کردستان در جنگی که حکومت اسلامی برافروزد شرکت نخواهد کرد!
ـ پيرامون نوشتهی آقای فرخ نعمتپور تحت عنوان »تهديد خانم کلينتون و سکوت احزاب کردی!« ـ
ناصر ايرانپور
آقای نعمتپور يکی از فعالان سياسی کردستان و ايران در خارج از کشور میباشد که هر از چندگاهی مقالاتی را در نشريات چاپی و الکترونيکی منتشر میسازد. من تا مطالعهی مقالهی مورد بحث وی را به اعتبار مقالاتش و عضويتش در »انجمن قلم«، انسانی خوشفکر، ژرفگرا، غيرسطحی و به ويژه به اعتبار عضويتش در سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) و در هيئت دبيران نشريهی »کار آنلاين« چپ و سوسياليست و دمکرات میدانستم. اما اين مقاله و هشدار کوتاه وی تصور ذهنی مرا تا اندازهای بر هم ريخت؛ چرا که هيچکدام از صفاتی که برشمردم را در نوشتهی اخير ايشان نيافتم. به همين سبب آن هنگام که برای نخستين بار نوشته را در سايت »بوروژههلات« ديدم گمان کردم که اشتباهی رخ داده است و اين نوشته از آن او نيست، لذا به سايت سازمان متبوع ايشان رفتم و دريافتم که نخير، اين مقاله را به واقع خود وی نوشته است. البته ناگفته نماند که دو مقالهای که ايشان مدتها پيش تحت عنوان »رئيس جمهور کردستان« و »بازخوانی جمهوری کردستان« نگاشته بودند نيز چندان چنگی به دل نمیزدند و از ضعفهايی جدی از حيث متديک، منطق و استدلال و فاکتها و دادههای درونی برخوردار بودند. اما اين هشدار کوتاه اخير ايشان را »نقطهعطف« و تغيير ملموس سمتگيری، بطور مشخص گرايش به راست سياسی و به سمت »ناسيوناليسم« (که جعلاً »ناسيوناليسم ايرانی«) نام گرفته است، به سمت گرايشات »وطنخواهی« سلطنتطلبان که هيچ عنصر دمکراتيک و مثبتی را در آن نمیبينم و در نهايت به سمت »مبارزهی ضدامپرياليستی«، گرايشی که نتايج فاجعهبار ببارآورد و امروز حتی کسانی چون فرخ نگهدار هم قادر به دفاع آشکار از آن نيستند، ارزيابی میکنم.
حال با اين مقدمه، اندکی مشروحتر به »اشتباهات« و مبانی فکری آقای فرخ نعمتپور بپردازيم. ايشان میگويند:
1. خانم کلينتون از »نابودی ايران« سخن گفته است.
2. اين سخنان متوجه »نابودی هفتاد ميليون« ايرانی و »محو هميشگی مردم« و »نابودی اصل ماندگاری زندگی در کردستان« است.
3. کردها هم بخشی از »ملت ايران« هستند.
4. »احزاب کردی سکوت معناداری« در مقابل اين »تهديدات« نمودهاند.
5. بسياری از نيروهای اپوزيسيون ايران »متونی اعتراضی« را انتشار دادهاند.
بايد گفت که هيچکدام از دادهها و پيشفرضهای فوق درست نيستند، بدين معنی که:
1. نه خانم کلينتون »ايران« را تهديد به نابودی کرده است،
2. نه اين سخنان متوجه نابودی »هفتاد ميليون ايرانی« و »محو هميشگی مردم« و »اصل ماندگاری زندگی« است،
3. نه کردها بخشی از »ملت ايران« هستند،
4. نه احزاب کردی سکوت معناداری اختيار کردهاند و
5. نه بسياری از اپوزيسيون ايران »متون اعتراضی« چون اعلاميه، اطلاعيه و ... انتشار دادهاند.
مضمون واقعی و پيشزمينهی تهديد کلينتون عليه »جمهوری« اسلامی
هيلری کلينتون اولاً مشخصاً »جمهوری اسلامی ايران« را تهديد کرده است و نه ايران را. و دوماً ايشان تنها به تهديدات و تحريکات حکومت ايران پاسخ داده است و گفته است که »اگر جمهوری اسلامی اسرائيل را مورد حمله قرار دهد، وی را نابود خواهد کرد«.
آيا در چنين صورتی جنگافروز اصلی »جمهوری« اسلامی است يا آمريکا؟ آيا بايد بر عليه حکومت اسلامی و جنگافروزيهای آن اطلاعيه داد يا بر عليه يک نيمهکانديد انتخاباتی؟!
در ضمن سوالبرانگيز است که چرا آقای نعمتپور نقلقول را قيچیکرده میآورد.
همچنين پرسيدنی است که چرا ايشان کشمکش »جمهوری« اسلامی و آمريکا را بعنوان نزاع »ملت« ايران و دولت آمريکا معرفی نموده است، چرا که در نوشتهی کوتاه ايشان فاکتور »جمهوری« اسلامی به کلی از قلم افتاده است. آيا اين کار تعمدی صورت گرفته يا گرفتاريهای زندگی آن را تحميل نموده است؟ اميدوارم که دومی آن صادق باشد. به هر حال، اين تنها »جمهوری« اسلامی است که خود را »ملت ايران« مینامد. تصور نمیکنم که راستترين جناحهای اپوزيسيون ايران نيز حکومت اسلامی ايران را »ملت ايران« بنامند، چه برسد به نيرو و يا کسی که خود را چپ و دمکرات و سوسياليست معرفی کند. اما آقای نعمتپور گوی سبقت را از راستها نيز ربوده است.
به هر رويي، يکی از دو طرف اين کشمکش »جمهوری« اسلامی است که نبايد از قلم انداخت و از آن بدتر، »ملت« ايران را نيز وکيل و وصی آن نمود.
ابعاد جنگ احتمالی حکومت ايالات متحدهی آمريکا و حکومت اسلامی ايران
همانطور که گفته شد، اين تهديدات پاسخی به تهديدات و تحريکات حکومت اسلامی ايران است و نه عليه مردم ايران. به اعتقاد من احتمال اينکه در آينده جنگی بين آمريکا و ايران دربگيرد، بسيار اندک است. اما چنانچه جنگی هم رخ دهد، اين جنگ نه جنگی کلاسيک، رودرو، زمينی و حتی به شيوهی عراق و افغانستان، بلکه بسيار موضعی و کوتاه و متوجه شريانهای هستهای و نظامی و احياناً سياسی و اقتصادی حکومت ايران خواهد بود. لذا سخن گفتن از »نابودی هفتاد ميليون ايرانی« در اين جنگ و »محو اصل زندگی در اين کشور« اغراقهايی بغايت کودکانه میباشد. در عرض دو جنگ جهانی اول و دوم هم نصف اين جمعيت کشته نشدند، تازه آقای نعمتپور جمعيت مردم اسرائيل را که از قربانيان چنين جنگ احتمالی خواهند بود را نيز به آمار خود نيافزوده است. (اميدوارم اين سهلانگاری از سر تعمد نباشد و ايشان فکر نکنند که مردم آن ديار انسان نيستند.)
باز هم تکرار افسانهی »ملت ايران«
آقای نعمتپور میپرسند که مگر »مردم کُرد بخشی از ملت ايران نيست؟« در مقابل بايد پرسش نمود که آيا آقای نعمتپور در جريان نزاع فکری دست کم يک دههی اخير بين روشنفکران کُرد از سويی و شووينيست »ايرانی« از سوی ديگر نبوده است؟ پرسيدنی است که اين ادبيات متعلق به کدام طيف فکری و سياسی ايران میباشد؟ غيراز اين است که اين ترمنولوژی ـ از چند استثنای کوچک که بگذريم ـ متعلق به حکومت اسلامی ايران، سلطنتطلبان و ناسيوناليستها (»ملیگرا«ها) و شووينيستها و کلاً جناح راست سياست در ايران میباشد؟ آيا ما بايد با آقای نعمتپور عضو »انجمن قلم کُرد« هم چانه بزنيم که ايران »ملت« است يا نه، کرد »ملت« است يا نه؟! من معتقد هستم که تاکنون هيچ انديشمندی بطور جدی موفق نگرديده ثابت کند که »ايران يک ملت است«، با اين وصف آقای نعمتپور اين ادعا را میکنند، هر چند که میدانند که اين واژه از دستگاه نظری شووينيسم و دکترين »ملتسازی« رضاخانی سرچشمه میگيرد. پرسيدنی است که بر طبق کدام تعريف علمی »ملت« از (به قول آقای نعمتپور) »اقوام و مليتها« بوجود میآيد. آيا »ملت« مجموعهی انسانهايی را تشکيل میدهد که زير چتر قانون يک کشور زندگی میکنند؟ تکليف چيست اگر خود قانون مورد مناقشه باشد؟ آيا »ملت« شامل انسانهايی است که از يک فرهنگ و تاريخ واحد برخوردار هستند؟ آيا ما در ايران از يک تاريخ و فرهنگ واحد برخوردار هستيم؟ مگر بحث بر سر اين نيست که همين تاريخ بخشاً ساختگی است و شامل تنها بخشی از ايران میشود و تاريخ واقعی بخشهای ديگر را از آن سانسور کردهاند؟ مگر نه اين است که يکی از عواقب فاجعهبار همين »ملتسازی« زبانکشی و فرهنگکشی، آنهم نه تنها از يک خلق، بلکه از خلقهای مختلف، به منظور ذوب و آسيميله کردن آنها در خلق حاکم بوده است؟ آيا من بايد »ملتسازی« رضاخان ميرپنج را از آن خود بدانم که تيشه به ريشهی تاريخ و فرهنگ من زد و اما تاريخ کردستان ايران و عراق و ترکيه و سوريه را از آن بيگانه بدانم؟ آيا »ملت«، آنگونه که رنه میگويد، روح و روان و همهپرسی هر روزه نيست؟ آيا آن هنگام میتوان در يک رفراندوم گفت که من »ملت کُرد« و صاحب يک ارادهی واحد و مشترک هستم؟ بر اساس چه معياری آقای نعمتپور ايران را »ملت« مینامند و کردستان را نه؟ آيا استدلال جدی میتواند برای آن وجود داشته باشد؟ آيا بر اساس چنين مبنايی اساساً میتوان اعتقاد به حق تعيين سرنوشت ملل داشت يا اينکه ايشان میگويند که چپ و سازمان متبوعش از اين لحاظ نيز در اشتباه بوده و حق با سلطنتطلبان بوده است و اين حق مربوط به همسايه است و ارتباطی به ايران ندارد؟ ايران، به اعتقاد من، اگر در اعصار کهن هم »ملت« بوده باشد که نبوده و نمیتوانسته باشد، چون اصولاً »ملت« پديدهای است جديد و از انقلاب کبير فرانسه به بعد پديدار شد و پروژهای است که در کشورهای شرقی با شکست مفتضحانهای روبرو شد، علیالخصوص در 80 سال اخير »ملت« نبوده است، نه »ملت فرهنگی« (اتنيکی)، يعنی متشکل از اعضای يک فرهنگ و قوم واحد و نه »ملت مدنی« (يا سياسی)، يعنی متشکل از شهروندان برابر حقوق. پيدايش جنبشهای ملی در مناطقی چون کردستان و آذربايجان و خوزستان و ترکمنستان و بلوچستان گويای اين واقعيت است. اينکه برای نمونه کردستان از بسياری لحاظ ـ من جمله زبانی، فرهنگی، تاريخی ـ قرابتهای بسياری با مابقی مردم ايران، به ويژه مردم فارسزبان ايران دارد، چيزی از ملتبودنش نمیکاهد. ملت پديدهای مکانيکی و ساخته و پرداختهی ذهن اين يا آن نخبه و حکومت نيست (کمااينکه تضييقات رضاخان هم قادر نگرديد »ملت ايران« را بر اساس يک زبان، يک فرهنگ، يک دين، يک مذهب، بر اساس زيرپاگذاشتن حقوق مدنی، سياسی و کلکتيو مردمانی چون کردستان مخصوصاً به اين دليل که به دين »رسمی«، بخوان دين آنان، تعلق نداشتند، بتراشد). ملت قبل از هر چيز از هويت و ارادهی مشترک بوجود میآيد. اين هويت و ارادهی يکسان در ايران وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد. برعکس آن، اين اراده در بخشهای کردستان به وضوح ديده میشود. آيا مردم مشهد از اينکه اوجلان را در افريقا میربايند به خيابانها میريزند و دست به تظاهرات میزنند، آنطورکه در مهاباد، سنندج و ... شاهد آن بوديم؟ آيا دو سوم محتوای نشريات استان فارس مربوط به رويدادهای کردستان عراق و ترکيه است، آنطور که در نشريات کردستان ايران به ويژه در سالهای پيش شاهد آن بوديم؟ آيا مردم اصفهان در طرفداری از قانون اساسی فدراتيو عراق به خيابانها ريختند و شادی کردند و از سوی حکومت »ايران« قلع و قمع شدند و يا مردم مهاباد؟ ... از اين »آيا«ها بسيار زياد است و در مورد آنها مکرر گفته و نوشته شده است. اما برای آقای نعمتپور، ما همچنان جزو »ملت ايران« رضاخانی هستيم و از خود نمیپرسند که چرا اگر چنين است جنبش ملی در کردستان وجود دارد و اين چنين از مقبوليت برخوردار است و اساساً ستم ملی چه معنا و مفهومی در داخل يک »ملت« پيدا میکند. يا اينکه ايشان میگويند که ستم ملی هم وجود ندارد و اختراع بيگانگان است (آنطور که مناديان و مدعيان »ملت« ايران میگويند)؟!
احزاب کردی و »تهديدات« خانم کلينتون
افکار عمومی در جريان است که خانم هيلری کلينتون سرگرم مبارزهی درون حزبی کانديداتوری انتخاباتی است و هنوز حتی نامزد حزب متبوع خود نيز نيست. هيچ کس و جريانی حرفهای چنين کانديداهايی را در مبارزات انتخاباتی صددرصد جدی نمیگيرد، چه برسد به اينکه اعلاميه و اطلاعيهی مجزا نيز در مورد محتوای آن صادر کند.
ای کاش آقای نعمتپور ليست اين اعتراضات و اعلاميهها و اطلاعيههای اپوزيسيون را در مورد »تهديدات« ادعايی خانم کلينتون بر عليه »ايران« در اختيار افکار عمومی میگذاشتند، تا مردم ببينند اينان چه صيغههايی هستند. من سايت »کارآنلاين« خود آقای نعمتپور را وارسی کردم و در آن اطلاعيه و اعلاميهای بر عليه سخنان »تهديدآميز« خانم کلينتون نيافتم. شايد مقصود آقای نعمتپور از »اپوزيسيون« داريوش همايونها باشد که به تازگی »ضدآمريکايی« هم شده است و لابد عضو بالقوهی »جبههی متحد خلق«.
وانگهی، احزاب کردستان ايران ـ بر خلاف ادعای آقای نعمتپور ـ نظر يکسانی در ارتباط با نزاع و کشمکشهای حکومت ايران و ايالات متحده ندارند. برای نمونه موضع سازمان کردستان حزب کمونيست ايران ـ کومهله در قبال آن بسيار روشن است و ادبيات آن پر از تبليغات بر عليه آمريکا و نزديکیهای ادعايی احزاب کردی به اين کشور میباشد. در برخی از روزها دو سوم اخبار تلويزيون کومهله مربوط به »کشتار در عراق« است و انداختن اين تصور اشتباه به اذهان که گويا مسبب همهی اين نابسامانيها و قتل عامها آمريکايیها هستند و آنچه را در عراق میبينيم »مبارزهی مردم« اين کشور است بر عليه اين اشغال! بنابراين غلط يا درست، آنها موضعی دارند که علیالقاعده نمیتواند مورد نکوهش مدافعان »ملت ايران«، چون آقای نعمتپور، باشد و از نظر آنها دور مانده باشد.
اما واقعيت امر اين است که طيفهای ديگر کومهله و هر دو حزب دمکرات کردستان با عينک راستگرايانهی ناسيوناليسم »ايرانی« و مدافعان »ملت ايران« و »مبارزان ضد امپرياليستی« به کشمکش آمريکا و حکومت ايران برخورد نمیکنند. و صد البته اين درست است. آنها به درستی تلاش میکنند در دام شعارهای ضدآمريکايی رژيم اسلامی ايران نيافتند. آنها میدانند که ضديت حکومت اسلامی ايران با آمريکا ضديتی ارتجاعی و ضد منافع مردم ايران است، ضديتی است که نه مردم ايران، بلکه جاهطلبيهای ايدئولوژيک و امپرياليستی خود دولت ايران در آن نقش تعيينکننده دارد. برخورد آنها با بسياری از مقولات، از جمله همين نزاع، از موضع و زاويهی منافع ملی و استراتژيک مردم کردستان ايران است، منافعی که با منافع ديگر مردم ايران ضديت ندارد، اما الزاماً با قرائت ضددمکراتيک ناسيوناليسم »ايرانی« از اين منافع همآوا نيست و نمیتواند باشد.
(يک خاطره: آن هنگام که آمريکا بر عليه رژيم صدام حسين وارد جنگ شد، من در دانشگاه بحث گرمی با يکی از استادانم که از قضای روزگار چپ و سوسياليست و پاسيفيست (صلحگرا) و از بنيانگزاران حزب سبزها هم بود، داشتم. من موضعی ضدآمريکايی و ضدجنگ داشتم. وی پرسيد: »آيا به نظر شما انقلابيون و کمونيستها و سوسيالدمکراتهای آن هنگام آلمان و ژاپن مخالف اين بودند که به قول شما امپرياليسم آمريکا به حکومتشان حمله کند و آنها را از شر فاشيسم اين دو کشور نجات دهد؟ آيا شما حکومت صدام حسين را به يک حکومت مثلاً طرفدار آمريکا ترجيح میدهيد؟!« گفتم: »نه. مشکل من اين است که آمريکا در اين جنگ تنها منافع خود را دنبال میکند و در پی دمکراسی و رهايی مردم عراق نيست. « وی پاسخ داد: »البته که درست میگوئيد. اما مگر میشود غير از اين باشد؟ چرا آمريکا بايد برای شما دمکراسی و رهائی بياورد؟ اين کشور تنها در انديشهی منافع خاص خود است. اما آيا شما در ضديت با معجون فاشيستی چون صدام حسين هم نمیتوانيد با آن کشور منافع مشترک و مقطعی داشته باشيد؟ وانگهی، مگر هر جنگی به خودی خود قابل نکوهش است؟ آيا کسی ـ حتی در آمريکا ـ پيدا میشود بگويد که ويتنامیها کار اشتباهی کردند بر عليه آمريکا مقاومت مسلحانه نمودند؟ و يا امروز کسی از مردم آلمان و ژاپن و ايتاليا دولت آمريکا و متفقين را متهم میکند که چرا به کشورشان حمله کردند و باعث اين همه ويرانی گرديد؟ خوب، اکنون نيز دولت آمريکا به هر حال عليه دولتی میجنگد که دو بار کشورهای همسايه را مورد حمله قرار داده، سالهاست که به کشتار انقلابيون مخصوصاً کردستان میپردازد و فجايعی چون حلبچه را خلق کرده است. آيا در شرايطی که اپوزيسيون توان براندازی اين رژيم با اين سابقه و ماهيت را ندارد، ما بايد در مقابل حکومتی ايستادگی کنيم که ـ حال به هر دليل و انگيزهای ـ اين کار را انجام ميدهد؟ ... « اين سخنان موضع مخالفت آن گونهی من با جنگ آمريکا بر عليه رژيم عراق را تغيير داد. اين درحاليست که امروزه برخی از اپوزيسيون ايرانی قتلعام اسلامگرايان شيعه و سنی و ناسيوناليستهای عراق از همديگر و از مردم را باوسطه و بلاواسطه به حملهی آمريکايیها به آن کشور مربوط میدانند!!)
کردستان و جنگ احتمالی حکومتهای ايران و ايالات متحده؟
من بالشخصه خود را يک انسان پاسيفيست و علیالاصول ضدجنگ و حتی مخالف جنگ چريکی و مبارزهی مسلحانه میدانم و به ويژه شرکت در جنگهاي استعماری، امپرياليستی و بين کشورهای ارتجاعی و ديکتاتوری را نادرست تلقی میکنم. لذا چنانچه خارج از ميل و ارادهی من جنگی بين حکومت ايران و حکومت ايالات متحده روی دهد، به هر حال به سرباز حکومت ايران در اين جنگ ارتجاعی و امپرياليستی به نام دفاع از »ملت ايران« و »ميهن هزاران ساله« که چيزی جز دفاع از حاکميت حکومت اسلامی ايران نخواهد بود، تبديل نخواهم شد، آنهم در جنگی که رژيم ايران آتش آن را برافروخته و ميدان آن را تعيين کرده باشد. يقين دارم که چنانچه جنگی بر عليه حکومت ايران رخ دهد، مردم ايران و به ويژه کردستان ايران نيز به گوشت دم توپ طرفين تبديل نخواهند شد و اكثريت قريب به اتفاق آنها نظارهگر اوضاع خواهند ماند، تا نتيجهی جنگ روشن شود. طبق برداشت من از افکار عمومی داخل ايران، مردم ـ برخلاف »اپوزيسيون« خارج از کشور ـ بدليل قطع اميد از تغيير اوضاع و استحالهی رژيم از داخل و توسط اپوزيسيون به تغيير از خارج بسيار اميد بستهاند، لذا سينهی خود را برای دفاع از حکومت ايران سپر نخواهند نمود. و باز با شفافيت گفته شود که اگر چنين جنگی دربگيرد ـ که همانطور که گفته شد احتمال آن بسيار بسيار ضعيف است ـ به اعتقاد من مردم ايران به دليل رنج بزرگی که در اين سه دهه کشيدهاند، نفعی در آن نخواهند ديد که حکومت ايران از آن ظفرمند بيرون آيد. لذا به خصوص مردم کردستان تلاش خواهند نمود که مبارزهی خود بر عليه حاکميت را در بعد نظامی وسعت نيز بخشند، تا شايد حملهی آمريکا به آن حکومت سببی گردد که از شر آن خلاص شوند. آنچه که گفته شد اميد و آرزوی من نيست، بلکه ارزيابی عينی از افکار عمومی داخل است.
*********
خلاصهی کلام، مردم کردستان در دامی که حکومت اسلامی ايران میگستراند، نمیافتند و در جنگ احتمالی که برمیافروزد شرکت نمیکنند، حتی در کارزار تبليغاتی و مقدماتی آن. آنها بر اين امر واقفند که بوق و کرنای دستگاه تبليغاتی آن از جمله در خدمت به انحراف کشاندن اذهان تودهها از مشکلات واقعیشان میباشد که امروزه به ويژه از لحاظ تورم لجامگسيخته زندگی را بر آنها تباه کرده است.
و اما پرسشی که در ذهن من بدون پاسخ میماند اين است که آيا اين هشدار آقای فرخ نعمتپور با اين ادبيات و ترمولوژی را نمیتوان به مثابهی نوستالژی و رجعت ديرهنگام به »مبارزهی ضدامپرياليستی« دوران آقای فرخ نگهدار تلقی نمود.
11 مه 2008