تزهايی کلی در مورد
هويت و زبان
نگارنده: پرفسور دکتر ميشائيل متسلتين
برگردان از: ناصر ايرانپور
1. هويتيابی از طريق ديگران
ما خود را اصولاً از طريق برداشت محيط موجود، از طريق ديگری میشناسيم، ديگریای که به اين دليل برای ما وجود خارجی دارد که در مقابل ارگانهای ادراک و دريافت و عملکرد ما مقاومت نشان میدهد. چون اين ديگری در مقاومت در مقابل «من» موجوديت دارد، اين «من» درمیيابد که زنده است، اما وی برای زندگی کردن بايد پيوسته چيزی را در ارتباط با محيط پيرامون خود انجام دهد. و آنچه را که وی بدين سبب انجام میدهد، بايد بر اساس تصميم آزادانه، تنها و منفرد خود انجام دهد، چه که مقاومت مزاحم است و در وی ايجاد ترس میکند.
بنابراين محيط، يعنی همان ديگری، برای ما به خودی خود وجود ندارد، بلکه اين محيط تنها چنانچه ما در پيوند با آن از خود کنش نشان دهيم، آنجا که وی در مقابل ما مقاومت از خود نشان میدهد و در برابر ما واکنش دارد، يعنی در کنش و واکنش است که وجود دارد. محيط، ديگری، يک واقعيت پراگماتيستی است. برداشت/دريافت واقعيت علیالاصول از طريق ارتباط بدن ـ به ويژه از راه دستها و دهان ـ با بدنهای ديگر صورت میگيرد. به همين جهت پراگماتيسم مورد بحث همواره يک جنبة لمسی و يک جنبة مکانی و به همين دليل ديناميکی (محرک) دارد.
انسان در ارتباط با محيطش اساساً تنهاست، منفرد و ايزوله است. دردهای وی را بطور همزمان سنگها، گياهان، حيوانات و انسانهايی که وی را فراگرفتهاند، احساس نمیکنند، هر چند که وی قادر خواهد گرديد به تدريج به موجودات زندة ديگر علاقمندی پيدا کند. بسياری از کردارهای ما از طريق موجودات پيرامون ما، از طريق اعضای جامعه و خود جامعه تعيين و هدايت میشوند، طوريکه ما به ميزان زيادی هدايتشده از سوی ديگرانيم. [معالوصف] فرد میتواند بيانديشد، در مورد تصورات و زبان يک نوع شيوه و فرآيند درک و يادگيری بوجود بياورد، از طريق آن میتواند به اعماق درون خود برود و از ديگران صرفنظر کند. به همين جهت است که انديشهکردن میتواند بعنوان شاخص اصلی انسان، برای احساس موجوديتش محسوب شود.
تأمل در مورد مختصات مختلفمان، در بارة توانايیهای متعددمان، در ارتباط با جنبههای متفاوت بيوگرافیمان به ما اجازه خواهد داد هويتمان را به چندين هويت تقسيم کنيم، به اين ترتيب که ما باری يک مشخصه، يک توانايی، يک سبک زندگی را مورد تأکيد قرار میدهيم، باری دگر مشخصه، توانايی، سبک زندگی ديگر را. اين را ما میتوانيم از طريق تکلم يا نوشتن به زبانهای مختلف و يا تحت نامهای مستعار متفاوت بيان کنيم. برای نمونه شاعرفرديناندو پسوئا (1935 ـ 1888) هم به زبان انگليسی مینوشت و هم به پرتقالی و سپس تحت نامهای مستعار مختلف چون ريکاردو رايس، آلبرتو کايرو، آلوارو دکامپوس بينشهای جهانی و سبکهای ادبی معتبری خلق نمود.
اجباری که در جامعه جهت تکهويتی بودن و برای ايفای نقش تکواحدی وجود دارد ما را پيوسته به مقاومت و طغيان ترغيب میکند و سوق میدهد، سپس ما مجبور میگرديم به دو انسان، به دو موجود متفاوت منشقق شويم، موجوديت جديدی بگيريم، مانند شخصيت اول در رمان Il fu Mattia pascal نوشتةپيراندلو (1904( و يا در رمان La vida breve نوشتة جووان کارلوس ئونتی.
برای ساختن هويت خويش نياز به اين شناخت داريم که:
· اعمال و کردار ما هميشه در ارتباط با محيط پيرامونمان است،
· در ارتباط با محيط کنجکاو هستيم و در عين حال از آن ترس داريم،
· پيوسته بايد عمل کنيم و به اين دليل بايد تصميم بگيريم،
· حيطه و حريم شخصی و خصوصی داريم،
· تنها و منفرد هستيم،
· آزاد هستيم،
· چندين هويت داريم،
· تنها در گروه است که میتوانيم زندگی کنيم که البته اين گروه قواعد و ارزشهاي خود را تاحدودی به ما تحميل مینمايد.
2. درک و برداشت از ديگران
همة اشياء منفرد هستند، يعنی اينکه در اصل متفاوت از هم هستند. اما برای هدايت و جهتيابی خود بايد آنها را شناسايی و کلاسهبندی کنيم. برای اينکه بتوان اشياء، به ويژه اشخاص را دقيقتر شناسايی و سپس محتملاً، همانگونه که رتوريک (فن سخنوری) آريستوتلس (1،3 و 9) آن را مدنظر داشت، تحسين يا تقبيح کرد، سودمند خواهد بود، چنانچه تا جايی که ممکن است از خطوط کلی و مشروح نظام دريافتیمان، از سيستم و فهرستی از مشخصات ممکن برخوردار باشيم. شخصيت اشخاص را میتوان از طريق مشخصههای ذيل معين ساخت:
· نامگذاری (به ويژه اسم کوچک افراد، نام مستعار و از اين قبيل که به زبان آورده میشوند)،
· اصل و نسب،
· جايگاه و نقش در خانواده،
· شرايط اجتماعی/طبقاتی و ميزان تملک و دارايی،
· نقش در جامعه (شغل، پست و مقام)،
· سن،
· ظاهر (سيمای فيزيکی، لباس، صفات)،
· توانايیهای فيزيکی،
· توانايیهای فکری،
· خصوصيات اخلاقی، علاقمندیها، نشست و برخاستها،
· ايدئولوژي، دين، مذهب،
· نوع خانه، محل سکونت، محل اقامت.
البته کمتر فهرستی قادر است همة مشخصهها را دربرگيرد. گزينش مشخصههای معين توسط جهتگيريها و انگيزههای سياسی، دينی يا اقتصادی شخص تشريحکننده تعيين و هدايت میگردد. اشخاص از طريق اين گزينش و برجستهکردن اين يا آن مشخصة مثبت يا منفی مورد سنجش (نکوهش يا تقدير) قرار میگيرند. انتخاب تنگ و محدود يک و يا تنها چند مشخصة برجستهشدة مثبت و يا منفی و بسط دادن آن به کل زندگی يک فرد و يا به کل نمايندههای يک گروه باعث پيدايش کليشههای ارزشگزار میشود که غالباً وارد استدلالاتی میگردند که ما را به سوی تصميمگيری مثبت يا منفی در ارتباط با يک شخص يا گروه سوق میدهند [و بعضا در قالب هشدارهايی ظهور پيدا میکنند] . در زمان رومیها هم در مورد «فريبکاری» و «خيانتپيشگی» يونانیها هشدار داده میشد.
به کمک چنين سيستم و فهرستی از مشخصات به آسانی با صفات و جملاتی ساده قابل بيان و تشريح میتوانيم انسانها را به صورت ادراکپذير و شناختپذير («کوگنتيو») و آگاهانه آمارگيری و کلاسهبندی کنيم.
3. «من» و جامعه
تمام مشخصات و دادههای مربوط به ديگری را میتوانيم ادراکاً و آگاهانه، البته تا جايی که درک و دريافت ما اجازه میدهد، برداشت و دريافت کنيم. در اين رهگذر میتوانيم تفاوتها و يا تشابهاتی که وی با ما دارد را معين و برجسته کنيم. چنانچه تفاوتها را مورد تأکيد قرار دهيم، اين ديگری «بيگانه» میشود، اما چنانچه اشتراکات مورد تأکيد قرار گيرند، وی «خودی» میگردد.
ما تنها در جمع (Gemeinschaft) است که میتوانيم زنده بمانيم. اما چنين جمعی تنها زمانی میتواند بوجود بيايد که اعضای آن بر ترس از ديگری فائق آمده، تعدادی اشتراکات را در آن يافته و بر مبنای آن در تلاش همکاریای برآيند که زنده ماندن اعضاء را تأمين و تضمين مینمايد. بنابراين احساس ترس با احساس امنيت خنثی میشود. معنی و مفهوم واژة «امنيت» در کنار «همکاری» در سند «کنفرانس امنيت و همکاری اروپا» از اين شناخت ناشی میشد.
چنين بود که «ما» بوجود آمد. اين همان «ما»يی است که مورد خطاب اين همه سياستمدار برای تسخير و حفظ قدرت میباشد، بدون اينکه آنها اين «ما»ی اجتماعی را به لحاظ نيازها و تمايلات پيچيده و متفاوتش مشخص و متمايز کنند. اين «ما» در صورت تضمين کردن يک نوع امنيت، بيشتر گنگ و مبهم میماند. اما برعکس، تلاش روزانه و همکاری با تعداد معدودی از ديگریها باعث بوجود آمدن «تو» میشود. گروههای همکاریای که در چهارچوبهای بزرگتری بوجود میآيند، اشکال متفاوت از اجتماعات (قبايل، اقوام، ملتها، اصناف، تشکلها و از اين قبيل) را به خود میگيرند که مشخصات آنها از گروه به گروه میتواند بسيار متفاوت باشند.
آنها اساساً اجتماعاتی از انسانها با منافع مشترک هستند که اعضای آنها بايد برای همديگر قابل شناسايی باشند. اين امر باعث از دستدادن برخی از مشخصات فردی، همچنين باعث يک نوع اجبار نه هميشه مطلوب و نه هميشه ممکن برای معرفی و شناساندن خويش با هويت ديگری و جمع میگردد، همانطور که نويسندة (ايتاليايی؟) آنی ويوانتی (1942 ـ 1868) در شعرش به نام «Ego» («من») بر روی کاغذ آورد:
جهان هزاران چشم خود را گشوده است
و خطاب به من فرياد برمیآورد «تو کی هستی؟» و «چکار میکنی؟»
به من بگو اعتقادت را، سِنَت را، ميهنت را،
اينجا چکار میکنی، از کجا میآيی، و به کجا میروی!
ـ پاسخ میدهم: «از کشورم میپرسی؟»
من کشوری ندارم، تمام جهان کشور من است!
موطن پدری و مادری من کجاست؟ مادر من آلمانی است،
پدرم ايتاليايی، من خود در انگلستان به دنيا آمدهام.
ـ و اعتقادم چيست؟ به عبادت کليسا میروم،
موسيقی مرا میسازد، خوشنود میکند؛
من غسل تعميد پروتستانتی گرفتهام،
اما به لحاظ نام و سيما يهودی هستم.
ـ از سنم پرسش میکنی؟ تقريبا 20 ساله هستم.
و کدام است هدف من؟ هنوز نمیدانم.
چه چيزی را میجويم؟ هيچ چيزی را. در انتظار سرنوشتم هستم،
میخندم، ترانه میسرايم، میگريم و عاشق میشوم.
4. در باب شناسايی خلقها و ملتها
فيلسوفان، تاريخدانان، سياستمداران و زبانشناسان همواره در تلاش بودهاند، به منظور تشکيل دولتهای مدرن اروپايی، مردم يک سرزمين معين را بعنوان خلق يا ملت پیريزند و معرفی کنند. چنانچه کلام عقلا را مورد تفحص قرار دهيم، مثلاً چگونه تاريخدانان يونان کهن، دريانوردان اسپانيايی و پرتقالی و واقعنگاران يا ديپلماتهای فرانسوی در امپراطوری عثمانی به خلقهای ديگر نگريستهاند، بايد علیالاصول برای شناسايی يک گروه بزرگ انسانی بيگانه مشخصات ذيل را با اهميت قلمداد نمود:
اکثراً تنها برخی از اين مشخصات مورد استناد قرار میگيرند و از اين طريق نقش و وزن آنها سنگينتر میگردد [...] برجستهکردن هر يک از اين مشخصات منجر به مخدوش شدن سيمای واقعی گروه میگردد. پيشنهاد کنگرههای نيمة دوم سدة پيش، مبنی برا اينکه گويا تعلق زبانی تنها معيار عينی و قابل شمارش برای مشخص ساختن «مليت» است، سيمای سياسی اروپا را از آن هنگام چندين بار به لرزه درآورد، [چون تنها معيار متمايزکننده و متحدهکننده زبان تعيين گرديد، درحاليکه] امروزه زبانشناسی به اين معرفت رسيده است که زبانها (برای نمونه آلمانی، فرانسوی، ايتاليايی، اسپانيايی، پرتقالی، رومانی، کاتالانی، عربی) قطعاً میتوانند چند مرکزی و چند مليتی باشند، يعنی اينکه آنها میتوانند در چندين کشور به گونهها و مدلهای مختلف متکلم شوند، بدون آنکه آنها الزاماً در يک دولت واحد متحد و گردآوری شوند.
5. ساخت و پرداخت دولتهای ملی اروپايی
کشورها میتوانند در پروسههای چندين صدساله بوجود بيايند و رشد کنند، مانند سويس، يا اينکه کم يا بيش آگاهانه تأسيس شوند. برای نيل به اين هدف بايد اعضای گروه يا گروههای سرزمينی که قرار است به دولت تبديل شوند، به لحاظ روانی و زبانی آماده شوند. مردمشناس ايتاليايی توليو آتلان در اين ارتباط از «mitopoiesi» بعنوان روند نمادين شکلگيری هويتهای قومی سخن میراند. چنانچه ما تشکيل دولتهای ملی اروپا را به ويژه از قرن پيش به اين سو با دقت نظاره کنيم، میتوانيم کشف [ساخت و پرداخت] دولتهای مدرن از طريق استراتژيهای افسانهساز ذيل را نمايان سازيم:
اشاعة اين ايدهها از طريق انواع متنها و ديگر رسانهها و ابزارهای بيان، اَشکال مختلف آگاهی ملی، ميهنپرستی («پاتريوتيسم») و ملیگرايی («ناسيوناليسم») را بوجود میآورد که میتوانند به حامل آنها يک نوع احساس امنيت جمعی را اعطا کنند. هويت ملی منجر به شهروندشدن میگردد و اين، دسترسی به منابع دولتی (ملی) را ممکن میسازد. به همين جهت میتوان گفت که بوجود آوردن دولتهای ملی بر پاية اين طرح و ايده قرار دارد که چگونگی تقسيم منابع بين تودههای بزرگ آن اجتماع را مشخص میسازد. اين امر به زبان علائم و کد در قانون اساسی تبلور پيدا میکند.
کشف [تأسيس] دولتها میتواند از سوی يک گروه کوچک [نخبگان]، اما به لحاظ ايدئولوژيک چيره و حاکم، صورت گيرد که بايد تلاش کند از کاربرد استراتژيهای نامبرده جمعی از انسانها را به شهروندان آگاه مبدل سازد. اين کشف [تأسيس دولت ملی] يک نوع نمايشنامه است که انسانها [برای آن و از طريق آن] مجبور میشوند به يک هويت جديد دست يابند. چنين ايدهای است که دولتمدار ايتاليايی ماسيمو دآزگيو را بر آن میدارد تا پس از وحدت ايتاليا بگويد که «کشور و دولت ايتاليا را ساختيم. حالا نوبت اين است که ايتاليايی را بسازيم. »
6. استاندارد کردن زبانها
از قرون وسطی به اين سو همگام با تشکيل دولتهای ملی استاندارد کردن زبان يا زبانهايی که [از نظر حکومتها] بايد از يک سو يک ابزار ارتباطی يکسانسازی حاملان آنها و از سوی ديگر ابزاری غرورآفرين برای هويتيابی باشد، دنبال میشود. در پروسة استاندارد کردن زبانهای ملی میتوان بر اساس تاريخ و سير زبانهای لاتينی مراحل اصلی ذيل را از هم متمايز ساخت:
زبانهای چنين استاندارد شده را میتوان بعنوان «بازده وجه و اعتبار» يک فرهنگ و يک دولت معرفی نمود و بعنوان مشخصة هويت برای شهروندان مورد بهرهبرداری قرار گيرد.
7. دورنما
زبان را میتوان بعنوان پرقدرتترين ابزار شناخت و ارتباطی انسان محسوب نمود که از آن جهت شناسايی و دستهبندی خود و ديگران استفاده میشود. طبقهبندی انسانها و فرهنگها چنانچه ضعيف باشد، میتواند بعنوان ابزاری کارساز و مفيد جهت شناخت فرهنگهای متفاوت و مشارکت در آنها و برخورداری همزمان از هويتهای مختلف ياریبخش نيز باشد. اما چنانچه طبقهبندی و دستهبندی انسانها و فرهنگها شديد باشد، اين امر باعث پيدايش هويتهای تکبعدی و تکسالاریای میشود که به طرد و رد هويتهای ديگر سوق پيدا میکند. با اين اميد که فرد اروپايی آينده يک شهروند فعال چندزبانه، چندفرهنگی و چندهويتی باشد و همواره در جستجوی تضادها و تنشهای ميانفرهنگی نباشد.