حمايت جنبش کردستان از "جنبش سبز"؟! توپ هنوز در زمين "جنبش سبز" است! |
||||||
ـ مصاحبة راديو و سايت "کردانه" با ناصر ايرانپور، تحليلگر، روزنامهنگار و مترجم ـ تعامل جنبش کردستان با جمهوری اسلامی، مذاکره يا تقابل، بحثهای اخير بين دو حزب دمکرات کردستان ايران و حزب دمکرات کردستان، موضع جنبش کردستان در قبال جنبش سبز و جنبش مدنی، مواضع تاکنونی جنبش سبز، شرايط کردستان برای همکاری عملی با آن، نقش رسانههای کردستانی در انتقال اعتراضات اخير از جملة موضوعات و پرسشهايی بودند که از سوی راديو و سايت "کردانه" مطرح گرديدند و دعوت شدم به آنها بپردازم. آنچه در اين بخش ملاحظه میفرمائيد، پاسخهای بنده است. |
||||||
125 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
از تبعات محتمل شکست جنبش مدنی |
||||||
ناصر ايرانپور از پرسشهای اساسی که برای کنشگران و تحليلگران سياسی مطرح بوده، اين میباشند که چه بر سرنوشت جنبش نوين مردم ايران که در طول سی اخير چنين راديکال به ميدان نيامده بود، میآيد؟ آيا حکومت دست آخر موفق به سرکوب قطعی آن خواهد شد؟ آيا سران "جنبش سبز" سازش خواهند نمود و مردم در طرح مطالباتشان عقبنشينی خواهند نمود؟ آيا از درون آن حکومتی دمکراتيک برون خواهد آمد؟ با عنايت به هويت فکری و به ويژه ايدئولوژيکی سرآمدان "جنبش سبز" و عزم حکومت اسلامی برای تن ندادن به خواستهای مردم اين احتمال قوی میباشد که اين جنبش نيز بسان انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن با شکست روبرو شود. لذا پرسشهای مهمی که مطرحند اينها میباشند که در همچون حالتی عواقب و تبعات آن چه خواهد بود؟ آيا نوميدی به مردم ايران دست خواهد يافت و مردم ميانمدت و طولانی مدت از هر حرکت ديگری برای تغيير ساختاری منصرف خواهند شد؟ آيا بخشی از نيروهای جنبش به جنگ چريکی دست خواهند زد؟ و يا اينکه اميد به تغيير از داخل را چه از طريق مسالمتآميز و چه از طريق قهر انقلابی از دست خواهند داد و به حملة نظامی آمريکا اميد خواهند بست. اين نوشته بر آن است که اين شق آخری محتملتر است. |
||||||
124 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
جنبش سبز، سرنوشت رژيم و رسالت ما |
||||||
ناصر ايرانپور مختصات "جنبش سبز" کدامها هستند؟ تا کجا بايد با آن همراه بود و کجا بايد با آن مرزبندی نمود؟ ارتباط آن با سرنوشت رژيم کجاست؟ آيا اين جنبش قادر است، حکومت اسلامی ايران را برچيند؟ اگر هست، رژيم جايگزين آن چه هويت و ماهيتی خواهد داشت؟ اگر نيست و اگر اين دور از اعتراضات انقلابگونة مردم ايران با شکست مواجه شود، چه روزنة ديگری برای سرنگونی رژيم وجود دارد؟ آيا اگر نزاع رژيم با غرب بر سر سلاح اتمی منجر به جنگ شد، مردم در اين کشمکش نظامی از رژيم حمايت خواهند کرد؟ اگر سياست بايکوت اشتباه است، به چه ترتيبی بايد در همراهی با جنبش سبز به مصاف رژيم رفت؟ رسالت مشخص ما در اين شرايط چيست؟ همة اينها پرسشهايی هستند که در اين نوشتهی کوتاه تلاش میشود، پاسخ کوتاه گيرند. بحث تفصيلیتر در اين حوزه به آينده موکول میشود. |
||||||
123 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
بيا فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو دراندازيم، بساط مرگ و ماتم در کشور خود براندازيم؟ ـ يادداشتی پيرامون دور جديد اعدام فرزندان مردم به جرم "محارب" و عضويت در احزاب اپوزيسيون ـ |
ناصر ايرانپور باز بوی مرگ عزيزان به مشام میرسد، باز نالة مادران داغدار به گوش میرسد، باز خبر میرسد که حکومت اسلامی ايران جان انسانهای آزادهی ديگر را گرفت. پنداری نه تنها پايانی برای گرفتن جان انسانها از سوی حاکمان اسلامی نيست، بلکه شواهد حکايت از گسترش موج اين اعدامها نيز دارد. چه بايد کرد؟ |
122 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
121 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
بهای سکوت |
||||||
ناصر ايرانپور
"... بايد بپذيريم که اکثريت ما با سکوتمان سهمی نه کم در امتداد و حتی گسترش استبداد در کشورمان داشتهايم و بايد يقين داشته باشيم، تا زمانی که طلسم ارعاب و تسليمطلبی و ملاحظهکاری و محافظهکاری را نشکنيم و به خود نيائيم، هيچ روزنهای برای رهائیمان وجود نخواهد داشت و کماکان بهای سکوتمان را با فراهمآوردن زمينة لازم برای ادامه و گسترش سلطة جور و ستم بر خود و جامعهيمان را خواهيم پرداخت. و اين برای خود ما هم بسيار گران تمام خواهد بود، بدين معنی که اين روند ادامه خواهد داشت، تا زمانی که دژخيم سراغ خود ما هم بيايد. شايد آن زمان ديگر کسی برای اعتراض وجود نداشته باشد..." |
||||||
120 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
ايرانگرايی يا کردستانگرايی؟ ـ در دفاع از يک استراتژی ملی شفاف و جامع ـ |
||||||
ناصر ايرانپور "... بيش از نيم سده است که بحث نسبت سراسری و کردستانیبودن احزاب و نخبگان کرد ايران، پيوند جنبش رهائیبخش ملی کردستان با جنبش دمکراسیخواهی سراسری، "ايرانگرايی" يا "کردستانگرايی"، "ناسيوناليسم" و ملیگرايی ايرانی يا کردی، اصل يا تابعبودن جنبش ملی يا سراسری، فعاليت در حزب سراسری يا ملی کردستانی، تشکيل حزب سوسياليستی سراسری يا چپ کردستانی، ايفای نقش فعالتر در سطح سراسری يا در جنبش کردستان، رابطة دمکراسی در ايران با مطالبات ملی در کردستان و مشابه آن در جريان است و اين غالباً با پيامدهای سنگينی برای سياست و استراتژی و حتی انحلال و انشعاب و پيدايش احزابی نو در کردستان نيز همراه بوده است. معالوصف اين بحثها هنوز به نقطة پايانی خود و پیريزی يک استراتژی معين و شفاف به اين يا آن سو منتهی نشده است؛ با اين پيامد که سياست کردی همواره بين دو "قطب" مرکز و کردستان در نوسان بوده است. اين احزاب برای آنانی که به قول خودشان "ايرانگرا" (يا مرکزگرا) هستند، زياد از حد کردی و منطقهای و برای آنانی که کردستانمحور میباشند، زيادی به قول خودشان "ايرانی" میباشند. راقم اين سطور از منظر انسانی که اعتقاد راسخ به حق تعيين سرنوشت سياسی به انضمام حق حاکميت سياسی کردستان ترجيحاً در چهارچوب ايران دارد، معتقد است که رويکرد به اصطلاح "ايرانی" و کردستانی اين احزاب شايان اصلاح میباشد، چه که نه جنبة "ايرانی" سياستها و عملکردهای اين احزاب به ميزان رضايتبخشی پيگير و جامع و شفاف است و نه جنبة کردستانی آنها. در هر دوی آنها بخشاً شاهد نوعی تزلزل، تعلل، اهمال و نظارهگری و بیتفاوتی هستيم. به باور من زمان آن رسيده که اين نقصان در راستا و چهارچوب شفافيت و جامعيتبخشی به استراتژی ملی کرد برطرف گردد. در نوشته تلاش میشود اين ضرورت مدلل گردد..." " |
||||||
119 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
در باب ضرورت دگرديسی در تحزب و سياست ـ درد دلی با مردم و احزاب کردستان ايران ـ |
ناصر ايرانپور بر اساس برداشت من در سالها و ماههای اخير مناسبات درونی و فیمابين احزاب کردستان از مهمترين دغدغههایمردم کردستان ايران بوده است. اين امر به ويژه از تماسهاي تلفنی و مستقيمی که بينندگان رسانههای بصری با وسايل ارتباط جمعی کردستانی حاصل میکنند، محرز میگردد. بسيار ديده و شنيده شده که آنها حتی زمانی که برنامههای اين تلويزيونها به موضوعات ديگری جز روابط احزاب اختصاص يافتهاند، بحث وحدت و تفرق احزاب کردستانی را مطرح ساختهاند. اين امر تحيربرانگيز نيست؛ چه که در چند سال اخير شاهد چند انشعاب و بحران درون تشکيلاتی احزاب کردستان ايران بودهايم. چرايی اين پديده در گفتگويی با مردم و احزاب کردستان مورد بحث قرار میگيرد. |
118 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
بیمسئوليتی احزاب کردی ـ جينوسايد حکومت اسلامی |
||||||
ناصر ايرانپور در روزهای اخير خبرهای تأثرانگيزی مردم کردستان را در ماتمی گسترده فرو برد؛ به تعبيری 11 تن و به ادعايی 26 تن از پاکباختگان و پيشروان مردم کردستان قربانی سياست سرکوب فيزيکی و نظامی خشن حکومت اسلامی ايران شدند و جان پاک خود را توسط خفاشان اسلامی و نظامی ايران از دست دادند و گويا 50 نفر ديگر نيز از طرفهای کردی مجروح شدهاند. اين سلسله رويدادهای تلخ از منظرهای مختلف قابل تأمل و تحليل است. آنچه که تاکنون از کم و کيف اين حوادث انتشار يافته پرسشهای بسياری را در مقابل ناظران و تحليلگران مسائل ايران و کردستان قرار میدهد، از جمله: چگونه است که احزاب کردی در اين شرايط مشخص نيروهای رزمی و علنی خود را به داخل فرستادهاند؟ چگونه است که در اين حرکتهای نظامی تعداد قربانيان چريکهای کُرد چنان بالا است و تقريباً سخنی از کشتهشدگان رژيم نيست؟ چگونه است که رژيم با پتانسيل خشونت چنين بالايی برخورد نموده است و مثلاً تلاشی در جهت دستگيری آنها ننموده است؟ در اين گفتار اين پرسشها بطور فشرده مورد بحث قرار میگيرند. |
||||||
117 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
کورد و فێدراليزم له ئێران |
||||||
ناسر ئێرانپوور فێدرالیزم دروشمی زۆربهی حیزبه سیاسییهکانی کوردستانی ئێرانه. ههروهها ساڵانێکه له لایهن بهشێکی زۆر له رێکخراوه نهتهوهیيهکانی ئێران، به تایبهت کورد، "کۆنگرهی نهتهوهکانی ئێرانی فێدرال" پێک هاتووه که ئامانجهکهی سیستهمی دهسهڵاتداری فێدرالیزمه له داهاتوی ئێران. لهسهر ئهم بابهته ماڵپهڕی Rawanews وت و وێژێکی لهگهڵ کردم. سرنجتان بۆ دهقی ئهم ديمانهيه ڕادهکێشم. |
||||||
116 |
ژماره بابهت: |
|
|
دهقی بابهت: |
آموزههايی از آن بزرگمَرد تاريخ کردستان و ايران ـ به بهانهی بيستمين سالروز ترور دکتر عبدالرحمن قاسملو ـ |
||||||
ناصر ايرانپور از سوی هيئت تحريريهی نشريهی "کردستان ـ ارگان مرکزی حزب دمکرات کردستان" دعوت شدم به مناسبت بيستمين سالروز ترور دکتر قاسملو برای انتشار در ويژهنامهای مطلبی بنگارم که حاصل آن پيش روی شماست. "برخی از جنبشهای اجتماعی، ملی و سياسی شهير در عرصهی بينالمللی با نام شخصيتهايی برجسته عجين خوردهاند: جنبش ضداستعماری هند با نام گاندی، جنبش ضدنژادپرستی افريقای جنوبی با نام نلسون ماندلا، جنبش سياهپوستان آمريکا با نام مارتين لوتر کينگ، جنبش ناسيوناليستی مصر با نام جمال عبدالناصر، جنبش ملی ايران در دههی 30 با نام دکتر محمد مصدق و جنبش معاصر ملی ـ دمکراتيک کردستان ايران با نام دکتر قاسملو. آری قاسملو چون قاضی محمد شخصيتی بیبديل و ممتاز بود. جايگاه ويژهای که وی در جنبش کردستان پيدا کرد ـ آنهم از ميان و با وجود سيل عظيم سياسيون و مبارزين کُرد ـ فیالبداهه، حاصل توطئه و کودتای حزبی نبود، بلکه بيش از هر چيز به تلاشهای سياسی و حزبی وی در سالهای طولانی پيش از انقلاب و به نقش منحصر به فردی که در جنبش کردستان و حزب دمکرات کردستان ايران پس از انقلاب ايفا نمود، برمیگردد..." |
||||||
115 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
کنفرانس: دمکراسی و حقوق مليتهای غيرحاکم ايران |
||||||
ناصر ايرانپور در بيستم ژوئن 2009 به دعوات و ابتکار "بنياد فريدريش ناومان" (نزديک به حزب دمکراتهای آزاد آلمان / ليبرالها" و "جامعهی دفاع از خلقهای تحت تهديد" کنفرانسی در شهر فرانکفورت آلمان تحت عنوان "دمکراسی و مسألهی ملی در ايران" برگزار گرديد که بنده نيز بعنوان يک فعال کرد ايرانی افتخار شرکت و سخنرانی در آن را پيدا نمودم. در اين سخنرانی به اختصار به تشريح وضعيت کردستان ايران و احزاب فعال آنها پرداختم. همچنين اشارهای نيز به ارتباط به اصطلاح "انتخابات رياست جمهوری" ايران با اين مسأله داشتم. در اينجا متن اين سخنرانی را به آلمانی ملاحظه میفرمائيد. لازم به ذکر است که در اين همايش افراد ذيل نيز به ايراد سخن پرداختند: 1. آقای پروفسور رولاند مونش (استاد دانشگاه برمن، کارشناس در حوزهی فدراليسم و خاورميانه)، 2. آقای جمعه بورش از ترکمنصحرا، 3. آقای حسين انور از آذربايجان، 4. آقای دکتر ميرو عليار از "کنگرهی مليتهای ايران فدرال"، 5. خانم پروانه قريشی، فعال حقوق زنان و 6. خانم بيرگيت شتر، گزارش در مورد موقعيت اقليتهای دينی و مذهبی در ايران.
|
||||||
114 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
حکومت اسلامی در دامی که برای مردم گستراند، گرفتار شد |
ناصر ايرانپور قرار بر اين بود که دهمين رئيس "جمهور" حکومت اسلامی ايران انتخاب شود. عدهی زيادی خود را کانديد نمودند. اما "شورای نگهبان" 99 درصد آنها را فاقد شرايط لازم اعلام نمود و به مردم تنها حق انتخاب بين چهار نامزد باقيمانده را داد. رژيم مدعی است که تمام کانديداها يک سوم و آقای احمدینژاد به تنهايی دو سوم آراء ريخته شده به صندوقها را به خود اختصاص دادهاند. چگونه بايد به اين ادعا نگريست؟ چه درسهايی میتوان از آن گرفت؟ و دست آخر چه بايد کرد؟ اينها پرسشهايی هستند که درصدد پاسخ به آنها در مرحلهی پس از اعلام به اصطلاح نتايج و خيزش تودهای مردم در اعتراض به آن برآمدهام. نتيجهگيری کردهام که همآوايی با اعتراضات مردم و با کسانی که خواهان ابطال "انتخابات" و برگزاری مجدد آن هستند و شرکت در حرکتهای اعتراضی مردم و تلاش برای تأثيرگذاری بر آنها با هدف گسترش و تعميق جوهر دمکراتيک شعارها و مطالبات آنها يک ضرروت عاجل و مبرم میباشد. روی سخنم در درجهی نخست با آن بخش از احزاب سياسی کردستان است که هنوز با ترديد به اين حرکتها مینگرند و آن را جنگ حکومتی مینامند! |
113 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
تکرار يک پيام |
||||||
ناصر ايرانپور در تب و تاب رقابتهای "انتخاباتی" رياست "جمهوری" ايران، آقای کروبی طرحی را برای رفع برخی از تبعيضات بيشمار بر مردم غيرفارس ايران ارائه نموده است که واکنش شديد و منفی برخی از مقلدان و شيفتگان مکتب شووينيسم و فاشيسم "ايرانی" را برانگيخته است که از جمله در نوشتهای تحت عنوان "بيانيه اعتراضی شماری از فعّالان اجتماعی و فرهنگی کشور به تلاشِ ستاد انتخاباتی کرّوبی در ايجاد اختلاف ميان اقوام ايرانی" انعکاس يافته است. اين بيانيه وحشت "پانايرانيستها" که معادلی برای شووينيستها و فاشيستهای وطنی است را برای ما عيان میسازد. اين نگرانی از پيشروی مليتهای ايران در احقاق حقوقشان حکايت دارد. بديهی است که اين تفکر ارتباط بلاواسطهای با مردم فارس ايران ندارد. قدری دقت کنيم متوجه میشويم که ترکزبانان و کردزبانانی هم در فهرست امضاءکنندگان آن يافت میشوند که در رکاب و به کام فاشيسم و شووينيسم حاکم قلم میزنند. به آقايان کاوه بيات و احسان هوشمند هم در همين راستا تبريک میگويم که باری ديگر دلبستگی مفرط خود را به ايدئولوژی شووينيسم به اثبات رساندند و حتی قائل به حقوقی ابتدايی در سطحی که کروبی مطرح نموده است، نيز برای مردم کرد و ترک و بلوچ و ترکمن و عرب ايران نيستند. شهامت شما در ضديت با خواستهای مردم را میستايم. خود اين بيانيه ضرورت دفاع از مطالبات کم بعد آقای کروبی را باری ديگر به اثبات میرساند. لذا اشتباه محض است که تصور کنيم که مابين کانديداها فرقی نيست. من بارها و بارها گفتهام جانبدار ماندن کرد و غيرکرد در ايران، يک ايران دمکراتيک، سکولار و فدرال هستم. اما به همان صراحت نيز گفتهام و باز میگويم که چنانچه ـ حال به هر دليلی ـ تفکر ناظر بر اين بيانيه در فردای جمهوری اسلامی تفوق يابد، بايد در راه جدايی از مجموعهی ايران گام برداشت. برای هر دو گزينه بايد از همين اکنون کار کرد، چه به لحاظ داخلی و چه در سطح بينالمللی. همهی آن عزيزان ايرانی فارسزبانی نيز که خود را چپ و دمکرات و فدراليست و سوسياليست میدانند و از اتحاد داوطلبانهی مليتهای ايران در چهارچوب ايران متحد دفاع میکنند، را فرا میخوانم که مبارزهی خود را متوجه تفکر فاشيستی غالب که در اين بيانيه نيز بازتاب يافته، بنمايند و خلقهای ستمديدهای ايران را مورد خطاب قرار ندهند. ناصر ايرانپور ـ آلمان فدرال، 11 ژوئن 2009 |
||||||
112 |
شماره مطلب: |
|
|
|
|
مشروح مطلب: |
"انتخابات"، عرصهای ديگر از مبارزه |
||||||
ناصر ايرانپور در هفتههای اخير طی دو گفتگو نظر خود را در مورد "انتخابات رياست جمهوری" در ايران به زبانهای فارسی و کردی بطور مشروح بيان داشتم و گفتم که به دلايلی چند معتقدم که اينبار را بايد در اين کارزار شرکت نمود. با وارد شدن رقابتها به فاز پايانی خود ميل دارم مکثی کوتاه و فشرده بر اهم اين دلايل داشته باشم. |
||||||
111 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
بۆ باشه دهنگ به کهڕوبی بدرێ |
||||||
ناسر ئێرانپوور ڕێزدار کاک خاليدی موحهممهدزاده له ماڵپهڕێ "بهيان" پرسيارێکی سهرهکی لهمهڕ بهشداری کردن يان نهکردنمان له ههڵبژاردنهکانی سهرۆک |کۆماری" حکومهتی ئيسلامی ئێران ئاراسته کردم که بهم شێوهی خوارێ وڵامم داوه. من به گشتی پێم وايه که ئێمه له ههمبهر کهسانێک که خۆيان کانديد کردوه، بێ ههڵوێست بين. ئهم چوار کانديده له دوو بهره دان: بهرهيهکيان بريتن له ئهحمهدینژاد و رزائييه، بهرهکهی تريان له کهروبی و موسهوی. ئهوهڵيان بهشداری ڕاستهوخۆی له سهرکوتی خهڵک و تهنانهت له کوشتنی ڕێبهرانی کورد دا ههبووه و ئهوی تريان به دروشمی لايهنگری کردن له خهڵکهکانی ئێران وهک کورد هاتۆته مهيدان. جا ئهگهر کهسێک ئهم جياوازييه نهبينێ و ئيديعا بکا که ههردووکيان يهکن، پێم وايه زۆر شارهزايی وهزعی ئێران و کێبهرکێی سياسی نييه... |
||||||
110 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
فدراليسم متضمن حقوق ملی ـ پاسخی کوتاه به پرسشی مهم ـ |
||||||
ناصر ايرانپور خوانندهای گرامی به نام آقای "جمال" که افتخار آشنايی حضوری با آن را نيافتهام، انتقادات و پرسشهايی را پيرامون چند نوشتهای که در همين سايت ("ايران گلوبال") منتشر نمودهام، متوجه من نمودهاند. ايشان میفرمايند که تلاش برای بنای يک جامعهی فدرال بیفايده است، چرا که "ايرانگرا"ها هنوز حاضر نشدهاند حقوقی برای مليتهای ايرانی قائل شوند. لذا به زعم ايشان بايد تلاشها را متوجه استقلال کردستان نمود. از آنجا که احتمال میدهم اين پرسشها از زاويههای مختلف برای افراد ديگری نيز مطرح باشند، پاسخ کوتاه به آنها را به اين شکل در معرض توجه علاقمندان قرار میدهم. بحث محوری اين نوشته اين است که آيا تلاش برای بنای يک جامعهی فدرال در ايران بیفايده است، چرا که "ايرانگرا"ها هنوز حاضر نشدهاند حقوقی برای مليتهای ايرانی قائل شوند؟ پيشاپيش متذکر شوم که بر اساس برداشت شخصی خودم، پيوسته به تعداد کسانی که چون "جمال" از دستيابی به حقوق ملی خود در چهارچوب ايران مأيوس میشوند و به همين جهت در کردستان احزابی که خواهان فدراليسم هستند را تحت فشار سياسی و روانی قرار میدهند، افزوده میشود. جامعهی سياسی ايرانی مدتهاست که از اين لحاظ انشقاق پيدا کرده است. اين پديده قبل از هر چيز ريشه در بیتوجهی نيروهايی به مسألهی ملی دارد که خود را "سراسری" محسوب میکنند. البته اين جبهه نيز خود در حال تجزيهشدن است و نيروها و شخصيتهای هر چه بيشتری جديت و ضرورت پرداختن به موضوع را درک نمودهاند که اميدوارم اين روند ادامه يابد. تلاش من در چند سال اخير دوسويه بوده است: از يک سو درصددم، نيروها و شخصيتهای دمکراتی را که غافل از اين مسأله ماندهاند، متقاعد کنم که نپرداختن به آن طبيعتا بدون پيامد برای چهارچوب کنونی ايران نخواهد ماند و به لحاظ پايبندی به دمکراسی مسألهساز است و از سوی ديگر رو به عزيزانی از مليتهای ستمکشيدهی ايران استدلال کنم که استقلال بهترين راه حل نيست و اصولیترين راه اين است که خوشبختی خود را در چهارچوب ايران جستجو کنيم. توجه شما را به اين بحث جلب میکنم.
|
||||||
109 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
شووينيسم |
||||||
ناصر ايرانپور ايران با معضلات فراوانی روبروست. يکی از اصلیترين و گرهیترين آنها ـ به باور راقم اين سطور ـ سلطة شووينيسم در ابعاد جنسيتی، قوميتی، دينی و مذهبی آن است. نظام سياسی کشور اساسا بر اين ايدئولوژی استوار است. هدف و ماحصل آن تاکنون خارج ساختن بيش از نيمی از جمعيت غيرفارس ايران، ميليونها شهروند ايران به جرم سنی بودن، تعداد بيشماری از ايرانيان پيرو اديان ديگر، زنان به مثابة نيمی از جمعيت کشورمان و عدة بسيار زيادی که اين هژمونی و تبعيض را نمیپذيرند، از حاکميت سياسی و به حاشيهراندن و حتی سرکوب آنها بوده است. عدهای عدم دمکراسی را تنها در فقدان آزاديهای فردی و سياسی خلاصه میکنند و غالبا تقريبا تنها بر عنصر استبداد و ديکتاتوری در نظام سياسی تأکيد میکنند و آن را مانع دستيابی ايران به دمکراسی میدانند. در حاليکه رسالت اين نوشته اين است که صاحبنظران دمکراسیخواه را متوجه اين امر سازد که مشکل ما تنها ديکتاتوری نيست و به عبارتی ديگر نظام سياسی ايران ـ و نه صرفا حکومت اسلامی ايران ـ تنها ديکتاتور و مستبد نيست، بلکه شووينيستی و بخشا حتی فاشيستی و نژادپرستانه هم است. میتوان ديکتاتور بود، اما الزاما فاشيست نبود؛ میتوان مستبد بود، اما توتاليتر نبود؛ میتوان ديکتاتور بود، اما عقبمانده و ارتجاعی نبود؛ میتوان ديکتاتور بود، اما زنستيز نبود... اين ليست طولانی است و ارائة فهرست کامل آن اينجا مقصود نيست. منظور اين است که نظام سياسی ايران مختصات متفاوتی دارد که تنها يکی از آنها ديکتاتوری و استبداد است. و چون چنين است، راه چاره نمیتواند تنها دمکراسی باشد. اشاره به اين موضوع انشقاق انداختن بين مردم ايران نيست، بلکه اشاره به انشقاقی است که اتفاقا حکومتگران و ايدئولوگهای شووينيست آنها بين مردم ايجاد نمودهاند. و اين اشاره و تأکيد تنها به جهت رفع آن است. و اين امر اما برخی را برآشفته میکند و فورا با اين استدلال وارد ميدان میشوند که "اولا در ايران قوم فارس نداريم، دوما بيشتر حکومتگران ايران به انضمام خامنهای ترکزبان بودهاند، سوما اقوام ايران با هم مشکلی نداشتهاند" و نتيجه میگيرند که اشاره به شووينيسم، "ضديت با فارسزبانها است و هدف از آن هم "تجزية" ايران میباشد" !! البته چنين درک دماگوژيک و انحرافی اکنون ترک برداشته و هژمونی خود را از دست داده است، اما پالايش کامل اهل سياست از اين عارضه چند صباحی وقت و چند تلاشی بيشتر میطلبد. پيگيری مجدد اين بحث از سوی من از درک اين ضرورت ناشی میشود. پيام اصلی مقاله اين است که اولا شووينيسم يک واقعيت انکارناپذير است و دوما اينکه بدون وداع با فرهنگ و انديشة شووينيستی، يعنی ايدئولوژی سلطة يک زبان ـ يک مذهب تحت عناوين تزويری "ملت" و "ملی"، جامعة چندبافتی و متنوع ايران ره به دمکراسی واقعی نخواهد گشود. اينجا همچنين بار مفهومی مسأله مورد نظر است و پرسشی که مطرح میشود اين است که: آيا میتوان شووينيسم قومی حاکم را "ناسيوناليسم ايرانی" قلمداد و معرفی نمود؟ |
||||||
107 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
ناسيوناليسم قومی ـ مذهبی حاکم تَـرَ ک برمیدارد! |
ناصر ايرانپور مبانی ايدئولوژيک ساختار سياسی ايران تاکنون از سويی قوميتگرايی موسوم به "ناسيوناليسم ايرانی" و از سويی ديگر شووينيسم مذهبی بوده است. پس از انقلاب بهمن 1357 شووينيسم جنسی نيز به آن افزوده شد. اين انديشه همة شهروندانی را که همزمان زبان مادری آنها فارسی، دين آنها اسلام، مذهب آنها شيعه، جنس آنها مرد، اعتقاد آنها باور به ولايت فقيه نباشد، از مشارکت سياسی و حيات فرهنگی محروم میسازد. حاصل اين ايدئولوژی در قاموس حاکمان و ايدئولوگهای آنها "ملت ايران" ناميده شده است. بدين ترتيب خلقهای غير فارس ايران چون کرد، آذری، بلوچ، عرب و ترکمن، اديان ديگر ايران چون ارامنه، کليميان، بهائيان و پيروان مکاتب فلسفی ديگر چون هومانيستها، مذاهب ديگر چون سنی، دگرانديشان چون کسانی که در اپوزيسيون حکومت قرار دارند و همچنين زنان کشورمان زيرمجموعهی ماحصل ناسيوناليسم غالب کنونی ("ملت ايران") محسوب نمیشوند. آنها در بهترين حالت زمانی ارزش ذکر میيابند که هژمونی قومی و مذهبی و جنسی حاکمان را زير سوال نبرند، خود را به لحاظ اتنيکی آسيميله کنند، حکومت مذهب شيعه و ولايت فقيه و قوانين زنستيزانه را بر خود بپذيرند و علیالخصوص "تماميت ارضی" آنها و "زبان ملی"شان را زير سوال نبرند. اين ناسيوناليسم و شووينيسم که قرابت زيادی با فاشيسم دارد، به تدريج در حال ترک برداشتن است. و اين فرآيند خود را در پذيرش تنوع قومی و ملی و زبانی و طرح ضرورت زدودن تبعيضات بر اساس تعلق به گروه زبانی و مذهبی غيرشيعی و غيرفارسی نمايان نموده است. بر ماست اين روند را که شووينيستهای اصلاحناپذير سعی در توقف آن دارند را برگشتناپذير سازيم و تعميق بخشيم. نوشتهی کوتاه اين بخش جستاری است بر اين موضوع. |
105 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
اين وصلهها به جنبش ملی دمکراتيک کردستان نمیچسبند! ـ يادداشتی کوتاه پيرامون ادعاها و اتهامات آقای سام قندچی در مورد حزب دمکرات کردستان ايران ـ |
||||||
ناصر ايرانپور آقايی به نام سام قندچی در نوشتهای تحت عنوان "کنگرهی مليتهای ايران فدرال فرونت حزب دمکرات کردستان" "کنگرة مليتهای ايران فدرال" را جبهة حزب دمکرات کردستان و اين حزب را هم نژادپرست و فاشيست معرفی نموده است. بنده به عنوان يک ژورناليست منفرد و مستقل و چپ و طرفدار فدراليسم اتهامات شنيع و بیاساس و غيراخلاقی آقای سام قندچی را شديداً رد و آن را در بهترين حالت نشانی بر آشفتگی و پارادوکسيکال فکری وی و همچنين نشانهی افلاس ايشان در مقابل شووينيسم و فاشيسم به قول خودشان "يک ملت خواندن ايران" میدانم و کنگرة مليتهای ايران فدرال را تشکلی دمکراتيک و ضرور و نطفه و پاية اصلی نهاد "شورای ايالتهای ايران" و يا "مجلس سنای ايران" در ايران فدرال آينده میدانم... |
||||||
104 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
نه از ادب اثري، نه از خرد خبري ـ يادداشتي پيرامون اظهارات آقاي کوروش مدرسي،"ليدر" حکمتيستها پيرامون فدراليسم در ايران ـ |
||||||
ناصر ايرانپور آقای کوروش مدرسی، مسؤول "حزب کمونيست کارگری ايران ـ حکمتيست" (يکی از شاخههای منشعب جريان "کمونيسم کارگری") در مصاحبهای با آقای خالد محمدزاده (از سايت "بهيان") حول برخی مسائل مربوط به جنبش کردستان ايران و همچنين حول فدراليسم سخن گفته و اين بار نيز طبق فرهنگ و روال هميشگیشان رقيبان سياسی خود را به باد ناسزا گرفته است؛ برای نمونه ايرج آذرين و رضا مقدم، رفقای ديروز خود را نئوتودهای و حزب کوملهی زحمتکشان کردستان ايران را "جريان فاشيستی" خوانده و هر آنکه "ذرهای شرف و وجدان در خود میبيند" را مکلف دانسته، در مقابل فدراليسم بايستد. ايشان يا چون اغلب موارد در مورد چيزهايی که نمیداند قضاوت میکند و يا عامدانه جعل میکند. يکی از عادات نهادی افراد منتسب به اين جريان به تبعيت از رهبر متوفیشان اين است که خود را تنها يکبار نيز مکلف به اين نمیبينند که سندی برای گفتههای خود ارائه کنند. به جای ارائهی اسناد و منابع فحاشی میکنند و هر بار سطح استهزاآوری از بیفرهنگی را به نمايش میگذارند. آقای مدرسی اينبار نيز چنين نموده است. من تلاش نمودهام، در ضمن ارائهی تعريفی کوتاه از فدراليسم ادعاهای بیاساس ايشان را به اجمال رد کنم و استدلال کنم که کشورهای فدرال نه تنها فاشيستی نبودهاند، بلکه جزو پيشرفتهترين، معتبرترين، باثباتترين و دمکراتيکترين کشورهای جهان میباشند. کافی است نگاهی به ساختار سياسی کشورهايی چون سويس، آلمان، بلژيک، استراليا، کانادا، آمريکا، اسپانيا بياندازيم. آيا استنباط و استنتاجی جز اين را خواهيم نمود؟
|
||||||
103 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
فدراليسم يگانه گزينة دمکراتيک برای ايران ـ سخنرانی در "کنفرانس حقوق بشر، دمکراسی و فدراليسم در ايران"، برگزار شده در پارلمان اروپا ـ |
ناصر ايرانپور در روزهای اول و دوم آوريل 2009 همايشی تحت عنوان فوق از سوی "سازمان ملل بدون نماينده" (وابسته به سازمان ملل متحد) و "کنگرة مليتهای ايران فدرال" و با پشتيبانی پارلمان اروپا روز نخست در يکی از سالنهای اين پارلمان و روز دوم در هتلی در بروکسل برگزار گرديد. صاحبنظران متعددی از آمريکا، کانادا، آلمان، فرانسه، بريتانيا، سوئد، دانمارک، نروژ، هلند و غيره به اين کنفرانس دعوت شده بودند و به سخنرانی پرداختند و تنی چند از اعضای پارلمان اروپا و همچنين چند محقق خارجی نيز در کنفرانس حضور يافته و در دفاع از ضرورت برقراری دمکراسی و فدراليسم در ايران سخن گفتند. در پايان، قطعنامه و بيانية پايانی از سوی کنفرانس انتشار يافت که به پارلمان اروپا ارائه گرديد. من نيز به اين مراسم دعوت شده بودم و کلامی در وصف فدراليسم بيان داشتم که توجه شما را به آن جلب مینمايم. |
102 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
حکومت اسلامی به محک رضايت مردمی |
يادداشت |
|||||
ناصر ايرانپور در مراسم دولتی سیسالگی انقلاب مصادرهشده و شکستخوردهی بهمن 1357 آقای احمدینژاد برای مريدان و صغيران خود آمارهايی را ارائه دادند، تا قادر گردند تصويری واژگونه از واقعيات تلخ جامعهی ايران ترسيم کنند. ايشان فراموش کردند مثلا بگويند که ايران در اعدام کودکان مقام اول جهان را به لحاظ درصد جمعيتی دارد، اما در ردهبندی دانشگاههای 55 کشور جهان در سال 2008 مقام 54 را احراز نموده است و به ويژه فراموش کردند بفرمايند درجهی مقبوليت حکومت اسلامی در ميان مردم چقدر است، چون پاسخ آن را به خوبی میدانند: همهی دادههای کمی و کيفی موجود حکايت از منفور بودن مفرط حکومت اسلامی در ميان مردم ايران دارند. اين يادداشت که بر اساس برداشتها و مواجهات و خاطرات شخصی مؤلف به تحرير درآمده، جستاريست کوتاه بر اين موضوع. |
||||||
101 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
نجات جان اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران در عراق، يک وظيفهی انسانی |
فراخوان |
|||||
ناصر ايرانپور در پی گسترش و ژرفش همکاريهای امنيتی ايران و عراق و اظهارات اخير مشاور امنيت ملی عراق در ايران احتمال استرداد اعضای سازمان مجاهدين خلق ايران به حکومت اسلامی ايران افزايش يافته است. اين نقشهی شوم و ضدانسانی را بايد محکوم نمود و در مقابل آن ايستاد، آنهم صرفنظر از اينکه در مورد مواضع و اعمال پيشين و کنونی سازمان مجاهدين خلق ايران چگونه میانديشيم. اين سطور کوتاه فراخوان صريحيست در اين راستا. روی سخن اصلی راقم سطور به احزاب کردستان ايران و عراق است که اميد است مورد توجه قرار گيرد. |
||||||
100 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
آقای همايون، اين در هم که بر همان پاشنه میچرخد! |
بحث |
|||||
ناصر ايرانپور از سوی روزنامهنگار و تلاشگر گرامی، آقای خالد محمدزاده، دعوت شدم، نظر خود را پيرامون مصاحبهی آقای داريوش همايون با ايشان حول نهاد پادشاهی، فدراليسم، حقوق مليتهای ايران و «کنگرهی مليتهای ايران» ارائه نمايم، تا همزمان با مصاحبه انتشار يابد و بدين ترتيب ديالوگی بين کنشگران مسائل سياسی ايران برقرار گردد. من نيز اين فراخوان ايشان را با اشتياق پذيرفتم، به ويژه اينکه تازگيها شاهد تَرَکبرداشتن باورهای به قول آنها «ناسيوناليستی» و به باور من شووينيستی تاکنونی «مشروطهخواهان» و پذيرش (هر چند قدری ناشفاف) نظام فدراتيو از سوی آقای رضا پهلوی بودهام. برخورد با انديشههای آقای داريوش همايون همچنين از اين لحاظ که وی يکی از متصديان نظام پهلوی بودهاند و از تئوریپردازان کنونی سلطنتطلبان میباشند و به هر حال کجدارومريض خواهان نوعی گفتگو با احزاب مليتهای ايران، به ويژه کُردستان است، خالی از فايده نخواهد بود. پيام ايشان در عرض يکی ـ دو سال اخير پيوسته اين بوده است که آنها تغيير نمودهاند و اين تغيير برای نمونه در قطعنامهی «حزب مشروطهی ايران» حول «عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران» تجلی بيرونی يافته و اما تاکنون از سوی اين جريانات پاسخی به اين تغيير موضع داده نشده است... پاسخ من هم به اين ايشان اين است که اين تغيير موضع هر چند ملموس و قابل رؤيت است، اما ناکافی میباشد، چه که نظرات آنها در مهمترين امور مربوط به حقوق مليتهای غيرفارس ايران هنوز پا در ذهنيتهای گذشته، پيشداوريها و کليشههای تاکنونی و اطلاعات غلط و باورهای مطرود "ناسيوناليستی" و قومی هنوز حاکم دارند. آنها برای گشودن باب گفتگو بايد گامهای بيشتر بردارند، به ويژه از موضع تاکنونی خود که حکايت از اصل و گرانيگاه و مرکز ثقل شمردن خود و فرع و حاشيهای فرض کردن ديگران دارد، دست بردارند. بحث من اين است که اگر همهی ما شهروندان برابر حقوق اين آب و خاک هستيم و يا بايد باشيم، نبايد کسی به خود اجازه بدهد برای ديگری پيششرطی قائل شود و يا از وی بخواهد به او حساب پس دهد. همهی کارتها در ارتباط با رقم زدن سرنوشت آيندهی ايران بايد روی ميز بيايند، از جمله کارت زبان "مشترک" و "تماميت ارضی ايران" و استقلال اين يا آن خلق از مجموعهی کشوری ايران. |
||||||
99 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
جمهوری يا پادشاهی؟ |
نـظـر |
|||||
ناصر ايرانپور تاکنون يکی از بديهيات غيرقابل بحث در ميان سازمانهای چپ ايرانی و کردستانی جمهوریخواهی بوده است و هواخواهان نظام پادشاهی فیالنفسه راست و ارتجاعی شناخته و معرفی میشدند. اين امر با عنايت به سلطهی نظام پادشاهی که نماد استبداد و ديکتاتوری در کشورمان بوده است و کشور ما را به شدت به کشورهايی چون آمريکا وابسته نموده بود و با توجه به سياستهای شووينيستی و استعماری آن در قبال خلقهای غيرفارس ايران در عرض به ويژه 80 سال اخير طبيعی بود. اما من معتقدم که صرفنظر از درستی آنچه که گفته شد، بايد به اين پرسش امروز قدری ريزبينانهتر و پراگماتيستیتر پرداخت و دست کم آن را تابو ننمود، چه که در عصر حاضر نه "جمهوری" به خودی خود نمادی دمکراتيک است و نه نظامهايی که نهاد پادشاهی دارند، فیالنفسه ارتجاعی و استبدادی هستند. آنچه که ما بايد به سينهی آن دست رد بزنيم سلطانيزم در شکل ولايت فقيهی، "جمهوری" و پادشاهی آن است. و آنچه که اهميت درجه اول دارد ايجاد يک نظام رفاهی، سکولار، دمکراتيک و تمرکززدايی ژرف و گسترده به مفهوم تفکيک و تقسيم و توزيع قدرت سياسی، فرهنگی و اقتصادی بين همهی مناطق ايران است. لذا بحثها بايد حول اين محورها متمرکز باشد و امر جمهوری و پادشاهی اهميت ثانوی داشته باشد. در صورتيکه تمام پارامترها و انديکاتورها و مؤلفههای برشمرده بين اين دو بطور يکسان وجود داشته باشند، طبيعی است که بايد جمهوری را به سبب انتخابی و غيرانتصابی و غيرمورثی بودن آن برگزيد. اما چنانچه قرار باشد جمهوری نوع حکومت اسلامی، بعث عراق و ترکيه و سوريه برقرار گردد، نبايد پيشاپيش سلطنت (البته سنخ پارلمانتاريستی آن، چون کانادا، استراليا، سوئد، بلژيک) را منتفی و مردود دانست. يک نکتهی مهم ديگر اين است که گزينيش خود پادشاه هم بايد نخست در پی يک رفراندوم و دوم با موافقت نمايندگان همهی مليتهای ساکن ايران از فارس و کرد و آذری و بلوچ و عرب و ترکمن صورت پذيرد. اين امر نه صرفا بر حسب اصل اکثريت، بلکه بايد از جمله توافقی و تفاهمی باشد و نمايندگان خلقهای برشمرده در اين خصوص نيز حق وتو داشته باشند و اين حتی در قانون اساسی قيد و تضمين گردد. تنها چنين مکانيسمی متضمن دمکراسی، پيشرفت، رفاه و ثبات و امنيت در کشور خواهد شد. |
||||||
98 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
نزاع فلسطين ـ اسرائيل و موضع مـا |
نــقــد |
|||||
ناصر ايرانپور نتش اسرائيل ـ فلسطين باری ديگر اوج گرفته است. موضع ما، کردهای ايرانزمين، در اين باره بايد چه باشد؟ آيا اين کشمکش ارتباطی با ما ندارد؟ در گذشته غالب احزاب کردستانی به اين پرسش پاسخ "چرا، دارد" میدادند و بدون تعلل از فلسطين دفاع میکردند. اين دفاع از نگرش ايدئولوژيک آنها به جهان و به ويژه به غرب سرچشمه میگرفت. امروزه اين دفاع بدون چون و چرا زير سوال رفته و برخی بطور ضمنی خود را حتی مکلف به دفاع از اسرائيل میبينند. به اعتقاد من, هم آن موضع يکجانبه بود و هم اين موضع نادرست. حال که به درستی در سياست و سياستگذاری ايدئولوژیزدايی شده، از نظر برخی دادهها نيز تغيير نموده است، درحاليکه چنين نيست: فلسطين همچنان از حق تعيين سرنوشت خود محروم است، بخشهايی از سرزمينش اشغالشده است و ميليونها انسان از خانه و کاشانهی خود آواره هستند. اينها ديگر اظهرمنالشمس هستند و نبايد و نمیتوان انکار نمود. اين موضع محوری من و در عين حال مضمون انتقاد من از جامعهی کردی میباشد که در اين نوشتار از آن سخن گفتهام. در حول و حوش اين رويدادها پيام کوتاهی بين من و يکی از دوستان فلسطينیام ردوبدل شد که آن را نيز ضميمه مینمايم. |
||||||
97 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
در نکوهش استبداد درونحزبی |
احزاب |
|||||
ناصر ايرانپور چندی پيش مقالهای از سوی آقای حسن رحمانپناه، عضو کميتهی مرکزی حزب کمونيست ايران و مسؤول سازمان کردستان اين حزب پيرامون مناقشات آنان با "فراکسيون فعاليت به نام کومله" تحت عنوان "آزموده را آزمودن خطاست" منتشر شد. پيام اصلی و مستتر آقای رحمانپناه در اين نوشته اين بود که آنها قادر نيستند ناراضيان داخلی را بيش از اين در حزب خود تحمل کنند. من طی نامهای دوستانه به ايشان، وی و رهبری حزبشان را ملامت نمودم و آنها را از ادامهی اقدامات تاکنونی برحذر داشتم. اما اخيرا از تشديد بحران داخلی اين حزب خبر رسيد. شواهد نشان میدهند که فشارها بر گروهی که معتقدند حزب کمونيست بايد من بعد تحت نام کومله به فعاليت خود ادامه دهد افزايش يافته است. متعاقب آن نوشتهای از دو دوست عزيز، آقايان يحيی دولتداری و فرخ معانی "خطاب به رهبری حزب کمونيست ايران" منتشر شد که در آن از تضييقات و اجحافات بر دگرانديشان درون حزبی خبر داده شد. از نظر من احزاب کردستان ايران باری ديگر اثبات نمودند که ظرفيت بسيار محدودی برای تحمل دگرانديشان درونی دارند و حتی استبدادی را که گويا برعليهاش مبارزه میکنند، بخشا در تشکيلات خود پياده نمودهاند. نبايد گذاشت اين آزادیکشی درونحزبی موفق شود. در همين راستا معتقدم زير آب کردن سر فراکسيون به زيان کل جنبش کردستان، امر دمکراسی در جامعهی ايران و حتی زندگی درون حزبی در احزاب کردستان و خود کومهله است. بنابراين بايد تضييقات اعمال شده را محکوم نمود و از دگرانديشان درونی حزب کمونيست ايران، صرف نظر از اينکه در مورد افکار و مطالبات آنها چگونه میانديشيم، قاطعانه دفاع نمود. من چند سالی پيش به يکی از رفقای حکا گفتم که بايد از آن جرياناتی ترسيد که داعيه "آزادی بدون قيد و شرط سياسی" را دارند. امروز میبينيم که اين حزب مدعی "آزادی بدون قيد و شرط" آزادی با قيد و شرط را نيز قبول ندارد و چون اسلام ناب محمدی تسليم و کرنش بيش نمیخواهد. رفقای معترض درون اين تشکيلات بايد بدانند که تنها نيستند و افرادی در جامعه دقيقا اين تحولات و اجحافات را دنبال و صد البته افشا میسازند. همچنين از پارههای ديگر کومهله نيز انتظار میرود که نگذارند که "رهبران" اين تشکيلات اين صداهای اعتراضی را خفه کنند. اين تشکيلات بايد يقين داشته باشد که در آينده اين اعمالش بيشتر از اينها زير ذرهبين رود و فشار افکار عمومی کردستان بر آنها افزايش يابد و انزاوی آن بيش از پيش گردد. متأسفانه قرائن حاکی از انشعاب قريبالوقوع ديگری در اين حزب میباشند و اين قبل از هر چيز بيانگر عدم وجود دمکراسی و آزادی درون حزبی در اين تشکيلات است. احزابی که قادر نباشند روابط درونتشکيلاتی سالم و دمکراتيک داشته باشند و با مخالف و دگرانديش درونی متمدنانه تعامل کنند، يقينا در جامعه نيز چيزی جز استبداد و ديکتاتوری را برپا نخواهند نمود. ميزان پايبندی احزاب اپوزيسيون را نه بر پايهی ادعاهايشان، بلکه بايد بر اساس مناسبات درونتشکيلاتیشان سنجيد و الحق احزاب ايرانی و کردستانی سابقهی چندان درخشانی از اين لحاظ ندارند. با اين مقدمه و هشدار نامهی سرگشادهی مورد بحثم به آقای حسن رحمانپناه را در بخش "مشروح مطلب" در اختيار علاقمندان خواهم گذاشت. لازم به ذکر میدانم که اين نامه را برای سايت رسمی حزب کمونيست ايران فرستادم و طی توضيحی از آنها خواهش نمودم آن را بعنوان نظر يک علاقمند به سرنوشت اين تشکيلات در آن منتشر سازند. آنها حتی خود را به ظاهر نيز مکلف به رعايت اصول دمکراتيک و بديهيات اخلاقی نکردند و به همين دليل نه نامه از سوی آنها منتشر شد و نه پاسخی ـ رسمی و غيررسمی ـ گرفتم. اين هم از "آزادی بدون قيد و شرط" ادعايی حضرات حزب کمونيست ايران و شمايی از جامعهای که میخواهند برايمان تدارک ببينند! |
||||||
96 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
پيرامون گفتگوی آقای رضا پهلوی: مصاحبة شما، پيام ما |
ديـالـوگ |
|||||
ناصر ايرانپور اخيرا آقای رضا پهلوی در چهارچوب مصاحبهای با آقای ميبودی حول برخی مسائل و از جمله فدراليسم اظهارنظر نمودند. مضمون سخنان ايشان در اين گفتگو مرا ترغيب به نوشتن سطور ذيل در سايت "بروسکه" و ارسال نامهای به ايشان نمود که در بخش "مشروح مطلب" ملاحظه میفرمائيد. مصاحبهی آقای رضا پهلوی را قابل تأمل يافتم. هر چند مفاهيم بکار رفته در آن از نظر من از دقت کافی برخوردار نبودند و برخی از آنها از بار ايدئولوژيک معينی برخوردارند که خود را در تعارض با آن میبينم. اما با اين وصف از آنجا که مضمون اصلی اين پيام ايشان بر اقرار بخشا شفاف به اشتباهات و خطاهای گذشته، ضرورت ايجاد تغييرات بنيادی در ساختار سياسی ايران از تمرکز تاکنونی به فدراتيو، تقسيم برابر درآمدهای ايران و از اين قبيل است و اين تغيير رويکرد و گفتمان در تعارض با نگرش سلطنت طلبانی قرار دارد که به قول خود آقای رضا پهلوی "کاتوليکتر از پاپ" هستند، آن را جدی میگيريم. اين رويکرد جديد ايشان ما را ترغيب به گشايش ديالوگ با ايشان نموده است، چه ما بنا را بر صادقانهبودن اين کلام قرار میدهيم، بدون اينکه البته برای ايشان نيز چک سفيد صادر کنيم و خود را "ايرانی"تر از وی بدانيم. نکتهای که میتواند محور اصلی گفتگوی ما با ايشان و همفکران ايشان باشد اين است که وی در ارتباط با نظام جمهوری يا سلطنت خواهان رفراندوم است و به درستی تأکيد میکند که قبل از اينکه رأی گرفته شود، بايد روشن شود که ماهيت اين نظامی که ما بر له يا عليه آن رأی میدهيم، چه خواهد بود. اتفاقا خود ما نيز در ارتباط با ماندن يا نماندن در ايران چنين رويکردی داريم؛ يعنی برای گزينش يکی از اين دو رفراندوم میکنيم و اما قبل از اين رفراندوم میخواهيم بدانيم که در نظام ايدهآل آنها (جمهوری يا پادشاهی) ما چه جايگاهی در ساختار سياسی، اقتصادی، قانونگزاری، قضايی، فرهنگی، نظامی، ... خواهيم داشت. آری، ما نيز در همهپرسیای که تنها حق رأی "آری يا نه"، بدون روشن شدن ماهيت رژيم و "زير چتر" نيروهای مسلح داشته باشيم، شرکت نخواهيم نمود و اگر چنين حالتی پيش بيايد، آن را به مثابة رد مطالبات برحق مردم خود و برقراری مجدد نظام جور و ستم تلقی میکنيم و آن هنگام است که ديگر تلاشی در خصوص تغيير نظام سياسی ايران نخواهيم نمود، بلکه ترک آن را در برنامهی روز خود قرار خواهيم داد. اين پيام صريح و شفاف ما است و خواهد بود. اما به همين شفافيت نيز میگوئيم: چنانچه نظام سياسی ايران از مختصاتی برخوردار باشد که آقای رضا پهلوی در اين مصاحبه و در چندين مصاحبة ديگر از بخشهايی از آن سخن گفته است، بديهی خواهد بود که در بنای آن، در برقراری يک ايران آزاد و آباد و دمکراتيک و فدرال (جمهوری يا پادشاهی)، شرکت خواهيم نمود. بنابراين برخورد ما به مقولة جمهوری يا پادشاهی، نه ايدئولوژيک، بلکه از زاوية رعايت اصول دمکراسی تفاهمی و توافقی در کشور چند مليتی، برقراری يک نظام فدراتيو و تأمين منافع ملی خلقمان میباشد ـ نه چيزی کمتر و نه چيزی بيشتر. آلمان فدرال، 8 دسامبر 2008 |
||||||
95 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
ملاحظاتی پيرامون اعلام موجوديت »فراکسيون فعاليت تحت نام کومهله» |
نــظــر |
|||||
ناصر ايرانپور
"حزب کمونيست ايران" نيز درگير يک جدل حاد درونی است. اين جدل هنوز به بحرانی فراگير تبديل نگشته است، آن هم به ويژه به اين دليل که جناحهای رودررو تا اين لحظه از برخورد هيستريک با يکديگر پرهيز جستهاند. به احتمال زياد تنشهای غيرمتعارف چند سال اخير صفوف کومهله نيز در تعامل آنها با همديگر نقش بازی نموده و آنها را محتاطتر نموده است. همچنين به نظر میرسد که طرفی میخواهد با گامهای آهسته و اما پيگير بيشترين نيرو را با خود همراه سازد و طرفی ديگر نيز درصدد است با نرمش و زيگزاگها و فرمولهای مبهم آنها را مهار کند و بهانه و ميدان لازم را به آنها ندهد. اما گمان نمیرود که اين جدل علنیشده به بحرانی مزمن فرانرويد. چرا که بحث تنها بر سر سمتگيری سياسی حول اين يا آن موضوع معين نيست، بحث چپ و راست هم حتی نيست، بلکه بر سر مشروعيت و عدم مشروعيت، بقا يا عدم بقای تشکيلات "حزب کمونيست ايران" چه به لحاظ ايدئولوژيک و سياسی میباشد و چه به لحاظ تشکيلاتی: گروهی از کادرها و اعضای اين حزب برآنند که اين حزب بايد از ح. ک. ا. به کومهله و همانطور که عملا چنين است بطور رسمی نيز از "سراسری" به "کردستانی" تبديل گردد و فعاليتها منبعد تحت نام کومهله صورت گيرد و دوم اينکه انحرافات و خطاهای تشکيلات در ارتباط با سوسياليسم و به ويژه مسألة کردستان تصحيح گردند. انتقادها به اينها محدود نگرديده و منش کار تشکيلاتی و عدم وجود دمکراسی درون حزبی نيز به چالش کشيده شده است. چنانچه بخواهم معضل هويت و سخن منتقدان درون اين حزب در اين خصوص را به اجمال بازگو نمايم، بايد بگويم که به عقيدة اين دوستان: کمتر کسی در عرصة ايران اين حزب را بعنوان حزبی "سراسری" محسوب میکند و بيشترين تعداد آن را "حزب کمونيست کومهله" مینامند و جالب اينکه کمتر کسی هم در کردستان آن را حزبی کردستانی محسوب مینمايد. به عبارتی ديگر اين حزب با اين نام و نشان و مواضع هم در عرصة سراسری و هم در عرصة کردستان مشکل مقبوليت و مشروعيت دارد، لذا قادر نيست به رسالت خود نه در کردستان و نه در بعد سراسری عمل کند. اين عصارة انديشة آنانی است که خواهان تبديل شدن ح. ک. ايران به کومهلة کردستانی هستند. آنچه در اين بخش از اين قلم میخوانيد ملاحظات کوتاهی است بر اين تنش. |
||||||
94 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
هويت کُردی در تعارض با هويت ايرانی؟ ناصر ايرانپور |
گفتگو |
|||||
'کُرد هستی يا ايرانی؟"، "اول کُرد هستی يا ايرانی؟" تصور میکنم کمتر کُرد سياسی ايران را میتوان يافت که با يکی از اين دو پرسش از سوی ايرانيان غيرکُرد روبرو نشده باشد: منشاء اين پرسشها کجاست؟ انگيزه و دليل طرح آنها چيست؟ آيا اساساً طرح اين پرسشها اشتباه نيست، پارادوکس نيست؟ چگونه بايد به آنها پاسخ داد؟ آيا دو واژهی "کُرد" و "ايرانی" مفاهيمی روشن هستند و همهی ما درک يکسانی از آنها داريم؟ همهی اين پرسشها پاسخ میطلبند، چه که پاسخ به آنها پاسخ به چيستی و کيستی خودمان است، ترسيم خودشناسی و هويت خودمان است، هويتی که در يکی دو دههی اخير دستخوش بحرانهاي عديدهای بوده است. عوامل مختلفی در پيدايش اين بحران نقش داشتهاند منجمله شرايط نو جهانی و جهانیشدن بسياری از پديدهها، زوال دولت ـ ملتها، حاکميت يک نظام اسلامی در ايران و بهويژه رشد خودآگاهی ملی در مناطق غيرفارسنشين ايران. برخی در ايران آن را "بحران هويت قومی" مینامند که صدالبته برعکس آن صادق است. آنچه در ايران بيش از پيش به چالش کشيده است سياستهای تاکنونی يکسانسازی ملی و قومی و فرهنگی و زبانی، در يک کلام آسيميلاسيون و شووينيسم بوده است. اتفاقاً طرح پرسش فوق نيز از همينجا سرچشمه میگيرد. به فراخور بضاعت اندک خود و از منظر خود تلاش نمودهام دريچهای کوچک بر اين بحث مهم بگشايم که به اعتقاد من نقش مهمی را در نظام سياسی آيندهی ايران و سمتگيری نيروهای سياسی "سراسری" و 'ملی" (مربوط به کُرد و آذری و بلوچ و ترکمن و عرب ايران) ايفا خواهد نمود. بحث من در اين نوشتار اين است که من کُرد خود را "ايرانی" به مفهومی که تاکنون تجويز و ديکته شده است نمیدانم، در عين حال خود را ايرانی میدانم به آن تعبيری که خود از ايران و ايرانی دارم. قرائت تجويز شده از ايرانی مرا فرعی و محلی و قومی و تنها خود را ملی و اصيل و شايسته دولتداری میداند. اين قرائت در ذهنيت و روان من از ايران يک کشور "ديگری"، يک کشور بيگانه، يک کشور استعمارگر میسازد و نه خانهای که چون شهروند کاملاً برابر حقوق به آن تعلق دارم. پاسخ من به اين تبعيضات هويتطلبی مستقل و استناد به حق تعيين سرنوشت فردی و گروهی است، چرا که اکنون ديگر آن قدر قائم به ذات هستم که نخواهم در چهارچوب کشوری زندگی کنم که در بهترين حالت انسان درجه دوم باشم، آن هم تنها به اين دليل که به يک گروه زبانی و مذهبی معين تعلق ندارم. ادامهی چنين وضعيتی تنها میتواند باعث تقويت انگيزه در من برای تبديل حق تشکيل دولت ملی به يک مطالبهی معين و مبارزاتی در اين راستا و هويت سياسی کردی به کلی مستقل از هويت ايرانی گردد. بحث حاضر گفتگويي است بين دو "ايرانی" از لحاظ فلسفی همخانواده و اما از لحاظ ملی ـ قومی متفاوت که میکوشند موضوع مربوطه را از منظرگاه خود مورد کاوش قرار دهند. |
||||||
93 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
استقلال کردستان، مطالبه يا حق؟ |
تحليل |
|||||
نـاصـر ايـرانـپـور در پی ديالوگی که بين من و آقای فرخ نعمتپور در جريان بود، شخص محترمی به نام "راز" تفسيری در سايت "رنسانس" نوشتند و خود نيز در يکی دو ايميل که دريافت داشتم با اين پرسش روبرو شدم که آيا من خواست "استقلال کردستان بزرگ" را مطرح نمودهام که آقای نعمتپور آن را مورد چالش قرار داده است. آنچه در پی میآيد پاسخ کوتاه من است به ايشان. در اين پاسخ تأکيد میکنم که من معتقدم که کردستان هم در چارچوب حق تعيين سرنوشت خود حق جدايی و تشکيل دولت مستقل خود را دارد، اما تأکيد بر اين حق الزاما به مفهوم مطالبهی آن نيست. به اعتقاد من مردم ما بايد با اين درک و برداشت بار آيند که چيزی برای مستقل شدن از خلقهای مبارز ديگر کمتر ندارند و چنانچه به حقوق تضييقشدهی خود دست نيابند، ابايی از مطالبهی آن ندارند. در عين حال که ما آگاهانه میخواهيم در ساختن يک ايران آزاد و آباد و دمکراتيک و صدالبته فدرال مشارکت کنيم. چنانچه اين امر ميسر گردد، حق استقلال به مطالبة مبارزاتی مشخص روز تبديل نخواهد شد و اين امر بهخودیخود موضوعيت خود را از دست خواهد داد. اما اگر بنای چنين ايرانی ميسر نگردد، لاجرم بايد ره ديگری که چيزی جز استقلال نيست را پیگيريم. نه ماندن در ايران را به هر بهايی میخواهيم و نه گسست از آنرا. در يک کلام: آنچه که میخواهيم استعمارزدايی از کردستان است. اگر اين امر در ايران ميسر شد، چه بهتر. در غيره اينصورت، در خارج از آن. اين جان کلام تفکر من در خصوص استقلال يا عدم استقلال کردستان ايران است، نه چيزی کمتر و نه چيزی بيشتر. |
||||||
92 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
مێديای ئازاد، مێديای ههموو کهس؟! تێبينیيهکی کورت لهسهر وتاری کاک خاليدی محهمهدزاده له ژێر سهردێڕی "میدیای ئازادو چاوهروانیه ئایدئۆلۆژییهكان (2)" |
||||||
ناسر ئێرانپوور کاک خاليدی محهمهدزاده، چالاکی بواری رۆژنامهوانی، باسێکی له ماڵپهڕی "بۆڕۆژههڵات" ههيه لهسهر مێديای ئازاد. ناوبراو دهڵێ که دهبێ خۆ له چاوهڕوانييهکانی ئيدئۆلۆژيکی حيزبی و حکومی له مێديا دوورخهينهوه. کاک خاليد سێ ڕهوتی ئيدئۆلۆژيکی مارکسيستی، ناسيۆناليستی و ئيسلاميستی دهستنيشان دهکات و دهڵێ که مێديای ئازادی کورد دهبێ ئی هيچ يهک لهم لايهنانه نهبێ و له ههمان کاتدا ئی ههمووان بێ، بهم مانايه که ههموو بيرێک دهبێ بۆی ههبێ له مێديای ئازاد بڵاو بێتهوه. من لهگهڵ ئهم بۆچوونهی کاک خاليد ههم، بهڵام به تێڕوانين و تێبينیيهکی خۆمهوه: من پێم وايه که1) کۆمهڵگای ئێمه تهنيا ئهم ڕهوتانهی تێدا نيه (کهم نين ئهوانهی که خۆيان نه به مارکسيست دهزانن، نه به ناسيۆناليست و نه به ئيسلاميست و نه تهنانهت سهر به ئيدئۆلوژێکی تايبهتين، بهڵکوو خۆيان تهنيا وهک "دێمۆکرات" ناوزهد دهکهن)، 2) مێديای ئازاد مێديای بێ دهرکه و دهروازه و بێ پرێنسيپی تهنانهت سياسیش نيه. له ڕوانگهی منهوه نه له هيچ کۆمهڵگايهک "ئازادی بێ شهرت و مهرج" ههيه و نه مێديايهکی بێ چوارچێوه. چهمکی "ئازادی"ش به واتای وهی نيه که ههر کهس ههر چی به مێشکی داهات بيڵه و بيکا. "ئازادی" مافی پێشلکردنی ماف و ئازادی مرۆڤ و لايهنی ديکه نيه. ههر بهم پێيه مێديای ئازاد دهبێ تهنيا بڵاڤۆکی بيری ئازاد بێ و نه ئازادیکوژ. کهوايه نه ههر بۆچوونێک دهبێ بڵاو بێتهوه و نه ههر لايهنێک دهبێ ئهو ههل و دهرفهتهی ههبێ که له تريبونی ئازاد کهڵک وهرگرێ، بهتايبهتی ئهوانهی که بيرکوژی دهکهن و لهم جێگایهی دهستيان بڕوا، ژيانی سياسی و رۆژنامهوانی و تهنانهت جهستهييشت پێ ناهێڵن. به کورتی ههم دهبێ له وانه بترسێین که قسه له "ئازادی بێ قهيد و شرت" دهکهن، ههم له وانه که به بيانوی سووننهت و نهريت و فهرههنگ و دين و ئايين ئازادی دهربرينی بيروبۆچوون پێشێل دهکهن. کهوايه ههموو بيرێک له سهر ههموو شتێک (حکومهت، حيزب، دين، ...) دهبێ بتوانێ بڵاو بێتهوه، جگه ئی ئهم کهسانهی که ئازاديان گهرهکه بۆ وهی که پێش به ئازادی بيروڕا دهربڕين به بيانووی جۆراجۆر بگرن. ئهم کورته باسهی من تێڕوانينێکه له سهر ئهم نووسراوهی کاک خاليدی محهمهدزاده. |
||||||
91 |
ژماره بابهت: |
|
|
درێژهی بابهت: |
»ناسيوناليسم ايرانی« خوب؟ »ناسيوناليسم کُردی« بد؟ پاسخی کوتاه به جوابيهي آقاي فرخ نعمتپور تحت عنوان "مفسري فاقد فاکت" |
نــقــد |
|||||
ناصر ايرانپور
آقای فرخ نعمتپور پاسخی به نقد من نوشتند و در سايت "رێنسانس" انتشار دادند. وی در اين جوابيه میفرمايند که من بدون فاکت صحبت نمودهام و دقت لازم به خرج ندادهام. در اين ارتباط نقلقولهايی از چند رسانه را بعنوان "فاکت" آوردهاند، مبنی بر اينکه هيلری کلينتون همة ايران را تهديد به نابودی کرده است. آقای نعمتپور در اين مقاله همچنين اذعان میدارند که ايران را 'ملت واحدی" میدانند، اعتقاد به چند ملتی بودن ايران ندارند و بر آن است که پروسهی "دولت ـ ملت" که در ايران آغاز شده، پروسهای ضرور و درست بوده است، هر چند که با نواقصی همراه بوده است. ايشان همچنين ناسيوناليسم به قول خودشان "قومی" خلقهای ايران را رد و به جای آن ناسيوناليسم "ايرانی" را پيشنهاد میکنند که به اعتقاد من تاکنون چيزی جز ناسيوناليسم فارس نبوده است. نوشتهی حاضر نقدی است بر مطلب دوم ايشان. |
||||||
90 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
کردستان در جنگی که حکومت اسلامی برافروزد شرکت نخواهد کرد! ـ پيرامون نوشتهی آقای فرخ نعمتپور تحت عنوان »تهديد خانم کلينتون و سکوت احزاب کردی!« ـ ناصر ايرانپور |
نـقـد |
|||||
آقای نعمتپور يکی از فعالان سياسی کردستان و ايران در خارج از کشور میباشد که هر از چندگاهی مقالاتی را در نشريات چاپی و الکترونيکی منتشر میسازد. ايشان در نوشتهای کوتاه احزاب کردستان ايران را ملامت کردهاند که چرا در قبال "تهديدات" خانم هيلری کلينتون بر عليه ايران سکوت کردهاند. پاسخ من نيز به ايشان اين است که اولاً ژستهای انتخاباتی درون تشکيلاتی حزب دمکرات آمريکا را هنوز نمیتوان جدی گرفت، چه رسد به اينکه برعليه آن اعلاميه صادر نمود. دوماً ايشان به تهديدات "جمهوری" اسلامی پاسخ داده و گفته اگر اين حکومت به اسرائيل حملهی اتمی کند، آن را نابود میسازد. سوماً اين تهديدات متوجه تنها دولت ايران است و نه مردم ايران. چهارماً کردستان در جنگی که حکومت اسلامی ايران با اهداف غيرمردمی خود برافروزد شرکت نخواهد نمود. پنجماً آقای نعمتپور در ارتباط با سناريو و عواقب همچون جنگی به صورت حيرتانگيزی اغراق نموده و سخن از "نابودی هفتاد ميليون نفر" رانده است. ششماً ادبيات و ترمولوژی بکار رفته از سوی ايشان ادبياتی راستگرايانه و ناسيوناليستی و سلطنتطلبانه است و هفتماً ايشان با اين گفتار کوتاهش گرايش خود به طيف راست و وداع با چپ را به نمايش گذاشته است. با اين چکيده توجه خوانندگان را به مشروح مطلب جلب مینمايم. |
||||||
89 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
ماڵپهڕی "بۆرۆژههڵات" و چهند پێشنيار |
|||||
نـاسـر ئـێـرانـپـوور چهند ڕۆژ لهمهو بهر دهستهی نووسهرانی ماڵپهری "بۆرۆژههڵات" بهسهريان کردمهوه و له نامهيهکدا له ڕێکهوتی 04.05.2008 پرسياريان لێکردم که كاركردی یهكساڵی ڕابردووی سایتهکهيان چۆن ههلدهسهنگێنم و داوایان لێکردم كهموكوورییو لاوازییهكانی دهستنیشان بكهمو هاوكات ئاماژه به خاڵه بههێزهكانی سایتهکه بکهم. ههروهها بانگێشت کرام که ئهگهر پێشنیارێكم بۆ كاركردی ساڵی داهاتووی سایتهکه و يان ههر سهرنجێكی دیكهم ههيه، بۆيان باس بکهم. منيش به خۆشی و پێزانينهوه ئهو داوايهم قهبووڵ کرد و تێبينێکانی خۆم هێنايه بهر باس که لێرهدا دهيان بينن. |
|||||
88 |
ژماره بابهت: |
|
بـڕوانـه: |
»تلاش« در تلاش چيست؟ ـ حاشيهای بر مصاحبة مجلة »تلاش« با آقای عبدالله مهتدی، دبير کل حزب کوملة کردستان ايران ـ |
تحليل |
|||||
نـاصـر ايـرانـپـور در جامعة از لحاظ ملی و قومی چند بافتی ايران يکی از پارادايمها و سنجههای مهم دمکراتيسم و پايبندی به دمکراسی (در کنار برخورد با آميزهی دين ـ سياست، حقوق زنان) تعامل با حقوق مليتهای ساکن ايران میباشد. به عبارتی ديگر گذر به دمکراسی از کانال حل ستم و مسألهی ملی در ايران میگذرد. هيچ جريان، رسانه، شخصيت و حاکميتی را نتوان يافت که قادر باشد باورمندانه ادعای پايبندی به اصول دمکراسی را بکند، اما نسبت به اين معضل بیتفاوت باشد، چه رسد به اينکه منکر وجود آن شود. بنابراين از نظر من ملاک و ميزان دمکرات بودن و نبودن اپوزيسيون به ويژه همين امر است و نه تعارض صوری با حکومت. چه بسا هستند کسانی که ظاهرا با "همه چيز" حکومت اسلامی ايران مخالفند و به قولی سايهی وی را با تير میزنند، اما نه تنها با رويارويی آن با حقوق به يغمارفتهی مردم غيرفارس ايران و سرکوب جنبشهای ملی مشکلی ندارند، بلکه حتی در امر تعارض و ستيز و کينهورزی با حقطلبی مردم اين مناطق گوی سبقت را از حکومت اسلام نيز ربودهاند و گستاخانهتر به ترويج شووينيسم میپردازند. اين دسته از "اپوزيسيون" (که غالبا در رؤيای احيای نظام سلطنتی هست) در بهترين حالت برای مردم غيرفارس ايران فرقی با نظام سياسی بناشده بر اساس شووينيسم ملی و قومی و دينی و حتی جنسی ندارد، حتی بخشی از آنانی که صفات 'دمکرات" و "لائيک" را نيز يدک میکشند. يکی از نمونههای متعدد چنين "اپوزيسيون" روشنفکرنمايی مجلة "تلاش آنلاين" میباشد که با آقای عبدالله مهتدی، روشنفکر و مبارز کرد، مصاحبهای را صورت داده است. توجه خوانندگان را به تفسيری پيرامون اين گفتگو جلب میکنم. (برای مطالعة مصاحبة مورد بحث به سايت نشرية مزبور به آدرس talashonline.com و جهت آشنايی بيشتر با سمتگيری سياسی آن در اين حوزه به شمارهی 25 آن که موضوع محوریاش مليتهای ايران میباشد، بويژه به سرمقالة سردبير آن مراجعه نمائيد.) |
||||||
87 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
فێدڕاليسم، کێشهی "ئازهربايجانی ڕۆژئاوا" و چهند تهوهری تر |
|||||
نـاسـر ئـێـرانـپـوور هۆيهکانی دامهزراندنی فێدڕاليسم چين؟ ئايا ستراتيژی نهتهوايهتی ئێمهی کورد دهبێ سهربهخۆيی بێ يان فێدڕاليسم؟ دژوارييهکانی فێدڕاليسم له ئاست کێشهی "ئازهربايجانی رۆژئاوا" چين؟ چۆن له مهڕ پێکهاتنی "ئوستانی موکريان" بيردهکهمهوه؟ قهيرانی ناو حێزبهکانی کوردستانی رۆژههڵات چۆن دهبينم؟ ئهمانه و چهند تهوهری تر ناوهڕۆکی پرسيارهکانی خوێنهرانی ماڵپهڕی "بۆرۆژههڵات" له منن که تێکۆشاوم وڵاميان بدهمهوه. |
|||||
86 |
ژماره بابهت: |
|
بـڕوانـه: |
تزهايی در مورد هويت و زبان |
ترجمه |
|||||
نگارش پروفسور دکتر ميشائيل متسلتين (وين) ـ برگردان ناصر ايرانپور ما چگونه هويت خود را اخذ میکنيم؟ "ديگران" چه نقشی در هويتيابی ما دارند؟ شکلگيری هويت در ملتها چگونه صورت میگيرد؟ آيا "هويت ملی"، آنطور که القاء میشود و زيربنای "دولت ملی" قرار میگيرد، پديدهايست طبيعی و خودبهخودی يا حاصل ساخت و پرداخت بابرنامهی برخی از نخبگان سياسی دولتهای به اصطلاح "ملی" میباشد؟ جايگاه و نقش زبان در آن کجاست؟ ... همة اين پرسشها موضوع تأملات علمی نويسنده و مقالهی حاضر میباشد. |
||||||
85 |
شماره مطلب: |
|
|
مشروح مطلب: |
بێدهنگی بشکێنين! ناصر ايرانپور |
دهبێ بزانين که سهرکهوتنی حکومهتی تورکييه لهم هێرشانه سهرکهوتنی ميليتاريسم و شووينيسم و فاشيسمه به سهر بزووتنهوهی مافخوازانه و ڕهوای کورد به گشتی. له ههموومان دياره که مهبهستی حکومهتی تورکييه بهتايبهتی کوردستانی باشووره و "دهستکهوتهکانی". ئهم هێرشه ههروهها وڵامی ژنراڵهکانی تورکييهيه بۆ ديپلۆماسی نێونهتهوهيی کورد (سهردانی سهرۆک وهزيری حکومهتی ههرێم بۆ کۆريای باشوور، ...) و ههڕهشهيهکه له جێبهجێکردنی ماددهی سهدوچلی دهستوری عێراق، ههرچهند نابێ بيرکهينهوه که به جێبهجێکردن و نهکردنی ئهم مادده ياساييه ههڕهشهکانی تورکييه له سهر کورد کۆتايی پێدێ؛ ئهم ههڕهشانه دهمێنن و ئێمه دهبێ بيرێکی درێژخايهن و بنهڕهتيتريان بۆ بکهينهوه، بهتايبهتی له ڕێگای داڕشتن و پهيڕهوکردن و نهادينهکردن و سهلماندنی بيرۆکه و ستراتيژێکی ڕوون و پتهوی نهتهوايهتی. چهکی ئێمه دهبێ پێش ههموو شتێک مشوور و وشياری نهتهوايهتی دێموکراتيک بێ. بهڵام لهم قۆناغهدا و له بهرامبهر ئهم هێرشه بهرفراوانهی ئێستای تورکييهدا پێويستيمان به بهربهرهکانێکی به پهله و کوتوپڕی مهدهنی ـ سياسی و ديپلۆماسی بههێز به پشتبهستن به ڕای گشتی و شهقامی کوردی و هێزی جهماوهری ناو کوردستان و کوردی تاراوگه ههيه. دهبێ تێبکۆشين ئهم هێرشه شکست بێنێ. |
84 |
ژماره بابهت: |
|
|
درێژهی بابهت: |
به بهانهی سالگرد انقلاب بهمن 1357 بر عليه فراموشی |
موضع |
|||||
ناصر ايرانپور ديروز 22 بهمن بود و 29مين سالگرد انقلاب ايران در سال 1357. هويت اين انقلاب چه بود؟ آن را بايد با چه صفاتی توصيف نمود؟ چه ويژگيهايی را بايد و يا میتوان به آن منتسب نمود؟ جايگاه تاريخی آن کجاست؟ ترقيخواهانه بود يا ارتجاعی؟ آيا بايد آن را گرامی داشت و يا بايد بسان برخی آن را "روز عزای ملی" قلمداد نمود؟ آيا اين انقلاب انقلابی ايدئولوژيک و "اسلامی" بود يا اجتماعی و مردمی؟ اينها پرسشهايی هستند که نيروهای حکومتی و اپوزيسيون هر کدام از منظر خود به آن پاسخ میدهند. در اين سياهه تلاش میشود که اين رويداد از منظر راقم اين سطور نيز مورد تحليل قرار گيرد. |
||||||
83 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
در راه دستيابي مشترک به تبييني نوين از هويت ملي چند نامه و يک توضيح پيرامون مقالهای به قلم آقاي "سمکو رحيمي" تحت عنوان "دلهرهي عليرضا نوريزاده از مطرح شدن خواستههاي واقعي ملت کرد در کنگرهي چهاردهم حزب دمکرات کردستان" |
||||||
ناصر ايرانپور چند روز پيش، از سوي شخصي به نام آقاي "سمکو رحيمي" مقالهاي تحت عنوان فوقالذکر در سايتهاي انترنتي انتشار يافت که در آن، نويسنده به شيوهاي ناشايست نظرات آقاي نوريزاده را به "نقد" کشيده و به آقاي سيروس ملکوتي، مجري و مسئول بخش فارسي تلويزيون تيشکتيوي، نيز ـ باز به شيوهاي زشت ـ تاخته بودند. من طي سطوري در بخش "نظر بدهيد" مربوط به همين مقاله به زباني صميمانه آقاي رحيمي را به سبب مضمون و لحن مقاله مورد شماتت قرار داده و از وی دعوت نمودم، به جای اين پرخاشگريها بحث مشخص خود را ارائه دهند. اما در پي آن آقاي رحيمي مطلبي را در همان بخش مربوط به نظرات خوانندگان خطاب به من نوشتند که لحني غيرمؤدبانه و تهاجمي داشت. من اين مطلب ايشان را نيز بي پاسخ نگذاشتم و طي نامهاي که براي سايتهايي چون "رێنێسانس" فرستادم، آقاي رحيمي را به چالش کشيدم، چرا که معتقدم که چنين برخوردهايي قبل از اينکه به لغزشهاي رفتاري يک شخص برگردد، نمود بارز بحران و تشتت فکري عموميتر در بين روشنفکران کُرد ميباشد که لازم است با بحثهای پايهای و تبيين هويت ملی و مبارزاتی نوين برای خود بدون تاختن به اين يا آن ملت و قوم و مردم و روشنفکران آن مرتفع گردد، چه که در غير اينصورت عواقب ناگوار آن متوجه مردممان خواهد بود. اين سطور تنها فراخوانی است به بحثی انتزاعی و نه خود بحث. در آينده تلاش میکنم به فراخور بضاعت اندک خود تأملات خود را حول جنبهای از اين موضوع بر روی کاغذ آورده و در اختيار علاقمندان قرار دهم. به باور من اين مسأله از اهميت بسزايی برخوردار است، چرا که بدون آن يافتن مسير و افق روشن بسی دشوار خواهد بود. |
||||||
82 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
مـعـضـلـي بـه نـام »پــرچــم ايــران« |
موضع |
|||||
نــاصـر ايــرانــپـور چند روز پيش در يکی از سايتهای انترنتی خبری درج شده بود مبنی بر اينکه در نروژ قرار بر اين بوده به ابتکار سازمان »عفو بينالملل« تظاهراتی با هدف اعتراض به اختناق در ايران و اعلام همبستگی با دانشجويان در بند برگزار شود که برای شرکت در آن اعضا و هواداران چند طيف مختلف سياسی، از جمله احزاب کردستان ايران و »حزب مشروطة ايران«، فراخوان داده بودند. گويا برای اينکه اين اجتماع منتسب به يک گروه خاص سياسی نگردد، قرار بر اين بوده که از آوردن شعار و پلاکارد و پرچمی که نشاندهندة جهتگيری معينی باشد، خودداری گردد. اما برخلاف قرار و مدارها طرفداران »حزب مشروطة ايران« پرچم به قول خودشان »سه رنگ ايران« (متعلق به دوران پهلويها) را آوردهاند و حتی پس از فراخوان و اعتراض کردهای شرکتکننده در تظاهرات از جمعکردن آن خودداری ورزيدهاند و همين مسأله باعث گرديده که بخش بزرگی از هواخواهان احزاب کردستانی اجتماع را ترک کنند. مطلب حاضر يادداشت کوتاهی است بر اين موضوع. |
||||||
81 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
مشارکت دمکراتيک بر بستر غيردمکراتيک؟ ـ ملاحظاتی کوتاه پيرامون مقالة «در ميان برزخ» به قلم آقای دکتر صلاحالدين خديو ـ |
تحليل |
|||||
نـاصـر ايـرانـپـور از پژوهشگر و صاحبنظر فرزانه، آقای دکتر صلاحالدين خديو، مقالة زيبايی تحت عنوان «در ميان برزخ» را در سايت وزين «بــۆ ڕۆژهــهڵات» مطالعه نمودم. وی با قلم متين و انديشهورزی ژرف خود به درستی به يکی از گرههای حيات سياسی ما پرداخته و در تلاش چارهانديشی برآمده است. بطور اجمال گفته شود که وی ـ چنانچه مقصود ضمنی ايشان را درست برداشت نموده باشم ـ بر اين باور است که شايسته است ما خود را از اين برزخ انفعال و تقابل برهانيم و در جستجوی راههايي برای مشارکت سياسی و فعال شدن در حيات سياسی خودمان در داخل کشور ـ با وجود دشواريهای غيرقابل انکار موجود ـ باشيم. من معتقد هستم اين کار، اگر چه به لحاظ تجريدی درست و ضروری است، اما به لحاظ پراکتيکی (وجود ساختارهای بستة حاکميت سياسی مطلقگرا و توتاليتر) تقريباً غيرممکن است. (برای مطالعة قابل توصية تحليل آقای دکتر خديو به بخش "ديدگاهها" در همين سايت مراجعه فرمائيد.) |
||||||
80 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
ههڕهشهی دهوڵهتی تورکييه و پێويستی بهربهرهکانی نهتهوايهتی کورد |
|||||
نـاسـر ئـێـرانـپـوور وێدهچێ بهم هێرشانهی دووایی حکومهتی تورکییه بۆ سهر بنکهکانی پارتی کرێکارانی کوردستان له بناری قهندیل و ناوچهکانی تری ههرێمی باشووری کوردستان ههڕهشهی ئهو وڵاته له سهر بزوتنهوهی رزگاریخوازی کورد به گشتی پێی نابێته قۆناغێکی تر. به بڕوای من تايبهتمهندی ئهم قۆناغه بههێز بوونی بهرهی تورکييهيه و لاواز بوونی بهرهی کورد: ئهم حکومهته قهت به ڕاده و بهرفرهوانی و ڕاشکاوی و بێدهنگی ڕای جیهانی ئێستا نهیتوانی بوو هێرش بکاته سهر نهیارانی کوردی خۆی و تهنانهت سنووریش ببهزێنێ و ببێته مهترسییهک بۆ سهر خاکی باشووری کوردستان؛ له بهرامبهردا هیچ کات کورد له ئاستی نێونهتهوهییدا به ڕادهی ئێستا بێ دۆست و پشتیوان نهبووه؛ ههروهها هیچ کات هێزی سیاسی کورد و بهتایبهتی ڕای گشتی کورد وهک ئێستا بهربڵاو و لهپهڕاوێز و بێ دهنگ و بێ دهسهڵات نهبووه... پێویسته له هۆ و هۆکار و ئاکامهکانی ئهم دۆخه و ههروهها ئامراز و شێوهکانی بهربهرهکانی له گهڵ ئهم ههلومهرجه نالهباره بۆ کورد بکۆڵدرێتهوهو تۆژینهوهو لێدوانو مشتومڕی لهسهربکردرێ. به بڕوای من تهنیا به دارشتنو پهیڕهوکردنی ستراتیژێکی »نهتهوایهتی« نوێو هاوچهرخانه دهتوانین سهرکهوتووانه بهڕهوڕووی ئهم ههڕهشهو پهلامارهی دوژمن ببینهوه. به واتايهکی تر ئێمه دهبێ ـــ سهرهڕای ههموو ههڵهکان و سهرهڕۆيی سياسی پ.ک.ک. ـــ به تێڕوانينێکی نهتهوايهتی ـــ دێموکراتيک پشتی ئهم ڕێکخراوهيه بگرين و به شێوهکانی جۆراجۆر بهربهرهکانی له گهڵ ئهم ههڕهشانهی حکومهتی تورکييه بکهينو هێرش به پ.ک.ک. هێرش به کورد و داوا ڕهواکانی بزانين. سهرکهوتنی تورکييه لهو هێرشه بهرفرهوانه سهرکهوتنی فاشيسم و شۆوينيسمه به سهر کورد له ههر چوار پارچهی کوردستان. |
|||||
79 |
ژماره بابهت: |
|
بـۆ خـوێـنـدنـهوهی ئـهم بـابـهتـه بـڕوانـه: |
|
|||
|
در تـقـبـيـح اعـدام ـ و رد آنچه که موافقين اعدام میگويند ـ |
ترجمه و تحليل |
|||||
نــاصـر ايــرانــپـور اعدام يکی از شنيعترين اشکال خشونت بر عليه انسانيت است. سياهة حاضر ندا و فراخوانی است برای برچيدن آن، چه در کشورهای باز يا دمکراتيکی چون ژاپن، هند و آمريکا و چه در کشورهای بسته و غيردمکراتيکی چون ايران، چين و عربستان سعودی. نوشته مشتمل بر دو بخش است: در بخش نخست آن در کنار ارائة چند دادة آماری، بين اعدام در کشورهای ـ کم يا زياد ـ مردمی با اعدام در کشورهای غيرمردمی تمايز قائل ميگردد و گفته میشود که بين اين دو دسته از کشورها هم از لحاظ انگيزة اعدام و نوع جرايمی که به اعدام منتهی میشوند، هم از حيث نوع و شکل دادرسی آنها و حقوقی که متهمين دارند و هم از نظراَشکال اجرای حکم اعدام تفاوتهای ماهوی وجود دارد. در بخش دوم به موافقين اعدام ـ علیالخصوص ـ در کشورهای غربی پاسخ داده میشود و در آن اينجا و آنجا تمرکزی نيز بر روی ايران صورت میگيرد. اين نوشته در واقع تلفيقي است از استدلالات سازمان پراعتبار »عفو بينالملل« و توضيحات تکميلی خودم و هدف از تهية آن در آستانة دهم اکتبر، روز جهانی مبارزه عليه اعدام، برانگيختن انگيزهای بيشتر برای مبارزه بر عليه اعدام و فراروياندن آن به جنبشی فراگير بطور اعم و در ايران بطور اخص میباشد، چه که بر اين باورم که حکومت اسلامی ايران در کسوت چنين جنبشی همچنان جانها میگيرد، آن هم قبل از هر چيز جانهای دگرانديشان و فرهيختگان و پيشروان ايران را. |
||||||
77 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
پژاک، مبارزة مسلحانه و چند پرسش از احزاب کردی |
تحليل |
|||||
نـاصـر ايـرانـپـور يکی از مباحث مهمی که تاکنون بين روشنفکران کردستان کمتر مورد توجه قرار گرفته است، بحث مبارزة مسلحانه میباشد. چنين به نظر میرسد که امر مبارزة مسلحانه چنان بديهی است که نيازی به بحث و جدل در مورد آن احساس نمیشود. حتی بسياری با ظن و گمان با کسانی روبرو میشوند که پرسشهايي را در اين مورد مطرح میسازند. در حاليکه اين نوع از مبارزه دشواريها و مشکلات و حتی بحرانهايي را به همراه دارد که نياز به کاوش و چارهجويي دارند. در حال حاضر شاهد يکی از اين بحرانها هستيم: پژاک (حزب حيات آزاد کردستان) در کردستان ايران بر عليه نيروهای نظامی دولت ايران عمليات پارتيزانی انجام میدهد. پايگاه اصلی اين حزب در کردستان عراق است. اکنون چند هفتهای است که دولت ايران مناطق غيرنظامی و روستاهای مرزی کردستان عراق را زير آتش توپخانة خود گرفته است و خواهان آن است که دولت عراق جلو مبارزة مسلحانة پژاک بر عليه جمهوری اسلامی ايران را بگيرد. در اين مقاله تلاش میشود، مبارزة مسلحانه و عواقبی که اين نوع از مبارزه به دنبال دارد مورد پرسش قرار گيرد و فعالين و رهبران احزاب کردستان ايران فراخوانده شوند، اين شيوة مبارزاتی را مورد بازبينی قرار دهند. |
||||||
75 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
در افشای شُوينيسم! ـ در حاشية گفتگوی »صدای آمريکا« با دکتر منوچهر گنجی ـ |
يادداشت |
|||||
ناصر ايرانپور جالب است که در ايران دقيقاً بانيان آن طيف معين فکری ـ سياسی که زمانی تاروپود ايران را به کام ديگران ريختند و حتی اجازه و يا ظرفيت پذيرش استقلال سطحی که »ملیگرايانی« چون مصدق در پی آن بودند را نداشتند، امروز به يکباره به مدافعان »استقلال ايران و حفظ مصالح ملی« آن تبديل شدهاند و واژههايی چون »ملت ايران«، »ملی«، »تماميت ارضی«، »تجزيهطلبی« رکن اساسی گفتمان آنها را تشکيل میدهد، آن هم نه در ارتباط با کشورهای بيگانه، نه در ارتباط با حکومتهايي که تاکنون هست و نيست ايران و ايرانيان را بر باد دادهاند، بلکه در تقابل با همة آنانی که در ايران زندگی ميکنند و بر حسب تصادف روزگار فارسی زبان مادریشان نيست. اين حضرات مروج شوينيسم در ايران هستند، همان مکتبی که تاکنون ايران را به ديکتاتوری و زندان خلقها مبدل نموده است. شوينيسم »ايرانی« تاکنون بر استبداد، تمرکزگرايی سياسی، اقتصادی، فرهنگی، بر آسيميلاسيون و جينوسايد فرهنگی و زبانی همة مردم غيرفارس ايران برای ساختن يک ملت بر اساس يک فرهنگ و يک زبان و حتی يک دين و مذهب و به ويژه بر رد و سرکوب حق تعيين سرنوشت سياسی مليتهای غيرفارس ايرانی استوار بوده است. و اين درحاليست که مدافعان اين مکتب گونهای سخن میگويند که گويا آنها تنها صاحب و مالک ايران هستند و »بقيه« پارازيت و حواشی و فرع هستند. اين »بقيه« نيز که طبق قراين حداقل نصف جمعيت 70 ميليونی ايران میباشند، بايد دائم به اين حضرات »مالک« حساب پس بدهند و سوگند ياد کنند که به خدا، به پير، به پيغمبر ما مال و ملک »شما« را ترک نخواهيم کرد و خود چون شما به مالکان سرزمين خود تبديل نخواهيم شد. لحن و کلام اين حضرات »مالک« به گونهای است که نشان دهند همواره طلبکارند و »بقية« مردم غيرفارس ايران بدهکار، آن هم بدهکاری که همواره مظنون است و با بيگانه سروکار دارد و »ضد ايران« هست و غيره. به اين اراجيف بايد پاسخ داد. آگاهی و شعور ملی در بخش قابل توجهی از مردم غيرفارس ايران به اندازهای رسيده که چنين يورشها و اهانتهايی را بیپاسخ نگذارد. بهترين پاسخ هم از نظر من اين میباشد: اولاً اکثريت فعالين اين به قول شما »اقوام« ايران برای خود حق بدون چون و چرای تعيين سرنوشت سياسی، از جمله »جدايي« و تشکيل دولت خودی را قائل هستند و اين مسئله گذشتناپذير است. دوماً چرا سخن به ياوه ميگوئيد، کی مليتهای ايرانی حق و خواست استقلال را مطرح نمودهاند. تا جايی که راقم اين سطور مطلع است، همة سازمانهای مطرح و عمدة سياسی مليتهای غيرفارس ايران تاکنون خواهان برپايی يک نظام فدرال بودهاند و هستند. سوماً اگر توضيح و حسابدهی در کار باشد، اين شما هستيد که بايد بيلان اعمال خود را در ارتباط با برباد دادن مصالح ايران در اختيار افکار عمومی ايران قرار دهيد. شماها در جايگاه و موقعيتی نيستيد که مليتهای ايران به شما حساب پس بدهند، به ويژه اينکه شما نه مدافعان راستين استقلال و يکپارچگی ايران، بلکه در عمل معارضان و برباد دهندگان آن بودهايد. حرف آنها با شوينيسم شما ـ که اتفاقاً تن به تنة فاشيسم میزند ـ افشا و طرد و برخورد انديشه است. آنچه که در پی میآيد تلاشی است در اين راستا. |
||||||
74 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
چرا »هواداران« حاکميت اسلامی ايران هويت خود را کتمان میکنند؟ ـ يک پرسش و چند استنتاج! ـ |
تحليل |
|||||
ناصر ايرانپور در سالهای اخير پديدهای ناهنجار در ارتباط با رسانههای همگانی خارج از کشور قابل رؤيت است که نياز به کاوش دارد: قضيه، ايجاد ارتباط اشخاصی از ايران و يا خارج از کشور با تلويزيونها و راديوها و سايتهای انترنتی خارج از کشور است که از ذکر نام و هويت خويش پرهيز میکنند، حتی آنانی که در اين تماسها از حکومت اسلامی ايران بطور مستقيم يا ضمنی دفاع میکنند. پرسشی که در اين مقال به آن پرداخته میشود اين است که اينان چرا چنين میکنند. نويسنده نتيجه میگيرد که آنانی که در اين تماسها بطور مجهولالهويت به جانبداری از سياستهای حاکميت میپردازند، در واقع نه مردم عادی، بلکه وابستگان دستگاه سياسی، نظامی، اطلاعاتی و تبليغاتی دولت هستند و هويت خود را پوشيده نگه میدارند تا از سوی مردم افشا و طرد نشوند، چرا که دولت فاقد پايگاه تودهای در ميان مردم است. اين امر همچنين سطح سخيفی از فرهنگ سياسی دولت اسلامی ايران را نمايان میسازد. |
||||||
73 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
بيدادگری را در ايران پايانی نيست، سکوت جايز نيست! |
فراخوان |
|||||
خبر رسيد که دو روزنامهنگار و فعال فرهنگی ـ مدنی کُرد به نامهای عدنان حسنپور و هيوا بوتيمار به اعدام محکوم شدهاند. جرم آنها انعکاس بخش کوچکی از آن همه رنج و محنتی است که بر ملتشان ميرود؛ جرم آنها دگرانديشی و روشنگری است؛ جرم آنها ترقیخواهی و تحجرستيزی است؛ جرم آنها کُردبودن و آزاده بودن است. جداً اين همه بيدادگری معلول چيست؟ حقيقتاً چرا در ايران اسلامی پايانی برای مرگ نيست؟ پايانی برای تبعيض نيست؟ پايانی برای تفتيش نيست؟ جداً چرا حکومت اسلامی ايران قادر است همچنان جان جوانان و فرهيختگان و روشنفکران و نويسندگان و روزنامهنگاران و اديبان ما را بگيرد؟ اين حقيقت دارد که اين سرکوبها قبل از آنکه نشانة قدرت و ثبات حاکميت باشد، نشانگر وحشت بیحدومرز آن از آزادی، مدنيت، دگرانديشی، وحشت وافر آن از آزادانديشان و منورالفکران ايران است. اما آيا با اين وصف نميتوان گفت که حکومت اسلامی ايران موفق گشته اکثريت بزرگ مردم حقيقتاً ناراضی ايران را خانهگير و مرعوب و خاموش کند؟ غير از اين است که موفق شده اقليت فعال و جسور و بيدار را از اين اکثريت منفعل و مطيع و تطميعشده و خفته جدا و با دستگاههای عريض و طويل اطلاعاتی و امنيتی و قضايي و نظامی و انتظامی و ابزارهای شلاق و سنگسار و شکنجه و زندان و اعدام به مصاف آنها برود؟ آيا اگر اين ميليونها انسان ناراضی جسارت يک »نه!« دو حرفی را بطور شفاف و رسا و عيان ميداشتند، حکومت اسلامی ميتوانست در ايران به اين سادگی جانها بگيرد و اين همه رنج را بر مردممان تحميل کند؟ آيا در چنين حالتی پيشاهنگان و مبارزان مليتهای ستمديدة ايران، فعالان فرهنگی، دانشجويي، کارگری، زنان، روزنامهنگاران آزاده و غيروابسته، انديشورزان سياسی و مدنی ما چنين به سهولت به مسلخگاه کشانده ميشدند؟ چرا اکثريت معترض خاموش است و اقليت فعال را تنها گذاشته است؟ تا کی سکوت؟ تا کی معترض خموش و چشم به راه؟ بياييم طلسم ارعاب و تسليمطلبی را بشکنيم و به خود آئيم و چون انسانهای بيدار رسا و پرطنين صدور حکم اعدام عدنان حسنپور و هيوا بوتيمار از سوی بيدادگاه اسلامی سنندج را محکوم نموده و خواستار لغو آن و آزادی فوری و بدون قيد و شرط آنها شويم. بياييم به حکومت تئوکرات در ايران ثابت کنيم که چنين اعمالی بدون عواقب برای آمران و عاملان آن نخواهد بود. بيائيم بطور کلی خواستار لغو مجازات اعدام در ايران بشويم، تا انسانهای شريف ديگر به کام مرگ و نيستی کشانده نشوند. بيائيم هر جای ايران و جهان که هستيم افکار عمومیِ، به ويژه در حوزة زندگی و کار و فعاليت خود را متوجه پايمال کردن مستمر ابتداييترين حقوق انسانی در ايران کنيم و آنها را جذب کارزار لغو احکام غير انسانی صادر شده بر عليه عدنان حسنپور و هيوا بوتيمار و ديگر دگرانديشان و آزادگان کردستان و ايران نمائيم. تعلل جايز نيست. جان اين انسانهای شريف در خطر است، انسانهايي که سودايي جز دفاع از من و شما، از حقوق و آزاديهای من و شما، در يک کلام از انسانيت را در سر نداشتند و به همين جرم محکوم به مرگ شدهاند. فراموش نکنيم که در فقدان چنين انسانهای شريف و آزادهای حکومت دينی در ايران دير يا زود، به اين يا آن بهانه سراغ تکتک ما خواهد آمد، آنگاه کسی نخواهد بود که از ما دفاع کند و صدای اعتراض از آن برخيزد. از اين لحاظ دفاع از اين آزاديخواهان دفاع از خود ما، دفاع از همة مردم ايران و کرامت انسانی و آزادی آنها، دفاع ازروزنامهنگاری مستقل و سالم، دفاع از دمکراسی و بدين سان ستيز با تاريکانديشی و استبداد و خفقان نيز است. 28 تير 1386
|
||||||
72 |
شماره مطلب: |
|
|
|
|
کومله و پروسة گذار |
تحليل |
|||||
ناصر ايرانپور تقريباً همة احزاب مطرح کردستان ايران در بحران بسر ميبرند. منشا بحران آنها تقريباً مشابه است: عدم وجود مناسباتی که مخالفان و اقليت فکری درون آنها بتوانند بر بستر آنها عرض اندام کنند. اما ذکر اين فرمولبندی به تنهايي مکفی نيست، چه که اين بحران تشکيلاتی از طرفی زائدهی شرايطی است که آنها در آن قرار دارند (و اين شرايط را که احزاب کردی خود نقش چندانی در پيدايش آن نداشتهاند، بايد کاوش کرد) و از سوي ديگر خود اين بحران معلول بحران فکری، سياسی، ايدئولوژيکی بزرگتری است که اين نيز الزاماً کُردی نيست و حتی ايرانی نيست و بخشی از تحولی است که با سقوط نظامهای سوسياليستی و پايان جنگ سرد شروع شده و هنوز پايان نيافته است. اگر مشخصة اين دوران در سطح جهانی گلوباليزاسيون است، در سطح منطقهای کمرنگشدن انديشههای اشتراکی، تقويت انديشههای ملیگرايانه و مذهبی بوده است. به هر حال تا جايي که به تأثير اين تغييرات بر روی روشنفکران و احزاب کردی برميگردد، اين امر بانی بازنگری و بخشاً بازتعريف ايدئولوژيک و سياسی و ملی و حتی مبانی تشکيلاتی تاکنونی (سانتراليسم دمکراتيک) آنها گرديده است. اين روند بسته نشده و کماکان در جريان است و حتی هر از چند گاهی سرچشمة بحرانهايي در درون آنها شده است. در اين مقال تلاش ميشود از اين منظر به اختلافات درون کومله پرداخته شود. |
||||||
71 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
نه در بارة هم، که با هم سخن گوييم! |
ديالوگ |
|||||
ناصر ايرانپور با رشد خودآگاهی ملی و تدقيق و تعميق و تصريح مطالبات مليتهای ايران در جهت رفع انقياد ملی و فرهنگی، طيفها و سازمانهای ملی ـ منطقهای مختلفی بوجود آمدهاند، طوريکه سيمای احزاب در ايران با گذشته تفاوتهای زيادی کرده است. به نظر ميرسد که اين روند همچنان ادامه داشته باشد. اگر تا مقطع انقلاب 57 تنها جريان ملی ـ منطقهای حزب دمکرات کردستان ايران بود و کمی پس از آن سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران (کومله) به آن پيوست، اکنون قريب 30 سازمان غيرسراسری برای ستمزدايي و جلب افکار عمومی مناطق بومی ـ ملی خود در اين راستا فعاليت ميکنند. اما همزاد بـا اين فرآيند و تحول فکری، سياسی، تشکيلاتی يک نوع انـقـطـاع مـراودهای (communication)، يک نوع رکود در گفتوشنود و تبادل انديشه بين روشنفکران مليتهای مختلف ايران قابل رؤيت است. اين امر دوسويه است: از يک سو بسياری از صاحبنظران فارسزبان و مرکزگرا و »ناسيوناليست« که خود را سهواً يا جعلاً »ايرانی« و هر آنچه را که به تصور آنها فارسی نيست، »قومی« مينامند، حتی حاضر نيستند، در جلساتی شرکت کنند که نمايندگان فکری مليتهای ايران در آن حضور دارند و مخاطبانشان در کتب و مقالاتی هم که از سوی آنها انتشار مييابد، نه طرف مقابل (سرآمدان و نمايندگان فکری مليتها)، که »خوديها« هستند. اين امر به ويژه در مورد آن دسته از نويسندگان و صاحبنظران راستگرای »پانايرانيست« صدق ميکند که خود را »ناسيوناليست« و »ملیگرا« ميخوانند و مخالفان خود در طيف مليتهای ايران را »تجزيهطلب« و »منطقهگرا«. خطاب و هشدارهاي اين دسته بيشتر رو به حاکميت سياسی کنونی ايران است و نگرانی و دلمشغولی آنها »تقسيم ايران« و »توطئة بيگانه و همسايه« و نه مثلاً تبعيض و سرکوب »اقوام« ايران. اكثر آنها نه تنها اعتقادی به تبعيض ملی و قومی ندارند، بلکه اگر مشکلی هم ببينند، آن را نه به ناسيوناليسم قومی حاکم، نه به سياستها، ستمها و ساختارهای تبعيضآميز تاکنونی، که به »نخبگان اقوام« و »دسيسة بيگانگان« منتسب مينمايند و تصور ميکنند که به قول صاحبنظری »با حذف صورت مسئله، خود مسئله از بين ميرود«! حال اين رويکرد از روی اعتقادات شووينيستی و مصالحی که در آن ميبينند باشد و يا به جهت شناخت ناکافی و نادرست آنها در مورد ماهيت مسألة ملی در ايران، تغييری در مخرببودن پيامد آن بوجود نميآورد. البته از سويي ديگر خطابة روشنفکران مليتهای غيرفارس ايران هم بصورت دمافزون بيشتر رو به درون است و نه به روشنفکران و جامعة فارسزبان ايران. چنين وضعيتی عواقب ناگواری برای همة ما در آينده در پی خواهد داشت. برای مقابله با چنين پديدهای نياز به ديالوگ داريم، آن هم نه در باره هم، بلکه با هم. به ويژه چنانچه سودای »حل« معضل از راه قهرآميز و خشونتبار را در سر نداريم، آلترناتيوی غير از گفتوشنود پيش رو نيست.. اين گفتوشنود بايد رودررو و با صراحت و بدون پيششرط باشد. در اين راستا »انجمن پزوهشگران ايران« در دسامبر 2006 کنفرانسی را در شهر کلن آلمان برگزار نمود که من نيز در آن بعنوان شنونده شرکت نمودم. در اين اثنا دو نامه برای آقای دکتر لاجوردی، مسئول تشکل نامبرده نوشتم. از آنجا که نکات مورد بحث در نامه مسائل مبرم مردممان ميباشند و به ويژه به خاطر اينکه نامهها سبک ديالوگی و غيرتجريدی و سهولتالفهم داشتند، چند نفر از دوستان که نامههای مزبور را رؤيت نموده بودند، توصيه نمودند که آنها را منتشر نمايم. به همين جهت آنها را اينجا در دسترس مراجعهکنندگان قرار ميدهم. به اين اميد که گام کوچکی باشد برای آغاز گفتگوهای جدی رودرو حول مسائل آيندة جامعةمان، چه که فردا يقيناً برای آن دير خواهد بود. در اين راستا شخصيتهای چپ و سازمانها و احزابی که رسالت سراسری برای خود قائل هستند، بعنوان ميانجی و حلقة پيوند مردم سراسر ايران وظيفة خطيری برعهده دارند. |
||||||
70 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
لـه مـاتـهمـێـنـی »دۆعـا« خوڵقێنهری ڕاستهقينهی ئهم تاوانانه بناسين! |
||||||
ناسر ئێرانپوور دۆعا کوژرا و له گهڵ وی خۆزگهو ئهوين و ئاواتهکانی. ڕۆژ نييه لێرهو لهوێ ههواڵی دڵتهزێنی وا نهبيسين. وێدهچێ وێرای کوشتنی مرۆف له گۆڕهپان و شهقام و بازارهکانی عێراق له پێناو ئايين و مهزههب کوشتنی کج و ژن له پێناو ناموس و بنهماڵهش پهرهیههستاندبێ. بهڵام ئايا قهت له خۆمان پرسيوه که ئهوه چييه مرۆڤی ههزارهی سێههم دهکاته کهسانێکی وا درنده که کهس ناپارێزن؟ ئايا ئهگهر ئهم ئينسانانه له شوێنێکی تر به بيرێکی تر ژيا بان، ديسان ئهئاوايان لێدهردههات؟ بێشک نا. که وايه بهر له وهی که ئهم مرۆڤانه مهحکووم و شهرمهزار بکهين، دهبێ ئهم بيره بهرينه ژێر پرسيار و لێی بکۆڵينهوه که له وان بنيامی وا بێ مێشک و درنده و مرۆڤکوژ سازدهکا.
|
||||||
68 |
شماره مطلب: |
|
درێژهی بابهت: |
ديــالــۆگ نــهبــڕيـن! |
يادداشت |
|||||
ناسر ئێرانپوور وهک کوردێک باوهڕی پتهوم به بوونی دۆزی نهتهوايهتی کورد له ئێراندا و پێويستی چارهسهربوونی به شێوازی دێمۆکراتيک ههيه. له ههمان کاتدا پێم وايه که لايهنێکی ديکهی ئهم پرسه نهتهوهکانی ديکهی ئێرانن و به تايبهت نهتهوهی فارس. هۆکاری ئهم ههلومهرجه نالهباره حاکم بوونی سياسهت و پێکهاته و سيستهمی سياسی ـ حکوومهتی شوونيستیيه. بهڵام ئهم هۆکاره به ڕادهی پێويست نهناسرهوه. بۆ ناساندنی بيرۆکهی ئاسيميلاسيۆن و نهتهوهسازی شۆوێنيستی و پێويستی ڕزگار بوون له کۆلۆنياليسمی ناوخۆيی و زهخت و چهوسانهوهی نهتهوايهتی پێويستيمان به تێکۆشانێکی زۆرتر و پتهوتر و ڕوانينێکی ديکه و بهتايبهتی ديالۆگی زۆرتر له گهڵ ڕووناکبيرانی تری ئێرانی ههيه، چونکه پێم وايه که لهم بوارهدا لهم ساڵانهی دوايی کهمتهرخهمی کراوه. |
||||||
67 |
شماره مطلب: |
|
درێژهی بابهت: |
»رئيس جمهور کردستان« |
يادداشت |
|||||
ناصر ايرانپور اينترنت را وارسی ميکردم که مقالهای تحت عنوان فوق به قلم آقای فرخ نعمتپور نظرم را جلب نمود و مشتاق شدم که آن را به سايت خود بياورم. اما با مطالعهی آن اندکی متحير و متأسف شدم، چرا که تصويری که اين مقاله از شخصيت رئيس جمهور وقت کردستان، قاضی محمد، بدست ميداد، را در تعارض با واقعيات شناخته شدهی تاريخی يافتم. هر چند از تاريخ نگارش مقالهی مزبور دو سال و نيمی ميگذشت، با اين وصف برآن شدم که چند سطری را بعنوان پيشدرآمد مقاله بنويسم و همراه مقاله در سايت درج نمايم. اما اين »چند سطر« به چندين سطر رسيد و به مقالهای مجزا تبديل شد که اينجا ملاحظه ميکنيد. مقالهی مورد نقد در صفحهی ديدگاهها تحت شمارهی 17 درج شده است که توجه شما را به آن جلب ميکنم. |
||||||
66 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
نقض حقوق بشر در ترکيه |
تحليل |
|||||
ناصر ايرانپور درهای اروپا پس از 50 سال حيات اتحاديهی اروپا هنوز بر روی ترکيه بسته مانده است. بزرگترين دليل اين امر وضعيت غيرقابل قبول حقوق بشر در اين کشور ميباشد. بشريت هنوز در هزارهی سوم ميلادی شاهد قتلهای پنهان سياسی، شکنجه، زيرپاگذاشتن پايهایترين حقوق مليتهای ساکن اين کشور و اقليتهای دينی ـ مذهبی ميباشد؛ در اين کشور هنوز فاشيسم و شووينيسم و ميليتاريسم است که مبنای سياستگزاری ميباشند .لذا شايسته است که شرط نخست اعطای اجازه ورود اين کشور به اتحاديهی اروپا ايجاد تغييرات بنيادی در ساختار حقوقی، فرهنگی، سياسی، اقتصادی و بهبود وضعيت حقوق بشر در اين کشور باشد. در اينجا گوشه و تنها گوشهای از پايمال کردن حقوق بشر در ميراث آتاتورک از نظر شما خواهد گذشت. |
||||||
65 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
تحريم مردمی، توقيف دولتی |
تحليل |
|||||
ناصر ايرانپور »پيام کردستان« دوهفتهنامهای بود که در مهاباد به دو زبان کردی و فارسی منتشر ميشد. اين نشريه در ابتدا سبکی تازه از روزنامهنگاری کردی در کردستان ايران در پيش گرفته بود و رويکردی کم يا بيش انتقادی به قدرت سياسی داشت. اما مدير مسئول آن با اين رويکرد موافق نبود، طوريکه هيئت تحريريهی آن پس از چاپ شماری 34 اين هفتهنامه بطور دستهجمعی از آن کناره گرفت. من نيز که تا اين شماره به شيوهی ترجمهی مطلب حول مسائل نظری مربوط به ساختار سياسی و رابطهی حقوق مليتها با آن همکاری داشتم، با اين سياستگزاری موافق نبوده، لذا طی اطلاعيهای از آن کناره گرفتم. دورهی دوم فعاليت اين هفتهنامه چه از لحاظ کيفيت روزنامهنگاری و چه به لحاظ مضمون مطالب آن چنان سقوط وحشتناکی را نمود که شهره عام و خاص گرديد. مدير مسئول اين نشريه مدح حاکميت اسلامی ايران و ضديت با جنبش ملی ـ دمکراتيک مردم کردستان را سرلوحهی فعاليت تبليغی خود قرار داده بود و در تلاش بود آن را تحت پوشش روزنامهنگاری به خوانندگان قالب کند. بالاخره در چارچوب مقالهای که در همين راستا در خصومت با احزاب کردی نوشته شد، نقشهای هم از کردستان در آن چاپ شد. ارگانهای امنيتی و قضايی حکومت چاپ اين نقشه را به خصومت مزبور نبخشيدند و حکم توقيفش را صادر نمودند. در اين مقاله تلاش نمودهام، اين رويداد را از منظر خود بطور خلاصه تحليل نمايم. |
||||||
64 |
شماره مطلب: |
مشروح مطلب: |
آموزش زبان مادری در سوئد |
ترجمه |
|||||
ناصر ايرانپور کشور سوئد جزو آن دسته از کشورهايي است که در آنها مهاجرين و پناهندگان امکان آموزش زبان مادری خود را دارند، و اين درحاليست که بخش بزرگی از اين انسانهای در غربت، در کشور خود از اين حق محروم بودهاند. هيچ منطق سالمی قادر نيست اين محروميت آشکار را که پايمال نمودن اساسیترين حق انسانی است، توجيه نمايد، غير از شووينيسم و فاشيسم. جا دارد که ما ـ قبل از اينکه تلاش کنيم دريابيم که اين کشورها به چه پيشرفتهای تکنيکی دست يافتهاند تا آنها را به قيمتهای گزافی به کشور خود وارد کنيم ـ به نظامهای آنها نظری بيافکنيم تا متوجه شويم که آنها به چه دستاوردهای فکری، فرهنگی و سياسی دست يافتهاند و بتوانيم بدون آنکه بهايي جز عقبماندگی خود را برای آن بپردازيم، اندکی از خرد و خردورزی آنها را نيز وارد کيم، چه که پيشروي تکنيکی و اقتصادی تنها بر بستر فکری و فرهنگی و سياسی پيشرفته است که ممکن ميگردد. آموزش زبان مادری به خارجيان تنها يکی از نشانههای اين اعتلاست. نمونهی سوئد، کشوری که به فرهنگ و زبان مليتها و اتباع کشورهای ديگر نيز احترام ميگذارد و آن را باعث غنای خود نيز ميداند، بايد ما ايرانيان را که در کشور خودمان از اين لحاظ نيز بر شهروندان کرد و آذری و بلوچ و ترکمن و عرب ظلم ميرود و از هيچ تلاشی برای جينوسايد و آسيميلاسيون فرهنگی آنها دريغ نميشود، به تأمل وا دارد. |
||||||
63 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
نقش زبان مادری در آموزش زبان دوم |
ترجمه |
|||||
ناصر ايرانپور نويسندهی مقالهی حاضر که يکی از کارشناسان بنام در زمينهی آموزش دوزبانی ميباشد، تحقيقات چندين سالهای در اين خصوص به انجام رسانيده که نتايچ آن در اين نوشته به اختصار معرفی ميگردند: »... اگر زبان مادری کودکی در مدرسه و اجتماع مورد عنايت قرار نگيرد، خود کودک هم مورد توجه قرار نگرفته است. آموزش و تقويت زبان مادری کودک در مدرسه نه تنها به وی ياری ميرساند که زبان مادری خود را به خوبی فراگيرد، بلکه در خدمت رشد دانش وی در ارتباط با زبان آموزشی نيز است. دو زبانهبودن تأثير مثبتی روی رشد زبانی و آموزشی بچهها دارد. صرف وقت برای آموزش زبان مادری مانع رشد زبان بعنوان ابزار انديشه در زبان اکثريت جامعه نيست و حتی اثبات گرديده که کسانی که زبان مادری خود را به خوبی (نوشتاری و کتبی) فراميگيرند، از توان بالاتری در يادگيری برخوردار خواهند گرديد...« |
||||||
62 |
شماره مطلب: |
مشروح مطلب: |
وجه مشترک خانواده، حزب، دولت، دين |
تحليل |
|||||
ناصر ايرانپور يکی از وجوه مشخصهی جوامع سنتی مطلقيت و قدوسيت زيراجتماعات درون آنها ميباشد. خروج از اين اجتماعات غالباً تابوشکنی محسوب ميشود و مستحق مجازات. قربانيان پاسداران يکسويهی اجتماعات نامبرده قبل از هر چيز فرد مستقل (فرد بعنوان اينديويديئوم و نه عضوی از آن اجتماعات) و در درجهی دوم زنان، دگرانديشان، اقليتهای ملی، مذهبی، فرهنگی، زبانی و روشنفکران و ترقيخواهان و بطور کلی دمکراتيسم میباشند. وجه تشابه بسياری نيز بين طرفداران اين اجتماعات ميتوان يافت: آنها ـ خارج از ادعاهايشان ـ غالباً بطور همزمان در خانوادهی خود مردسالار، حزب سياسی خود خودکامه، در کشور خود شووينيست و در دين خود واپسگرا و جزمانديش هستند و در يک کلام دمکراسیستيزند. لذا در همين راستا مبتوان استدلال نمود که در حقيقت نميتوان هواخواه برابری زن و مرد و به ويژه حق طلاق بود، اما به بهانهها و ابزارها و تحت پوششهای مختلف با برابری مليتها، اقوام و ملل متفاوت داخل يک مجموعهی کشوری و به ويژه حق جدايي و استقلال آنها مخالفت نمود، نمیتوان حق خروج از دين پدری را برای خود قائل بود، ولی در همان حال خروج از تشکيلات سياسی خودی را کفر تلقی نمود و . . . نتيجتاً هر دمکرات واقعی بايد بطور همزمان از حق طلاق (با عواقب و توابع مالی و اجتماعی کاملاً برابر برای هر دو همسر)، جدايي از تشکيلات سياسی (با عواقب و توابع برابر)، جدايي آزادانه از مجموعهی کشوری تاکنونی و همچنين از دين و آئين و هر گونه مکتب فلسفی دفاع کند. آنچه در پی ميآيد تأملی کوتاه است روی اين موضوع. |
||||||
61 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
نگاهي به فدراليسم در آلمان پس از رفرم ناصر ايرانپور |
گفتگو |
|||||
در اواخر سال 2006 بزرگترين اصلاحات تاکنونی در نظام سياسی فدرال آلمان صورت پذيرفت. مضمون اصلی اين رفرم از هم جدا کردن بيشتر صلاحيتهای دولت فدرال از اختيارات دولتهای ايالتی بود، طوريکه هم سطح فدرال وابستگی کمتری به ايالتها پيدا کند و هم ايالتها در حوزهی اختيارات خود استقلال بيشتری داشته باشند. اين رفرم نتيجهی بحثهای چندين ساله بين ارگانهای ايالتی و فدرال، مناديان سياست و کارشناسان علوم سياسی بود. من در فرصتهای قبلی مقالهی نسبتاً مشروحی در ارتباط با اين مباحثات ترجمه نموده بودم. اکنون توجهی شما را به مصاحبهای که »سايت انتگراسيون ايرانيان آلمان« حول اين موضوع با راقم اين سطور انجام داده است، جلب ميکنم. |
||||||
60 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
ئاوڕێکيش له لێقهوماوان بدهنهوه! |
تحليل (کردی) |
|||||
ناصر ايرانپور به اعتقاد من کردستان عراق رنجديدهترين مردمان خاورميانه را در خود جای داده است. در نيم سدهی اخير بارها شاهد آوارگی و دربدری خلق کُرد در اين خطه از جهان بودهايم. کوچ اجباری با هدف تعريب مناطق کُردنشين، انفال (کشتار دستهجمعی)، بمباران شيميايي حلبجه و بالاخره آواره شدن صدها هزار نفر پس از آخرين حملهی صدام حسين به کردستان عراق تنها بارزترين آنها بودهاند. با تشکيل حکومت اقليم کردستان عراق و به ويژه سرنگونی و اعدام ديکتاتور عراق تصور ميرفت که دست کم اين پديدهی زشت در کردستان عراق ديگر به تاريخ مبدل گشته است. اما افسوس که هنوز چنين نيست. گزارش يکی از کانالهای تلويزيونی کردستان عراق مؤيد اين واقعيت است. گزارشگر اين تلويزيون رنج بیانتهای آوارگانی را به تصوير ميکشد که با رؤيای خاتمهی دوران دربدریشان، ازايران به عراق برگشتهاند و اما مسئولان مربوطه از حل کامل مصائب آنها ناتوان ماندهاند. بدون ترديد مسبب اين وضعيت در درجهی نخست حکومت پيشين عراق ميباشد. اما ادامهی آن توجيهپذير نيست و حکومت اقليم کردستان عراق در هولير (اربيل) مکلف به پايان دادن به آن است. نوشتهی حاضر فغانی است در اين باب به زبان کردی خطاب به مسئولان حکومت اقليم کردستان عراق. |
||||||
59 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
»جنگ قومی« يا جنگ مذهبی؟ ناصر ايرانپور |
نـظـر |
|||||
بيشک يکی از مؤلفههای قوم ميتواند دين و مذهب به مثابهی بخشی از فرهنگ و آداب و رسوم جامعه باشد، اما قوم مترادف دين نيست و نميتواند باشد. مهمترين معرف و وجه تمايز اقوام نه آئين، بلکه زبان ميباشد. با اين وصف تنشها و خصومتهای بسياری از مناطق دنيا که بيشتر آنها منشأ دينی و مذهبی دارند (ايرلند، عراق، پاکستان، سودان، ...) به نادرست »جنگهای قومی« معرفی ميشوند. حال اين کار تعمدی صورت گيرد و يا از سر سهو، نتيجهاش انتساب بار منفی به صفت قومی و قوميت ميباشد. اين نيز تأثير منفی بر بازتاب خواستهای »اقوام« يا »مليتهای« زيردست و تحت ستم خواهد گذاشت. يادداشت زير فراخوانی است برای تدقيق در کاربرد اين واژهها. |
||||||
58 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
پيرامون اعلام دوم بهمن بعنوان روز ملّی کُردستان ناصر ايرانپور |
نـظـر |
|||||
يقيناً يکی از درخشانترين صفحات تاريخ معاصر کُرد تشکيل »جمهوری کردستان« در دوم بهمن 1324 در شهر مهاباد ميباشد. هيچ رويداد تاريخی کُردی ديگری در روند جنبش ملی ـ دمکراتيک مردم کردستان به اندازهی تشکيل اين دولت از مقبوليت و محبوبيت همگانی در کردستان برخوردار نبوده است. اين درحاليست که در کردستان غير از نوروز هيچ روز يا رويداد تاريخی بعنوان روز ملی تعيين نگرديده است. سطور ذيل فراخوانی است برای اعلام اين روز تاريخی به عنوان روز ملی کردستان. |
||||||
57 |
شماره مطلب: |
|
مشروح مطلب: |
جهت دريافت مقالات ديگر نويسندهی سايت به آرشيو و يا بخشهای مربوطه مراجعه فرمائيد.