نزاع فلسطين ـ اسرائيل
و موضع مـا
ناصر ايرانپور
روشنفکران کُرد که تاکنون غالباً در جبههی چپ و سوسياليستی قرار داشتهاند، پيوسته خود را مدافع مبارزهی خلق فلسطين برای دستيابی به حقوق خود دانستهاند و اين جانبداری را بارها به شيوهی مدون و صريح بيان داشته و در عمل نيز به اثبات رساندهاند. اکنون اما اين سمپاتی چنان بديهی به نظر نمیرسد. برخی از جريانات کُردی در ارتباط با بحران اخير اسرائيل ـ فلسطين موضع نگرفته و سکوت اختيار نموده و برخی از روشنفکران کُرد نيز نوعی آنتیپاتی به نسبت فلسطين نشان میدهند. اين پديده علل متفاوت، اما مرتبط به هم دارد. ذيلاً به اهم آنها از منظر خود اشاره میکنم:
1. تغيير بلوکبندی جهانی: تا پايان دههی 80 ميلادی دو جبههی عمدهی سياسی در جهان وجود داشتند که يکی از آنها مرکب از کشورهای (به نام و يا واقعاً) سوسياليستی، جنبش طبقهی کارگر و جنبش صلح کشورهای سرمايهداری و جنبشهای رهائیبخش ملی که فلسطين نيز جزو آن بشمار میرفت، بود و جبههی متقابل از "امپرياليسم جهانی به سرکردگی آمريکا" و کشورهای وابسته تشکيل میشد که اسرائيل نيز جزو آنها محسوب میگرديد. طبيعی بود که روشنفکران و پيشروان کُرد هم خود را در جبههی نخست بيابند. اين فرمولبندی ساده (و البته سادهلوحانه) و آرايش سياسی با فروپاشی بلوک شرق به هم خورد و باعث بازنگری و صفآرايی مجدد بسياری از سازمانهای چپ و سوسياليستی و جنبشهای رهائیبخش سابق گرديد. ديگر شرق و غرب سياسی وجود نداشت که هر آنچه نيک باشد در اولی و هر آنچه که پليد باشد در دومی رؤيت شود. هر جريانی میبايست خود را بازتعريف و جبهه و دوست و دشمن، متحد و مخالف خود را دوباره معرفی کند. اين استحاله و دگرديسی شامل احزاب کردستانی نيز گرديد. هر کدام از آنها اين دورهی گذار را ـ همراه با بحرانهايی ـ با شدت و حدت متفاوت طی نمودند. چنانچه بر اساس ترمنولوژی سابق اين هويتيابی ايدئولوژيک و سياسی جديد را نامگذاری کنيم، میتوان گفت که گرايش و سمتگيری تقريباً همهی جريانات کُردی کردستان ايران به سمت راست بوده است.[1] اين تغيير طبيعتاً شامل تعريف از مفاهيم و منافع و بالطبع نيروها و کشورهای با منافع مشترک و متحد بالفعل و بالقوه نيز گرديده است. برای نمونه امروز ديگر آمريکا "امپرياليسم" نيست، "دشمن شمارهی يک" محسوب نمیگردد و الا آخر. خوب، آمريکا دشمن نباشد، اسرائيل نيز دشمن نيست.
2. اين تغيير ـ همانطور که گفته شد ـ يک جابجايی يا اصلاح موضع سياسی معينی نيست، بلکه دگرديسی بسيار بنيادی میباشد و جهانبينی و دستگاه فکری به انضمام مفاهيم مربوطه را نيز دربرمیگيرد. اگر آنها تا ديروز بيشتر خود را نمايندهی طبقاتی اين يا آن طبقه و قشر اجتماعی تعريف و معرفی میکردند، امروز ديگر خود را "ملی" و نمايندهی فکری و منافع ملت کُرد بطور کلی میدانند. لذا موضع آنها در ارتباط با "مسألهی ملی" دگرگون (و به اعتقاد من تا اندازهای تدقيق) شده است. در همين چهارچوب برخورد آنها با رويدادها و نيروهای مختلف در سطح اجتماع و جهان، ديگر نه ايدئولوژيک، بلکه بيشتر "پراگماتيستی" و "ملی" است. برخورد حاضر به مسألهی اسرائيل و فلسطين هم در چهارچوب همين موضع ملی میگنجد.
3. فاکتور بسيار مهم ديگر نقش جمهوری اسلامی در اين کشمکش است. کم نيستند کسانی که معتقدند که اين جنگ، جنگ اسرائيل و فلسطين نيست، بلکه جنگ اسرائيل و "جمهوری" اسلامی ايران است و بر حسب آن به هر آنچه که در جبههی مخالف حکومت اسلامی ايران قرار گيرد، احساس نزديکی میکنند. بنابراين آنتیپاتی پيشگفته قبل از اينکه به خود فلسطين ارتباط داشته باشد، به "جمهوری" اسلامی ايران ارتباط دارد.
4. گفتمان غالب در کردستان عراق در اين خصوص تأثير قابل ملاحظهای بر مواضع کنشگران کُرد ايران به زيان موضعگيری به نفع فلسطينيان داشته است: آنجا استدلال میشود که دولت بعثی عراق از طرفداران اصلی فلسطينيان در سطح بينالمللی بوده است؛ فلسطينيان در سرکوب مردم کردستان عراق با دولت عراق همکاری نمودهاند؛ فلسطينيان تاکنون از جنبش ملی کردستان دفاع ننمودهاند و غيره. من خود از زبان دکتر کمال فؤاد، يکی از رهبران اتحاديهی ميهنی کردستان (عراق)، شنيدم که میگفت: "ما شعرها برای فلسطينيها سروديم، در مبارزهيشان شرکت جستيم، برای انعکاس رنج ملت فلسطين مقالهها و کتابها انتشار داديم، نتيجهاش رويگردانی آنها از ما و جانبداری از حکومت عراق بوده است..." آری، اين رويکرد کليشهای، سادهانگارانه و يکجانبه دارد در بين فعالان سياسی کُرد ايران نيز رايج میگردد.
و اما از نظر من بايد موضعگيری ما در قبال اين نزاع بر طبق اصول ذيل باشد:
1. ما به ويژه بعنوان ملتی که ديرزمانی است خود چون فلسطين در پی کسب حقوق ملیمان هستيم، بايد بر حق تعيين سرنوشت ملت فلسطين و تشکيل دولت ملی آن پافشاری کنيم. اين دفاع ما بدهبستان، "نان به قرضدادن" نيست، اصل است، پرنسيپ است، حتی يک قاعده و ضابطهی اخلاقی است.
2. از حق موجوديت اسرائيل بايد بدون چون و چرا دفاع کرد. هيچ کشور و نيرويی را محق و مجاز ندانيم، اين حق را زير سوال ببرد و يا بر عليه آن اقدام نمايد.
3. اقدامات خشونتآميز و افراطی هر دو طرف را بايد محکوم نمود. نه حماس حق دارد، به داخل خاک اسرائيل موشکپرانی کند و نه اسرائيل مجاز است، پاسخ اين موشکپرانی را با اقداماتی بدهد که در آنها افراد مدنی قربانی شوند.
4. بايد دخالتها، موضع فريبکارانه و استفادهی ابزاری حکومت اسلامی ايران از مسألهی فلسطين و اسرائيل پيگيرانه و قاطعانه و بطور شفاف افشا شود.
در ارتباط با بند چهارمی (موضع دماگوژيک حکومت اسلامی ايران) بايد بطور مشخص استدلال نمود که:
1. خصومت دولت "جمهوری" اسلامی ايران با اسرائيل يک خصومت ايدئولوژيک، از موضع راسيستی و يهودیستيزانه و انکار جنايتهای بزرگ و تاريخی فاشيسم عليه يهوديان و به ويژه بخشی از آن جنگی است که اين حکومت بر عليه فرهنگ و تمدن و مدنيت و غرب به راه انداخته است و ارتباط مستقيمی با حق تضييقشدهی خلق ستمديدهی فلسطين ندارد.
2. بايد ماهيت شووينيستی حکومت ايران در قبال مليتهای غيرفارس برملا شود و گفته شود که در ايران بيشتر از جمعيت نوار غزه مردم عرب زندگی میکنند. بايد پرسيده شود که چگونه است که اين طرفدار قدس و حماس برای به اصطلاح فلسطين اشک میريزد، اما برای عربهای ايران حقی قائل نيست، روشنفکران آنها را به زندان میافکند و نه مطالبهی استقلال، که حتی خواستهی ابتدايی آموزش به زبان مادری را نيز سرکوب مینمايد.
3. بايد با استناد به واقعيات امروز و مبانی قانون و عملکرد حکومت اسلامی در قبال سنیمذهبها استدلال شود که اين رژيم چه تبعيضات و ستمهاي بيشماری را تاکنون به مردم سنیمذهب ايران روا داشته است. چگونه است اين رژيم شيعه اثنی عشری هيچ حقی برای سنی مذهبهای مسلمان قائل نيست، هر گونه حقخواهی آنها را حتی سرکوب میکند، اما از حماس سنیمذهب طرفداری میکند. همچنين بايد به پايمال کردن حقوق اقليتهای دينی چون بهائيان، کليميان و ارمنیها اشاره نمود.
4. بايد گفته شود که حکومت ايران تنها از جناحی از جريانات فلسطينی، آن هم از ارتجاعیترين و تروريستیترين آن دفاع میکند و با سازمانهای ديگر فلسطينی، به ويژه آنانی که رويکردی سکولار، متعادل و دمکراتيک دارند، سر ستيز دارد.
5. بايد متذکر شد که در اسرائيل يک ساختار دمکراتيک درونی بر اساس حقوق شهروندی، آزادی بيان، اجتماعات، يک نظام حقوقی مستقل، يک پارلمان واقعی با شرکت نمايندگان واقعی عرب و يک اپوزيسيون نيرومند وجود دارد، درحاليکه در ايران اسلامی جانبدار حماس هيچکدام از اين مؤلفههای نظام دمکراتيک محلی از اعراب ندارند. برای نمونه میتوان پرسيد که نمیشود در ايران اسلامی به طرفداری از اسرائيل تظاهرات نمود و به زندان و جوخهی اعدام سپرده نشد و با اتهام جاسوسی برای اسرائيل و غرب روبرو نشد، در حاليکه ما پيوسته شاهد تظاهراتهای پروفلسطينی در اسرائيل هستيم. در نوار غزه حتی نمیتوان به طرفداری از الفتح نيز تظاهرات نمود. شاهد آن بوديم که حماس چگونه با خود فلسطينيان طرفدار محمود عباس بربرمنشانه برخورد نمود و تعدادی از آنها را يکی پس ديگری از ساختمان بلند پائين میانداخت و به همين دليل عدهی زيادی مجبور شدند، محل زندگی و کسب و کار خود را ترک کنند و به منطقهی حکومت خودمختار فلسطين در کرانهی باختری رود اردن پناهنده شوند.
6. و بالاخره بايد استدلال نمود که حکومت اسلامی میخواهد با اين هياهويش اذهان را از برنامههای ويرانساز اتمیاش منحرف سازد، تا فرجی برای پياده کردن آنها بدون سروصدای جهانی داشته باشد و اين بسيار خطرناکتر از بحران غزه است.
پارهای توضيحات پيرامونی:
1. دفاع ما از خلق فلسطين به منزلهی دفاع از حماس نيست. و اين را نيز بايد با صراحت تام گفت. حماس را بايد يک تشکيلات ارتجاعی و تروريستی وابسته به جمهوری اسلامی قلمداد و معرفی نمود. فراموش نکنيم که ما خود نيز از اين سازمانهای ارتجاعی و وابسته به حکومت اسلامی ايران را در کردستان عراق داريم. آيا دفاع از کُرد میتواند دفاع از اين جريانات و حکومت اسلامی ايران تلقی گردد؟
2. نبايد فراموش کنيم که منشاء اصلی بحران کنونی، بیحقوقی و آوارگی خلق فلسطين میباشد. اين وضعيت را در درجهی نخست خود اسرائيل و سپس آمريکا بوجود آورده است: تشکيل دولت اسرائيل در اين منطقه بر اساس يک افسانهی مذهبی و بر اساس تضييق حقوق حقهی فلسطينيان بوده است. ولی اکنون که اين دولت ـ حال با هر انگيزه و توجيهی ـ تشکيل گرديده، بايد دست کم خود را ملزم به رعايت قواعد بازی بينالمللی بداند که غالباً با پشتيبانی آمريکا نمیداند. بيش از 280 قطعنامهی سازمان ملل متحد را تاکنون اسرائيل زيرپا گذاشته است و در مناطقی که متعلق به آن نبوده است، پيوسته شهرکسازی نموده است. حماس نيز دستپروردهی خود اسرائيل است. اسرائيل آن را بر عليه الفتح که در جبههی چپ جهانی قرار داشت، بوجود آورد. اکنون نيز با اين حرکات خود مردم رنجديدهی فلسطينی را در آغوش حماس میاندازد و به شدت به پايگاه اجتماعی دمکراتها، سوسياليستها و کمونيستهای فلسطينی آسيب میرساند.
3. آمريکا در اين نزاع نقش بسيار مخربی داشته است. دفاع بدون چون و چرای آن از اسرائيل تنها باعث شدتگرفتن بحران و تقويت حماس گرديده است. اين کشور تاکنون اکثريت قطعنامههای شورای امنيت را که در آنها اسرائيل محکوم شدهاند، وتو نموده است. تنها در موارد معدودی رأی "ممتنع" داده است!
4. علت ديگر عدم حل معضل تاکنون خود تشکيلات خودمختار فلسطين بوده است. سازمانهای تشکيلدهندهی اين دولت از ساختار دمکراتيک برخوردار نبودند، رشوهخواری و فساد اداری تاروپود آن حکومت را گرفته بود؛ خود حکومت نيز از مکانيزمها، ارگانهای دمکراتيک برخوردار نبود. تنها گروههای اپوزيسيون که با پولهای ايران و عربستان و پشتيبانی سوريه شبکهای وسيع از سازمانهای اجتماعی را بوجود آورده بودند، جريانات ارتجاعی چون حماس بودند.[2]
5. و اين استدلال هم ـ حتی اگر واقعيت داشته باشد که به احتمال قريب به يقين دست کم به اين شيوه که ادعا میشود ندارد ـ برای عدم موضعگيری به نفع حق ملی فلسطين و انتقاد از اسرائيل منطقی نيست که "فلسطينیها از حکومت عراق در مقابل نيروهای کردستان عراق دفاع کردهاند": چرا که اولا فلسطين و عراق هر دو از تبار عرب هستند و پشتيبانی دولت وقت عراق از فلسطين پشتيبانی واقعی و مؤثر بود. حال اگر آنها در چنين شرايطی در جبههی دفاع از دولت عراق، دولت پشتيبان خود، به جنگ ما کُردها آمده باشند جرم بزرگی را مرتکب شده باشند، اين جرم اما نمیتواند به نسبت جرم مشابه احزاب کردستان عراق به نسبت کُرد ايران آن چنان بزرگ باشد. مگر ما کم شاهد آن بودهايم که احزاب کردستان عراق با دولت ايران هم بر عليه کُرد ايران و هم بر عليه خود در يک جبههی نظامی واحد جنگيدهاند؟ مگر يکی از علتهای جنايت حلبجه و کشتار دهها مبارز کُرد ايران (مبارزان کومله) همين همکاريها نبود؟ در مورد رويدادهای بعد از انقلاب در منطقهی پيرانشهر و اشنويه که اصلاً سخن نمیگويم. تازه از ياد نبريم که حکومت عراق با فلسطينیها از يک تبار بودهاند و هستند، اما حکومت ايران و کُردهای عراق چی؟ به عقيدهی من هيچ کُردی نبايد خيانت شاه ايران به کُرد، به ويژه به کُرد عراق را فراموش کند. و ما همچنين شاهد جنگ و شنيعترين جنايات حکومت اسلامی ايران عليه مردم کردستان ايران هستيم، با وصف اين ما شاهد بهترين مناسبات ممکن بين احزاب کردستان عراق و حکومت اسلامی ايران هستيم. نمیشود آنچه گويا عدهای از فلسطينيان عرب برای دولت عرب کردهاند، جنايت باشد، اما آنچه کُرد بر عليه کُرد برای دولت فارس نموده است، بديهی.
6. و بلاخره از ياد نبريم که اسرائيل از متحدان اصلی رژيم ترکيه، يکی از جدیترين دشمنان کُرد، بوده و هست و يقين داشته باشيم که بمباران مواضع پ.ک.ک. بدون کمکهای ماهوارهای و نظامی اسرائيل ممکن نبوده است. همچنين قتل چهار جوان شوريدهی کُرد که در جريان تظاهراتی پس از ربودن عبدالله اوجلان به کنسولگری اسرائيل در برلين حمله کرده بودند و توسط کارمندان امنيتی اين کنسولگری به قتل رسيدند را نيز نبايد به فراموشی بسپاريم.
کوتاه سخن:
آری، همهی اين فاکتورها را بايد هنگام موضعگيری در مقابل نزاع فلسطين ـ اسرائيل در نظر گرفت. درست است، اين موضعگيری بايد در چهارچوب منافع ملی ما باشد. در مورد فلسطين صحبت کرديم، اما بايد ديد که مواضع اسرائيل و آمريکا در قبال اين منافع چيست. آيا آنها از ما در مقابل ترکيه و حتی سوريه و ايران دفاع میکنند؟!! دريغا از يک جملهی ناقابل در اين راستا. مگر نه اين است که آمريکا به اعتراف خود سهم بسزايی در سرکوب مبارزان کردستان ترکيه داشته و همچنان دارد و اکنون در ارتباط با کشمکش حول کرکوک طرف دولت عراق را گرفته و عملاً دست نيروهای کُرد در آن کشور را در حنا گذاشته است؟ و مگر نه اين است که حکومت ايران مواضع کُردی در کردستان عراق، کشوری که دست کم هنوز تحت حفاظت امنيتی آمريکا قرار دارد را پيوسته بمباران و توپباران میکند، بدون اينکه صدايی از اين دولت به اصطلاح "پشتيبان" برخيزد؟ ... (اينها تنها نمونههايی از يک فهرست طولانی موضعگيری آمريکا و اسرائيل بر ضد منافع ملی و درازمدت کُرد بودهاند!)
لذا هم جانبداری يکجانبه از فلسطين بدون مرزبندی با حماس و بدون دفاع از حق موجوديت اسرائيل را نابجا میدانم، هم محکوميت يکبُعدی اسرائيل بدون محکوميت توحش و تروريسم حماس را.
آلمان، 15 دسامبر 2009 ـ 26 دی 1387
[1] البته اينجا مقصود اين نيست که احزاب مربوط اکنون ديگر راستگرا هستند. مطلقا. اينجا فقط گفته میشود که مواضع چپ کلاسيک ترک شده و مواضعی اتخاد شدهاند که طبق ديدگاههای گذشته در سمت راست طيف سياسی قرار دارند. اين جريانات اما، از نظر من هنوز چپ هستند و بيشتر آنها در جبههی سوسيال دمکراسی قرار میگيرند.
[2] عين اين مشکلات را اکنون ما در کردستان عراق داريم: حاکميت احزاب و سازمانهايی که خود از ساختارهای دمکراتيک کافی برخوردار نيستند؛ فساد اداری و حزبی فراگير؛ عدم وجود برنامههای درازمدت ملی برای اشتغالزايی، توسعهی اقتصادی و صنعتی، ... و برای تکوين و تکامل پروسهی ملتسازی؛ عدم وجود سازمانهای اپوزيسيون دمکراتيک؛ فقدان مکانيسمهای دمکراتيک در خود حکومت (فقط توجه کنيد که انتخابات پارلمان آنجا چند سال است که برگزار نشده است!!) و دخالتها و دست باز "جمهوری" اسلامی در اين اقليم. فرق وضعيت ما با وضعيت اسرائيل ـ فلسطين تنها در اين است که در اورشليم حکومت نيرومندی روی کار است، در بغداد اما (هنوز) نه. وای به روزی که حکومت عراق متمرکز، متراکم و مقتدر گردد و ما بر کاستیهای پيشگفته فائق نيامده باشيم!
فلسطين ـ اسرائيل
کردستان ـ ايران
ناصر ايرانپور
در پی شدت يافتن بحران اسرائيل ـ فلسطين و حملة نيروهای نظامی اسرائيل به مواضع حماس در غزه که طی آن تعداد زيادی انسانهای بيدفاع از جمله کودک کشته شدند، فراخوانی از همکار مترجمی فلسطينیتبارخطاب به صدراعظم آلمان جهت اطلاع دريافت داشتم که از سوی "مرکز مطبوعاتی سوری ـ فلسطينی" در آلمان فرموله شده بود. متعاقب آن نامهای جهت همدردی انسانی و سياسی برای اين دوستم با مضمون ذيل ارسال نمودم و آنرا اينجا با اجازة قبلی اين دوست عزيز و بدون تفسير منتشر مینمايم:
يحيی عزيز سلام. يحيی جان بدين وسيله با شما ابراز همدردی مینمايم و اين جنايت را محکوم مینمايم. اميدوارم که رنج خلق فلسطين پايان پذيرد و ما بزودی شاهد دولت و کشور مستقل فلسطين باشيم. اما يقيناً میدانی که "جمهوری" اسلامی ايران چنين جنايتی را بارها عليه کُردها انجام داده، آن هم بدون اينکه از خطة کردستان به سوی شهرهای ايران موشکی پرتاب شده باشد، حتی بخشاً بدون اينکه واحدی نظامی از احزاب کُردی در شهرهايی بوده باشند که از سوی حکومت اسلامی محاصره و بمباران و توپباران شدند. برای نمونه من خودم 19 روز را با تعداد بسيار زيادی در يک زيرزمين بسر بردم، تا از موشکهای حکومت اسلام در امان بمانم، چه که در همسايگی ما تنها از يک خانواده تعداد پنج نفر، کوچک و بزرگ، با خمپارههای حکومت اسلامی ايران لت و پار شدند. و دقيقاً اين رژيم امروزه در سطح جهان به سخنگوی فلسطينيان تبديل گشته است. در ضمن، جهان از ياد نبرده است که رژيم صدام چه با کُردها کرد؛ برای نمونه تنها در يک شهر و در عرض يک روز پنج هزار نفر را (با بمبهای شيميايیاش) کشت. و همانطور که میدانيم، وی يکی از سرسختترين مدافعان فلسطين بود. همچنين از ياد نبريم که در ايران هم ميليونها عرب زندگی میکنند. آنها نيز همانند کُردها هيچ حقی ندارند. آنها حتی از حق آموزش به زبان عربی نيز برخوردار نيستند، چه برسد به حق تشکيل دولت مستقل و ملی خود؛ حقی که اسرائيل به هر حال برای فلسطينيان به رسميت شناخته است. لذا باور کن که رهائی فلسطين بزودی خواهد رسيد، چون دشمنان اسرائيلی شما در تلآويو هزاران برابر از دشمنان اسلامی ما در تهران و آنکارا و بغداد و دمشق مترقیتر و انسانتر هستند. در حاليکه ما شاهد هستيم که دقيقا اين کشورهای مستبد (و شووينيست) امروزه از خلق تحت ستم فلسطين دفاع میکنند!! [...] موفق باشيد. دورتموند/آلمان فدرال، 8 ژانوية 2009 ناصر ايرانپور
|
پس از ارسال سطور فوق متن ذيل از دوست فلسطينیام بدستم رسيد:
ناصر عزيز، سپاس بسيار از ابراز همبستگی مشروحت با خلق فلسطين. بسيار محبت کردی که برای ابراز همدردی و همبستگی با خلق ما اين چنين وقت گذاشتی. من بر رنجی که خلق کُرد برادر ما کشيده است، کاملا واقفم. من تصور میکنم که مشکلات خلق کُرد بغرنجتر میباشند، چه که وی از سوی تمام رژيمهای منطقة محل سکونت شما سرکوب و قتل عام میشود، درحاليکه اشغالگر ما تنها دولت اسرائيل میباشد. ما فلسطينیها هرگز فراموش نمیکنيم صدها نفر از انقلابيون کُردی را که در سال 1982 جان باختند، آن هنگام که آنها در امر مبارزه برای خلق ما و انقلاب ما مشارکت ورزيدند. در واقع هيچ مقطعی از تاريخ ملت ما وجود ندارد که برادران کُرد ما در مبارزة ما بر عليه يورش دشمن شرکت ننموده باشند و حتی در مواردی رهبری مبارزه را در دست نگرفته باشند. من شخصاً جانبدار حق تعيين سرنوشت نامحدود برای کُرد در چهارچوب يک دولت واحد کُردی میباشم. [...] با سلامهای دوستانه دورتموند/آلمان، 9 ژانوية 2009 مهندس نمر يحيی
|