان نوشتند که لحني غيرمؤدبانه و تهاجمي داشت. من اين مطلب ايشان را نيز بي پاسخ نگذاشتم و طي نامهاي که براي سايتهايي چون "رێنێسانس" فرستادم، آقاي رحيمي را به چالش کشيدم، چرا که معتقدم که چنين برخوردهايي قبل از اينکه به لغزشهاي رفتاري يک شخص برگردد، نمود بارز بحران و تشتت فکري عموميتر در بين روشنفکران کُرد ميباشد.
حقيقت امر اين است که ما کردهاي ايران بحثي اساسي در پيش داريم؛ بحثي در مورد غلظت و رقت کردستانيبودن و ايرانيبودنمان، بحثي در مورد ميزان منطقهاي بودن و سراسريبودنمان، بحثي پيرامون رابطة دمکراسي در ايران و دستيابي به حقوق ملي در کردستان، بحثي در مورد هويت مليمان و پيوند و گسست آن با ايران. نياز به چنين بحثي بسيار احساس ميشود، چرا که بسياري از مقولات مهم سياست کردي هنوز در ابهام قرار دارند و يا به تازگي در ابهام قرار گرفتهاند.
و باز واقعيت امر اين است که عنصر "ايراني" در سياستگزاري احزاب کردستان ايران هنوز نيرومند است، هر چند که در سالهاي اخير جنبة "کردي" سياست آنها تقويت شده است. از سوي ديگر انشقاقي از اين نظر بين سياست رسمي احزاب کردستاني و مواضع اعضا و تشکيلاتهاي آنها در خارج از کشور ديده ميشود. بطور خلاصه ميتوان گفت که جو سياسي غالب بر جامعهي داخل کردستان ايران و احزاب آن در کردستان عراق "کردي ـ ايراني" است، اما فضاي غالب در خارج از کشور تقريبا فقط "کردي" ميباشد.
به عقيدهي من اين امر نياز به تدقيق و توضيح، نياز به تدبير و تأمل دارد. حاصل چنين تأملاتي بايد بازبيني و تدقيق سياستهاي تاکنونيمان و بازتعريف هويت مليمان باشد. بايد براي خود روشن سازيم، چه هستيم و چه ميخواهيم، افق و استراتژي نهاييمان چه است و آيا خواهان حل مسألة مليمان در چهارچوب ايران هستيم و يا معتقديم که اين مهم شدني نيست و بايد افق استقلال را براي کردستان ايران طرح نمائيم. من خود بالشخصه نظر خاص خود را در اين ارتباط دارم که در نوشتههاي متعدد تکرار شده است. اما از نظر من مشکل قبل از اينکه اين يا آن راه باشد، ناروشني از سوي احزاب و تعامل نادرست برخي از ما با اين مسألهي مهم است. فقدان سياستي روشن در اين مورد، به ويژه عدم کار تجريدي لازم، خلائي را در خارج از کشور در بين برخي از ما بوجود آورده است که منشاء و موجد تعابير و تفسيرها و برخوردهاي نادرستي شده است. همين ابهامات هستند که اشخاصي چون آقاي سمکو رحيمي را به استنتاجات غلط رسانده است؛ گويي حزب دمکرات کردستان (با يا بدون پسوند) ايران تاکنون "مطالبات واقعي ملت کرد" را مطرح نساخته است و نزاع دو جناح آن بر سر اين مسأله ميباشد.
البته هر چند مسؤولان درجه اول حزب دمکرات کردستان بارها بر اين امر تأکيد نمودهاند که مشکل آنها با جناح مقابل سياسي و برنامهاي نيست، بلکه تشکيلاتي است، معالوصف چنين به نظر ميرسد که آنها گامهايي را در راستاي رفع ابهامات تاکنوني و شفافيت بخشيدن بيشتر به اصول برنامهاي و سياسي و تشکيلاتي بردارند و به ويژه جنبه و سيماي ملي و کردي حزب و سياستها و برنامهي آن را تقويت کنند. تا اينجا مشکلي نيست و همهي اينها اقداماتي هستند که بايد از آن استقبال نمود.
آنچه مشکلساز و مخرب است حرکتهاي ناپخته و هستريکي است که گاه و بيگاه از معدودي از ما تحت لواي "کردايهتي" سر ميزند. من يقين دارم که برخي از اين برخوردها نه تنها هيچ کمکي به امر ترسيم و تدقيق سياست و دورنماي مبارزاتي ما نميکنند، بلکه زيانهايي را نيز به همراه دارند. گرد و خاک چنين رويکردها و برخوردهايي به چشم مردم زحمتکش کردستان ميرود، دوستان ما را زده و آزرده و دشمنان بالفعل و بالقوه را جريتر خواهد نمود.
شايسته است که ما هر بحثي که داريم رو به داخل، رو به خود باشد. اگر هم در رهگذر روشنگري و تبيين هويت خود طرف معيني را زير ضرب ميگيريم، بايد اين طرف مکاتب و ايدئولوژيها و اعتقادات ضددمکراتيک معيني باشند، بايد تنها مروجان و پيادهکنندهگان آن باشند، بايد به ويژه دستگاههاي حکومتي حاکم باشند و نه فلان خلق و ملت و مردم. نبايد لحظهاي از ياد ببريم که ما حتي چنانچه روزي ـ حال به هر دليلي ـ تصميم به جدايي بگيريم، به دوستي با خلقهاي همسايه و به ويژه سرآمدان و پيشروان آنها نياز داريم. و باز نبايد از ياد ببريم که اشتراک منافع ما با اين خلقها که خود چون ما در زندان هستند، بسيار بيشتر از افتراقهاست، تازه اگر افتراق و اختلافي هم در اين ارتباط باشد.
به هر حال، ما خود به بحثي اساسي در ارتباط با مطالبات ملي مردممان نياز داريم. اما اين بدان معنا نيست که جنبش کردستان هر آنچه کرده و گفته سهو بوده و ما بايد اکنون خلاف آن راه را برويم، اين بدان معنا نيست که اگر احزاب کردستان اشتباهي هم کردهاند، اين امر به توطئه و دسيسهي فارسها و ترکها و عربها برميگردد. اگر ما "روشنفکران" به ويژه خارج از سازمانهاي سياسي اکنون به درک جديدي در ارتباط با دنيا، ايران و کردستان رسيدهايم، اين امر بيشتر به تحولات سريع جهان در عرصة سياسي و ايدئولوژيکي يکي ـ دو دهة اخير برميگردد. نبايد بيانديشيم که اين تغييرات تنها منحصر به ما است. بحران هويت بخش مهمي از جهان را گرفته است، حتي کشورهاي پيشرفته و دمکراتيک را. اين امر همچنين به ايران نيز برميگردد. در ژوئن 2005 راديو بيبيسي با تني چند از جامعهشناسان و صاحبنظران ايران در اين مورد که "هويت ملي ايرانيان کدام است"، مصاحبهاي انجام داد. مضمون مطالب مصاحبهشوندگان نيز حکايت از اين بحران دارد. بنابراين همة ما در حال گذار بسر ميبريم و در جستجوي هويتي نوين براي خود هستيم. هويت پديدهاي پويا و متغير است. به عقيدة من در آيندهاي نه چندان دور نه درکي که ما تاکنون از ايران داشتهايم پابرجا خواهد ماند و نه درک ما از کرد و کردستان. روشن خواهد شد که نه ايران آنچنان که تاکنون به ما تجويز نمودهاند وجود خارجي داشته و دارد و نه اين درکي که برخي از ما از کردستان داريم، عينيت دارد.
در پايان توجه شما را به مقالهي آقاي سمکو رحيمي و دو نامهي مورد اشاره من به ايشان و پاسخ وی به نامة نخست بنده و همچنين به نامهای که در ارتباطی کلیتر برای آقای دکتر عليرضا نوريزاده نوشته بودم، جلب مينمايم.
8 فورية 2008
نامة نخست به آقاي سمکو رحيمي
همزبان و همدرد گرامي،
آقاي سمکو رحيمي،
با درود بيکران به شما، اجازه بدهيد که خدمتتان عرض نمايم که مقالهي شما به لحاظ مضمون و لحن صحيح و سازنده نبود. اينکه آقاي نوريزاده نظراتي دارد که نميتواند تماماً و الزاماً مورد پذيرش من و شما باشد، درست است. اما شيوة برخورد ما با دگر انديشان نبايد چنين باشد. همچنين شيوة برخورد شما با آقاي ملکوتي که نقش بسيار مثبتي در اعتلاي تلويزيون تيشک داشته است، قابل تأييد نيست.
توجه کنيد که ادبيات احزاب کردستاني خوشبختانه همواره ادبياتي سنگين و متين بوده است. ما کُردهاي ايران سابقهي بيش از نيم قرن تحزب و کشمش سياسي با طرف مقابل داريم. اين سابقه و تجربهي غني خود تعهد و مسئوليت و به ويژه نجابت و پختکي سياسي ميآورد. آري، ما بايد در دفاع از اصول سرسخت باشيم. اما اين قاطعيت به منزلة خشونت و بهرهگيري از ابزارهاي غير سياسي نيست.
در ضمن دشمن ما مکتب شووينيسم است و نه مردم و روشنفکران فارسزبان. در پروسة هويتيابي خود التزامي به پرخاش به اين و آن و حتي مرزبندي با اين و آن نداريم. اين روند هويتيابي بايد رو به داخل باشد و نه به ديگران. به اعتقاد من هويت کُردي الزاماً در تضاد و تعارض با هويت ايراني و فارسي (و ترکي، ...) قرار ندارد. اعتراض ما به استثمار و استعمار داخلي است، به آسيميلاسيون است، به تبعيض است، به نابرابري است و نه به انسانها، مخصوصا چنانچه آنها جزو فرهيختگان و دوستداران کُرد هم باشند.
خودمانيم، ما هنوز خود به وظايف خود در ارتباط با تبيين هويت کًردي عمل ننمودهايم، هنوز آن را به دژي در مقابل حاکمان تبديل ننمودهايم، هنوز آن را به نيروي محرکهي تودههاي مردم کردستان مبدل ننمودهايم. خوب در چنين شرايطي اصولي و منصفانه و کارساز نيست، همه را به اين شيوه مورد حمله قرار دهيم. به بياني دقيقتر، هنوز تعريف جامع و مانعي از خود ارائه ندادهايم، هنوز به خوبي نميدانيم که چه هستيم و چه ميخواهيم. چگونه ميتوانيم به مصاف ديگران، آن هم آناني که خود را دوست ما ميدانند، برويم؟ من خود کُرد را به دلايل بسياري ملت تعريف ميکنم. اما از نظر من هر آنکه کُرد را نه ملت، که قوم بنامد، بطور اتوماتيک "دشمن" نيست. دقت کنيد در سرود ملي کُرد، سخن نه از ملت، که از قوم است.
به هر حال، بايد با خود صادق باشيم. در تبيين و تعريف هويت خود هنوز در ابتداي راه هستيم، هنوز خود را باز نيافتهايم. در اين مسير يقيناً ما به دوستان صادقي نياز داريم. اين دوستان به ويژه در جبههي چپ و سوسياليستي ايران قرار دارند. آنها نيز به دوستي ما نياز دارند. دوست هم هميشه همنظر ما نيست، نبايد هم الزاماً باشد. اين دوستان همواره کُرد هم نبودهاند. و پانايرانيسم منحصر به فارس نيست. لازم نيست به صفحات تاريخ و آثار و مواضع شخصيتهاي کرد پانايرانيست چون رشيد ياسمي، سنجابي، فروهر، ... مراجعه کنيم. کافي است تنها نگاهي به مقالات اشخاصي چون احسان هوشمند "کُرد" بياندازيد که موجوديت کُرد را به کلي انکار ميکند، تاريخ آن را به سود شووينيسم و پانايرانيسم و به قول خودش "ناسيوناليسم ايراني" قرباني و مخدوش ميسازد. در چنين صورتي به يقين خواهيد گفت که "صد رحمت به پانايرانيسم آقاي نوريزاده!".
آري، افشاي شووينيسم و مبارزه با مروجان و مبلغان آن ضروري است. اما دقت کنيم که همة کوشندگان فارسزبان در مکتب پزشکپور، کتانة سلطاني و منوچهر گنجي و داريوش همايون پرورده نشدهاند: چه بسيارند فارسزباناني که خود را به من و شما نزديکتر ميبينند تا به اشخاص نامبرده. کم نبودهاند آناني که چه در عرصة دانش و تئوري و چه در ميدان مبارزاتي از حقوق غصبشدة کُرد دفاع کردهاند و کُرد هم نبودهاند.
مقصود من اين است که بر ماست که در عين دفاع راسخ از حقوق مردممان در بيان آن متانت و نزاکت کلام را از دست ندهيم و در ارزيابي از خود و ديگران اغراق و افراط پيشه نکنيم، همانطور که تاکنون نيز چنين بوده است: آيا ما از قاضي محمد و هيمن و ههژار و قاسملو و شرفکندي و دهها و صدها روشنفکر ديگر متشکل در سازمانهاي کردستان ايران کُردتر هستيم؟ آيا ما تاکنون تنها يک جملة خشن و ناهنجار از آنها شنيده يا خواندهايم؟ يقين داشته باشيم که آنها اگر بيشتر از ما واقف بر مظلوميت کُرد نبوده باشند، مطلقاً کمتر نبودهاند. سرمشق ما در ادب و فرهنگ سياسي بايد آنها باشند.
با تشکر فراوان از شما
5 فورية 2008
ناصر ايرانپور
نامة دوم به آقاي سمکو رحيمي
آقاي "سمکو رحيمي" گرامي،
1. من هر چي بودهام و هستم شجاعت اين را داشتهام و دارم با نام و مشخصات واقعي خودم از اعتقادم دفاع کنم. به گمان من اين امر در مورد شما صدق نميکند، چرا که محتملا با نامي جعلي به اين و آن ميتازيد. اين همه چيز است جز آزادگي. اگر بحث مشخصي داريد بفرمائيد، اين گوي و اين ميدان. با پرخاش و عصبيت کاري از پيش نميبريد.
2. لطفا کرد و کردستان را مصادره نفرمائيد. فراموش نکنيد که شما عضو بيشتري از آن نيستيد. هيچ چيز و هيچ کس و هيچ گذشتهاي حق بيحرمتي را به شما نميدهد. شما مرا به طعنه و کنايه و به سبک و سياق خودتان "فرزند ايران" ناميدهايد و از من حق اين را سلب نمودهايد که عبارت "ما کردها" را بکار ببندم و به رهبران کردستان استناد کنم. اينکه شناسنامة سياسي من چي هست، بر آناني که اهل قلم و انديشه و سياست هستند، مبرهن است. در همين ارتباط "ايراني بودن" هم توجه شما را به دو جملهي بسيار مشهور از دکتر قاسملو و دکتر شرفکندي جلب ميکنم.
3. يقين داشته باشيد، بخش بسيار بزرگي از اعتبار کردستان و حزب دمکرات کردستان در سطح سراسري ايران به فرهيختگي و سياستورزي و ديپلماسي همين رهبران برميگردد. چنانچه آنان نيز چون شما رفتار ميکردند، حزب دمکرات کردستان ايران سرنوشت ديگري از حيث نفوذ و اعتبار داخلي و بينالمللي ميداشت. به درستي با همين متانت و تواضع و شيرينکلامي است که آقاي عبدالله حسنزاده پاسخ آقاي نوريزاده را ميدهد. آيا مضمون و لحن نامة آقاي حسنزاده را ميپذيريد يا نه؟
4. من هم ـ همانطور که قبلا نيز نوشتم ـ بسياري از مواضع آقاي نوريزاده را نميپذيرم: ايشان تلويحا جانبدار سلطنت هستند، بنده جمهوريخواه؛ ايشان پانايرانيست هستند و خود را پاسدار خاک و مرز و بوم ايران ميدانند، بنده هومانيست هستم و جانبدار آزادي و سعادت مردم اين آب و خاک؛ ايشان تلويحا جمهوري کردستان را دسيسة شوروي ميدانند، بنده تبلور ارادة واقعي ملت کرد و برخاسته از درون آن؛ ايشان چپ و راست در تکاپوي تطهير نظام ديکتاتوري و شووينيستي شاهي با تمام مظاهر آن ميباشند، بنده از هيچ تلاشي براي افشاي آن رژيم فروگذاري نميکنم، آن هم به ويژه با عنايت به سياستهاي آسميليستي و شووينيستي و بخشا حتي فاشيستي آن در قابل مليتهاي غيرفارس ايران به ويژه کرد. (اتفاقا چند روز پيش از فغاننامهي شما نامهاي برايش ارسال نمودم و از آن بخاطر تأکيد بيمورد بر واژههايي چون ملت ايران و پرچم شير وخورشيد انتقاد نمودم و با صراحت گفتم که من اين پرچم را پرچم خود نميدانم و توجه وي را به مقالهاي جلب نمودم که در همين مورد نوشتهام. البته اين موضع قاطع را در نهايت نزاکت و تواضع برايشان نگاشتم.)
5. اما به نظر من مشکل شما نه نوريزاده است و نه ملکوتي و نه بندهي ناچيز. مشکل شماي عزيز بايد جاي ديگري نهفته باشد. در ارتباط با تيشکتيوي بايد با صراحت کامل بگويم که به نظر من اين فرستنده (با تمام احترام و ارزشي که براي ديگر رسانهها و تلويزيونهاي کردي دارم و برايشان از ته دل آرزوي موفقيت ميکنم) بهترين و موفقترين رسانهي بصري کردي ميباشد. و اتفاقا موفق بودن آن مرهون به ويژه بخش فارسي آن و شخص آقاي سيروس ملکوتي ميباشد. ايشان بهترين و نابترين فرزانگان ايران را به تلويزيون ميآورد و با آنها مصاحبه ميکند و مردم را در جريان تفکرات انساني و پيشرو آنها قرار ميدهد. البته اين تنها يک طرف قضيه است. طرف دوم و دست کم به همان اندازه مهم قضيه اين است که توجه اين فرهيختگان را به کردستان و حزب دمکرات کردستان جلب ميکند، سمپاتي آنان را براي کرد بوجود ميآورد. ارزش و تأثير مثبت يک سخن شيرين اشخاص والايي چون خانم فرخزاد و آقايان ناصر زرافشان و احمد رأفت و ... بسيار بيشتر از دهها مقالة جدلي انترنت و برنامههاي رقص و آواز تلويزيوني است. به اعتقاد من آقاي ملکوتي آگاهانه و صادقانه بيشترين کمک ممکن را به شناساندن ضمني و مستقيم مسألهي ملي من و شماي کرد ميکند. چرا من و امثال من که توانايي و شهامت اجراي يک برنامة درست و حسابي را نداريم و يا به لحاظ ملاحظهکاري و محافظهکاري از کوچکترين کمک به تلويزيونهاي کردي دريغ ميکنيم، اين چنين طلبکار هستيم. بسياري از ما در خارج از کشور هم از گفتن دو کلمه در چنين تلويزيونهايي واهمه داريم و اين درحاليست که افراد برشمرده با تمام مخاطراتي که بطور واقعي برايشان وجود دارد، حاضر ميشوند بطور مشروح با تيشکتيوي گفتگو کنند، بدون اينکه ادعاهاي ما را داشته باشند. صد البته اين تلويزيون کاستيهايي بسياري دارد. اصلا چطور ميشود که نداشته باشد: تصور ميکنم بعد از رفتن آقاي احمد نيکآدر محترم که در کار سينما و تئاتر به هر حال داراي تجربيات غني بود و است، کمترين افراد مشغول در اين تلويزيون از سابقه و تجربة کار تلويزيوني و ژورناليستي برخوردار هستند. با درنظرداشت اين کمبود و نبود کادر فني و امکانات است که ميگويم، دستشان درد نکند و برنامههايشان بسيار غني و موفق است. با اين وصف هيچ رسانهاي ـ از جمله تيشکتيوي ـ مصون از انتقاد نيست. از همين فرصت استفاده نموده و انتقاد صريح و جدی خود را متوجه تيشکتیوی به خاطر پخش قرآن در ابتدای برنامة راديو صدای کردستان ايران و پخش مجدد آن در اين تلويزيون مینمايم. حزبی که داعية برپايی نظامی لائيک و سکولار دارد و تلويزيونش سيمايی از تلويزيون نظام آيندهاش است با پخش قرآن برنامههای راديويی و تلويزيونیاش را آغاز میکند!!! هيچ توجيه منطقی برای اين کار نامأنوس و حتی دماگوژيک وجود ندارد. پخش قرآن در ابتدای راديو کردستان به اندازة کافی غيرمنطقی است، پخش مجدد آن در تلويزيون به ژرفای اين حرکت نامعقول و غيرقابل پذيرش میافزايد. اگر مسؤولان زحمتکش تيشکتیوی نظرات بينندگان برايشان اهميت دارد (که يقيناً چنين است)، بايد در اين مورد توضيح قانعکنندهای به منتقدان ارائه بدهند.(* صد البته اين رسانه را از لحاظ ديگر نيز میتوان و بايد مورد انتقاد قرار داد. و در اين هيچ اشکالی نيست. اتفاقا پارسال بود که دوست عزيزم آقاي ايوب ايوبزاده مقالهاي در ارتباط با تضعيف هويت مستقل کردي و برجسته بودن هويت ايراني برنامههاي تيشکتيوي نگاشتند. با نظرات ايشان همراه نبودم و اين مسئله را بارها تلفني با هم مورد بحث قرار داديم. استاد گرامي، آقاي حسن ايوبزاده نيز تاکنون مقالاتي غني در ارتباط با ضعفهاي جنبهي "ناسيوناليستي" سياستهاي حزب دمکرات کردستان ايران و از قضا خود ماموستا عبدالله حسنزاده نوشتند و ـ اگر درست يادم مانده باشد ـ از نزديکيهاي حزب دمکرات به حزب پانايرانيست و حزب ملت ايران و حزب دمکرات ايران و از نوع آنها انتقاد نمودند. من بخشهايي از انتقادات اين عزيزان را پذيرفتم و بخشهاي ديگري را نه. اما چون بحثي بود منطقي و ملموس و جدي، بحثي بود که دست و پا داشت، آن را بسيار مفيد يافتم. شما هم اگر بحث مشخصي داريد در ارتباط با جهتگيري جنبش کردي و ضرورت تدقيق در مطالبات و سياستهاي احزاب کردستان بفرمائيد. ما به اين بحثها نياز داريم و نه به جدلهاي سبک اين چنيني.
6. به اعتقاد بنده همة ما در ايران ـ و صد البته در کردستان نيز ـ در يک بحران هويت عديدهاي بسر ميبريم. ما هم اکنون در حال بازتعريف هويتي خود هستيم. حزب دمکرات کردستان هم از اين امر مستثني نيست. لذا همة ما بايد بکوشيم هويتي نو، دمکراتيک و امروزي براي خود تعريف کنيم. مؤلفههاي اين هويت چه خواهند بود، بستگی به از جمله کار تجريدي و نظري ژرف و پر حوصلهي صاحبنظران دارد. يکي از پرسشهايي که ما بايد به آن پاسخ گوييم اين است که رابطهي عنصر "کردي" و "ايراني" در خودشناسي ما چگونه بايد باشد. ما چقدر ايراني و سراسري هستيم و چقدر کرد و کردستاني. اين دغدغهاي است که بسياري از کنشگران عرصهي سياست و احزاب کردستاني در حال حاضر دارند. اين گفتمان به ويژه در يک سال اخير در حزب دمکرات کردستان برجستهتر بوده است. به هر حال، اين بحثي است که هنوز به تمامي شروع نشده و به اين زوديها نيز پايان نخواهد گرفت. شما چنانچه نظر مشخص و منسجمي در اين ارتباط داريد، چرا بحثي اثباتي و استدلالي ارائه نميدهيد؟ هر دو حزب دمکرات کردستان در حال برگزاري کنگره و تدوين برنامهي مبارزاتي خود هستند، شما به جاي اينکه روي سخنتان به اين و آن باشد، به اين اهانت کنيد و به آن طعنه بزنيد، آستين بالا بزنيد و در راستاي تقويت جنبة مستقل کردي در سياستگزاري و برنامهريزي حزب دمکرات کردستان (هر دو جناح) بحثهايي را به آنها ارائه بدهيد.
موفق باشيد.
ايرانپور
7 فورية 2007
*) اين بخش برجسته شده پس از ويرايش مجدد متن جهت انتشار در سايت به آن اضافه گرديده است.
مقالة مناقشهانگيز آقاي "سمکو رحيمي"
_ در اين نوشته سخنان نوريزاده عينا درميان پرانتز نقل شده و به دنبال آن برداشت نويسنده اين سطور _
چندي پيش عليرضا نوريزاده در يک برنامه تلويزيوني از رهبران حزب دمکرات کردستان
_هردوجناح_ درخواست کرد که ميانجيگري وي را براي پيوند دوباره حزب بپذيرند.
نوريزاده با لفاظي ها و تمجيدگويي هاي معمول خود که به ضرورت حال ومحل نثار يک
بسيجي ساده تا خاتمي و رضا خان و رضا پهلوي وشاپور بختيار ودکترقاسملوي زندياد
و علي و تقي و نقي مي کند سخنانش را آغاز کرد وسعي نمود که فضايي شاعران وصميمي
با مخاطبين اينبار خود يعني مردم کردستان ورهبران حزب دمکرات ايجاد کند.
سخنان نوريزاده دراين برنامه حاکي از دلمشغولي و واهمه ي عميق وي از تحولات اخير کردستان و راديکال شدن شعارحزب دمکرات کردستان و احتمال اتخاذ تصميماتي جديد درکنگره 14 اين حزب بود.نوريزاده که توانسته است درميان شمارکمي از مردم ساده کردستان جايگاهي براي فريبکاري و منحرف ساختن افکارآنان دست وپاکند. دراين برنامه سعي کرد همانند هميشه خود را دوستدار و دلسوز ملت کرد نشان دهد.
اگر با ديدي ژرفتر به سخنان اين دکتر ذوب شده به قول خودش نه در مکتب ولايت جهل و جورفساد بلکه درمکتب پان ايرانيسم نگاه کرد ترس و دلهره ي وي از خطرات پيش روي پرچم شيروخورشيد نشانش را مي توان درک کرد. در ابتداي اين برنامه نوريزاده رايزني و مشورتهايش را با همکاران وهمفکران خود درمورد ضربه زدن به مبارزات ملي دمکرداتيک ملت کرد را نمي تواند مخفي کند و فاش مي سازد که همان روز با مسعود بهنود در مورد دکتر قاسملو _ بخوانيد درمورد راههاي ضربه زدن به مبارزين آزادي ملت کرد_ صحبت کرده است.
نوريزاده در ادامه تلويحا اقرارمي کند که بزرگترين دلمشغولي وي حرکت حزب دمکرات کردستان به سوي کردستاني شدن به معناي تمام کلمه است. مي گويد (بارها گفته ام که حزب دمکرات کردستان مي تواند حزبي فرامنطقه اي باشد، يعني نه حزب کرد ، حزبي براي همه ايران و اين رو بارها به رهبران حزب گفته ام، به دفعات گفته ام حزب دمکرات کردستان نبايد محصور باشد درشعارهايي فقط براي کردستان ابدا، يک حزب ملي در سطح کشور.)
نوريزاده دراين پاراگراف لب مطلب و هدف اصلي خود را براي ميانجيگري ميان حدک و حدکا و پيوند دوباره اين حزب افشا مي کند. اين هدف چيزي نيست جز جلوگيري از حرکت حزب دمکرات کردستان به سوي کردستاني شدن کامل. از ديدگاه نوريزاده و هم فکرانش در داخل و خارج حزب ، مي توان از طريق ادغام دوباره ، حزب را در چارچوب افکار و خط مشي ايراني گري نگه داشت. نوريزاده درادامه سخنانش انگارازسوي کسي مورد پرسش قرار گرفته باشد که جناب !نوريزاده تو اين راه حل را با شاهوي عزيزت پيدا کرده اي، فورا تکذيب مي کند ومي گويد نه چنين نيست.(شاهوي عزيزم تو که نمي دانستي!!! من قرار است امشب اينها را بگم تو را خطاب قرار مي دهم.)
کاک نوريزاده!!! ادامه مي دهد که (کاک مصطفي هجري برادر نازنين عزيزي که مي دوني چقدر براي پاکدلي، چقدر براي عشقت به ايران که اين کار را کردي که احزاب اقليت ها را گردهم آوردي تا جلو افراط را بگيري جلو تجزيه طلب هاي وابسته به بيگانه را بگيري چقدرازت تقدير کردم و قدردانم.) نوري زاده با زبان بي زباني فرياد سر مي زند که اي کاک مصطفي، اي داد بيدا چرا بايد تو که تلاش مي کردي که حتي افکار تجزيه طلبي را در ميان احزاب و سازمانهاي ديگر مليت ها ايران از بين ببري هم اکنون نيمي از همرزمان خودت را در ابتداي راه تجزيه طلبي قرار داده اي، کاري بکن من آماده ام همين امروز به کردستان بياييم که فردا دير است.
نوري زاده در بخش ديگري از باز کردن سفره دل خود تلويحا نقش مخرب سيروس ملکوتي درکمرنگ نشان دادن ستم ملي برمليت هاي ايران را تاييد مي کند. نوريزاده چرب زبانيهاي ملکوتي را که در برنامه هاي تيشک تي وي سعي دارد دهها و بلکه صدها سال سرکوب و قتل و غارت و جنايت ملت فارس عليه ملت کرد و ديگر مليت هاي ايران را لاپوشاني کند و افکار مردم ساده شهر و روستا را براي آشتي دادن ملت کرد با ملت فارس که هم اکنون نيز درراستاي محو هويتش گام برميدارد آماده کند مهر تاييد مي گذارد.
عليرضا جون! مي گويد (دوست عزيزم سيروس ملکوتي و تلويزيون تيشک ، تو که رفتي آنجا نشستي که قلب همه مردم ايران را به هم پيوند بدي و تلويزيون تيشک که قرار بود صداي حزب دمکرات کردستان باشد تبديل کردي به صداي ملت ايران.)
به راستي چنين است که جناب نوريزاده مي گويد: سيروس جون! تيشک تي وي را که قرار بود تلويزيوني باشد کردستاني ، تلويزيوني باشد که نابودي جمهوري کردستان را به دست چکمه پوشان پرچم شيروخورشيد نشان يادآوري کند ،تلويزيوني باشد که قتل عام مبارزين حزب دمکرات کردستان در سالهاي 47 و 48 توسط رضاشاه را افشا کند، سيمايي باشد که قتل عام مردم کردستان را با فتواي خميني و به دست ريشوهاي اصفهاني و يزدي و شيرازي به جهانيان و به ويژه مردم سراسر ايران نشان دهد. تريبوني باشد که تلاش کند زبان کردي را از زير يوغ زبان فارسي نجات دهد، به يک تلويزيون ايراني مبلغ فرهنگ و زبان فارسي تبديل کردي تا در کنار دهها و صدها تلويزيون ديگرفارسي زبان همچنان واقعيات موجود جامعه کردستان را تحريف کند.
در پايان اين نوشته که فکر مي کنم جناب نوريزاده نيز آنرا بخواند به يک پارگراف ديگر اشاره مي کنم. نورزاده مي گويد(شما را خطاب قرارمي دهم کاک حسن شرفي شمارا صدا مي زنم اي باشرفترين!!! انساني که شناخته ام، مظهر شرافتي.) من فکر مي کنم که نوريزاده افکارعمومي مردم کردستان و سياستمداران کرد را با ديد پنجاه سال پيش محک مي زند. توصيه من به نوريزاده اين است که من بعد تنها رهبران ملت فارس را با صفاتي همچون باشرفترين! خطاب قرار دهد ، چرا که ملت کرد سياستمداران خود را با صفات ديگري همچون توانا، دور انديش ، استوار ، مبارزه نستوه ،مردمي ، جهاني ووو خطاب قرار مي دهد. و اگرنوريزاده دوست دارد همچنان ساز پنجاه سال پيش را بزند بايد متوجه باشد که باشرفترين در دستورزبان فارسي که اوبهتر ازمن کرد برآن مسلط است جزو صفات عالي محسوب مي شود که دراين صورت اگر به کسي گفته شود که باشرفترين است يعني رتبه اول را در دنيا در داشتن شرافت به خود اختصاص داده است با اين حساب مي توان گفت که کاک حسن طبق سخن شما از رضاخان ، رضا شاه و رضاي دوم _وليعهد _و البته از پدربزرگوار شما با شرفتراست.
لينک سخنان نوريزاده http://www.nourizadeh.com/archives/003483.php
پاسخ آقای سمکو رحيمی به عکسالعمل و نامة نخست من:
جناب ناصر ايرانپور
به قول فارس ها همدلي از همزباني بهتر است و کاش شما با من و ملت کرد همدل بودي نه همزبان. نوشته اي که نوريزاده دگرانديش است ونبايد چنين برخوردي با او شود بايد عرض کنم که شما خلط موضوع کرده اي چرا که من هيچگونه برخوردي با نوريزاده نکرده ام بلکه تنها به تشريح افکار او پرداخته ام و نقد افکار ديگران لزوما معناي برخورد با آنان نيست. اين هم ازياد نبريد که نوريزاد در دو سه دهه قبل افکار چپ داشته اما هم اکنون کمتر روزي است که به شکلي از اشکال مدحي نثار خاندان پهلوي نکند.
نوشته اي که ملکوتي نقش سازنده اي در اعتلاي تلويزيون تيشک داشته است. کاش به جاي
توسل به شعار تنها چند نمونه از تاثيرات مهم وي را در اعتلاي اين تلويزيون نام مي
بردي.
نوشته اي که احزاب کردستاني همواره ادبياتي سنگين و متين داشته اند و در پي اين جمله گفته اي که ما کردهاي ايران سابقه اي بيش از نيم قرن تحزب و کشمش سياسي با طرف مقابل داريم. جناب ايرانپور _اي فرزند ايران_براي من جاي سئوال است که چرا شما مدام از ضمير اول شخص جمع استفاده مي کني، اگر قصد داري خود را همرزم و رفيق مبارزين احزاب ملي کرد وانمود کني بدان که مردم کردستان تو را مي شناسند و سابقه مبارزاتي تو چيزديگري است و قدمي همراه اين احزاب برنداشته اي؟
فرموده اي که سابقه و تجربهي غني احزاب کردستان خود تعهد و مسئوليت و به ويژه
نجابت و پختکي سياسي ميآورد. سئوال بعدي اينست که چرا با وجود اينکه به نجابت و
پختگي احزاب سياسي کردستان واقف هستي اما در مسيري ديگر گام برداشته اي و چون قطره
اي وارد درياي پختگي سياسي احزاب کردستان نشده اي و احزاب سراسري را براي مبارزه
خود برگزيده اي؟
نوشته اي که هويت کردي الزاما در تضاد و تعارض با هويت ايراني و فارسي (و ترکي،
...) قرار ندارد. نمي دانم در کدام بخش از نوشته من چنين مطلبي را ديده اي در خواست
مي کنم يکبار ديگر مطلب مرا بخواني مبادا اشتباهي پيش آمده باشد و اين مطلب را در
نوشته کسي ديگر ديده باشي. با اينحال من فکر مي کنم بايد از هويت کردي وکردستاني
خود دفاع کرد و اگر شما دفاع از هويت خودي را معادل نفي هويت ديگران مي پنداري اين
مشکل خودتان مي باشد.
باز هم از ضمير جمع ما استفاده کرده اي و گفته اي که ما هنوز خود به وظايف خود در ارتباط با تبيين هويت کردي عمل ننمودهايم و... جناب ايرانپور درست مي فرماييد من هم اطلاع کافي دارم که شخص شما آنچنان که بايد و شايد به وظايف خود در قبال مواردي که ذکر کرده اي عمل نکرده اي اما مطمئن هستم که من و بسياري از کردستانپورهاي ديگر به اين وظيفه خود به نحو احسن عمل کرده اند.
نوشته اي که در سرود ملي کُرد، سخن نه از ملت، که از قوم است. آري اينچنين است
اما شما کم لطفي کردي و اينجانيز خلط مبحث کرده اي. دلدار شاعر کرد در موقعيت زماني
ديگري مي زيسته است و در آن مقطع زماني قوم همان بارمعنايي ملت امروز را دارا بود.
وانگهي بايد گفت که به قول ما کردها هر کس ريشش قرمز بود حمزه آقاي منگور نيست. يا
به قول ايراني ها هر گردي گردو نيست، منظور از واژه قوم که نوريزاده و همفکرانش
تکرار مي کنند با قومي که دلدار دلداده و دلسوخته کردستان گفته است از زمين تا
آسمان است و به عبارتي از مه تا ماهي است.
جناب ايرانپورشما در پايان نظرات خود يکبارديگر به رهبران ملت کرد در کردستان ايران
اشاره کرده اي و ضمن تاييد خط مشي سياسي آنان گفته اي سرمشق ما در ادب و فرهنگ
سياسي بايد آنها باشند من هم مي گويم که صدالبته بايد سرمشق من و کردستانپورهاي
ديگر بايد پيشوا کردستاي ، دکتر قاسملوي زندياد و دکترسعيد باشند. نکته اي که مرتبا
به ذهن من تلنگر مي زند اينست که چرا شما همه اش از رهبران حزبي وام گرفته اي براي
نظرات خود که پيش از اين افکار و خط مبارزاتي آنان را رد مي کردي و عقب مانده مي
شمردي ،لابد براي آنست که خود را دلسوز ملت کرد نشان دهي.
(ماموستا هه ژار له شيعريک دا ده لي کوردينه هر کات ره گه زي داگيرکه ره کانتان به
ته واوي له سه ر زه وي هه لکه ند ، با کچ و کورکورد له ده وري گوري من ره شبه له ک
بگرن وپي يه ک به گورم دادن و بلين که هه ژار ئاسوده بنو که مه وته نه که ت سه ربه
رزه.)
جناب ايرانپور شاعراني که اسم برده اي اينچنين نيز سروده اند.وحرف آخرآنکه بسياري از حرفهايت ربطي به مقاله ي من نداشت.
نامهی من به آقای عليرضا نوریزاده
استاد گرامي،
آقاي نوريزادة گرانمايه،
با عرض ادب و درود فراوان و آرزوي کاميابي براي شما اجازه ميخواهم چند کلمهاي را حول دو مطلب يا مفهوم کليدي ("ملت ايران" و "پرچم ايران") در گفتارهاي در مجموع زيبايتان با شما در ميان بگذارم.
پيشاپيش خدمتتان عرض نمايم که من متاسفانه تنها گاهگاهي توفيق رؤيت برنامههاي پرارزش شما را دارم. بعنوان يک ژورناليست تلاش شما را ارج مينهم، هر چند نميتوانم بعنوان يک انسان دمکرات (به معني عام کلمه)، بعنوان يک کُرد و حتي بعنوان يک ايراني غيرناسيوناليست، آزاديخواه و برابريطلب نظرات شما را در همة موارد بپذيرم. اميد است که پوزش مرا بدين سبب و به خاطر صريحالهجه بودنم بپذيريد.
اهتمام شما تا اندازهاي معطوف به تطهير حکومت پهلويهاست، معطوف به جاانداختن ايدئولوژي ناسيوناليستي حاکم در ايران پيش از انقلاب بهمن 1357 است که بر اساس نفي عملي همة شهروندان و مليتهاي غيرفارس ايران و ساخت و پرداخت "ملت ايران" بنا شده بود. "پرچم شيروخورشيد ايران" هم از نمادهاي چنين مکتبي میباشد.
بنده پرچم پيش و پس از انقلاب 57 را پرچم خود نميدانم و پذيرش آن را نفي خود تلقي ميکنم. پرچم ايران نمود "حاکميت ملي ايران" نيست، چه که وجود چنين حاکميتي مستلزم وجود "ملت ايران" است و چنين پديدهاي در ايران ـ دست کم تاکنون ـ وجود خارجي نداشته است.
بشريت تاکنون دو سنخ از "ملت" به خود ديده است: يکي "ملت قومي" که اعضاي آن متعلق به يک قوم (با يک فرهنگ) هستند و ديگري "ملت مدني" که اعضاي تشکيل دهندة آن شهروندان برابر حقوق متعلق به يک جامعة مدني مشترک هستند. در صورت وجود "ملت مدني" عليالاصول معيار براي تمايز، ملاک حق و ناحق، مبناي اصل و فرع، يک زبان و فرهنگ و قوم و دين و مذهب خاص نيست، بلکه پذيرش همارج همة مليتها و زبانها و اقوام و غيره تحت عنوان شهروند است. ما در ايران نه با يک ملت به اصطلاح تک قومي به معني "آلماني" آن سروکار داشتهايم و داريم و نه با ملت مدني يا سياسي متشکل از آحاد برابر حقوق به مفهوم "فرانسوي" آن.
بسياري ـ از جمله شما ـ مکررا به خدمات کردها (و همچنين آذريها، بلوچها، ...) به ايران اشاره ميکنند. اي کاش باري نيز به "خدمات" ايرانيها به کردها اشاره ميشد، همچون فروختن کردهاي به اصطلاح "ايرانيتبار" عراق به دولت بعث، همکاري حکومت سلطنتي و اسلامي با دولت ترکيه در اقدام بر عليه کردهاي ترکيه، اعمال جينوسايد فرهنگي و زباني بر کردهاي ايران در تمام طول سلطنت پهلوي و حکومت اسلامي، کنار گذاشتن کردهاي سنيمذهب از قدرت سياسي و سلب دهها و صدها حق شهروندي و قومي و ملي ديگر. شما بسياري اوقات براي نمونه از دکتر قاسملو به نيکي ياد ميکنيد. آيا تصور ميکنيد که همين دکتر قاسملو در نظام سلطنتي با توجه به قوانين و ضوابط موجود ميتوانست به سبب زاده شدن از مادري سني مذهب کارهاي بشود؟ به يقين پاسخ شما با توجه به صداقت شما و واقعيات غير قابل انکار موجود مثبت نخواهد بود. خوب، آيا تصور ميکنيد که محروم کردن ميليونها انسان تنها به خاطر تعلق ـ حال واقعي يا فرضي ـ به يک قوم و دين و مذهب چيزي غير از شووينيسم و فاشيسم ميتواند نام داشته باشد؟ آيا شما آقاي مثلا احمدينژاد را تنها براي اينکه فارس است و شيعه، شايستهتر از هر آن که فارس و شيعه نيست ميدانيد؟ در ضمن تصور مکنيد که اين پديده تنها منحصر و مربوط به دوران حکومت اسلامي است. اتفاقاً اگر وضعيت از اين لحاظ در زمان شاه بدتر نبوده باشد، بهتر که مطلقا نبوده است.
تأکيد و يا حتي اشاره به "ايراني" بودن کردها آنجا که بحث بر سر بيحقوقي آنهاست، را دماگوژيک و خلط مبحث ميدانم. آخر چقدر بشنويم که "کردها ايراني هستند"؟ حال و روز دست کم فرهنگي همين کردهاي "ايرانيتبار" در عراق صدام حسين بسي بهتر از ايران، اين به اصطلاح "موطن" واقعي کردها بوده است...
به اين بحث بيشتر از اين به جهت پرهيز از اطالة کلام و به ويژه بدين خاطر که به آن در نوشتههاي مختلف (از جمله در نامه به آقاي دکتر لاجوردي) پرداختهام، [و در سايتم قابل دسترسي ميباشد] نميپردازم. با اين سياهه تنها خواستم شماي عزيز را در جريان نظر محتملاً براي شما غيرمتعارف يک بينندة برنامههايتان قرار داده باشم.
در پايان مايلم توجه شما را به بحثي در ارتباط با "پرچم ايران" و همچنين به بحثهايي در مورد قدرت سياسي و حقوق مليتها در سايت کوچک خود جلب نمايم.
موفق و مؤيد باشيد.
30 ژانوية 2008
ناصر ايرانپور
[توضيح: اين نامه هنوز بيپاسخ مانده است. ـ ايرانپور]